معرفی کتاب:
وقتی گلِ سرخ، «مریم» را دید که راه میرود، از تعجب فریاد کشید. او فکر میکرد مریم هم یک گل است و میترسید ریشهاش از خاک بیرون بیاید و مریم پژمرده شود. مریم برای گل سرخ توضیح داد که یک آدم است و آدمها ریشه ندارند؛ اما گل سرخ معتقد بود که هیچکس بدون ریشه نمیتواند زندگی کند. ناگهان مریم احساس کرد که ریشهاش را گم کرده است. گل سرخ یکی از گلبرگهایش را به مریم داد تا ریشهاش را پیدا کند و... .