10 قصه از لطایف الطوایف
معرفی کتاب
مولانا فخرالدین علی صفی از لطیفهپردازان نامدار ایرانی در قرن نهم و دهم هجری قمری است. ایشان هم شعر میسرود و هم اهل وعظ و سخنرانی بود. او در هرات و گرجستان زندگی کرد و در هرات به خاک سپرده شد. لطایف الطوایف یکی از آثار درخشان اوست که در چهارده باب نوشته شده است. هر باب و فصل از این کتاب بنابر موضوع آن قسمت، دارای حکایتهایی است که غالباً سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و مذهبی هستند. در این حکایتها به موضوع مبارزه با ظلم، تقوا، مدارا و گذشت پرداخته شده است. در این کتاب 10 قصه از این اثر انتخاب و برای کودکان بازآفرینی و روایت شده است.
برگههای سفید، دیوهای سیاه
معرفی کتاب
دختری به نام محیا اهل شهر حماسهساز غزه، مجروح و در بیمارستان شفا بستری است. بیمارستان محاصره میشود و او با رنگها و نقاشیهایش به جنگ دشمن میرود. او به جای یادداشت روزانه هرروز چند نقاشی میکشد. نقاشیهایی از حال و هوای شهر غزه، شهر جهاد و پایداری. او آنقدر نقاشی میکشد که عدد نقاشیهایش به هزار میرسد...
خانه حاجقاسم کجاست؟ (مجموعه داستان)
معرفی کتاب
کتاب حاضر دربرگیرنده پنج داستان کوتاه از نویسندگان مختلف است. این داستانها برگرفته از اتفاقات زمان معاصر و با اقتباس از وقایع تاریخی (تاریخ صدراسلام) نوشته شدهاند. اصلیترین داستان این کتاب مربوط به ماجرای روز شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی است و احوالات و احساسات گوناگون افراد در مواجهه با خبر جانسوز شهادت ایشان در آن منعکس شده است.
7 پری ایرانی و 29 قصهی دیگر
معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل 29 داستان آموزنده است. روایت یکی از داستانها: در روزگار قدیم وزیر مهربانی بود که از داراییها فقط یک گله بزرگ گوسفند داشت. چوپان گله، آدم درستکاری بود. روزی چوپان گوسفندها را به چرا برد، او خیلی خسته شده بود، زیر سایه چنار دراز کشید و به خواب رفت. هنگامی که بیدار شد، پری زیبایی را دید. پری زیبا فکر کرد، او پسر وزیر است؛ به همین دلیل سوار اسبش کرد. ولی وقتی متوجه شد، او چوپان است، با خودش گفت تقدیرم این است. آنها در جنگل کلبهای ساختند و زندگی خود را آغاز کردند. روزی حاکم شهر، گلنازپری را دید و برای تصاحب او نقشهای کشید و به شوهر گلنازپری گفت، باید به آن دنیا بروی و از پدر و مادرم خبر بیاوری. گلنازپری به شوهرش گفت: به سمت مغرب برو. در آن جنگل شش پری هست که هنگامی که آنها میخندند، شکوفههای بهشتی از دهانشان بیرون میآید. باید آنها را جمع کنیم و به حاکم بدهیم. حاکم هنگامی که شکوفهها را دید، باور کرد، چوپان به بهشت رفته است و از او خواست تا او را نیز ببرد. چوپان مقداری چوب جمعآوری کرد و او را به قله کوهی برد و چوبها را آتش زد و حاکم بدجنس در آتش سوخت.
قصههای تصویری از تاریخ بیهقی: کوچ استاد
معرفی کتاب
بیهقی در دیوان، رسالتنامهها و فرمانهای مهم پادشاهان و امیران را مکتوب میکرد. کتاب تاریخ بیهقی کاملترین سند از روزگار غزنویان به قلم ابوالفضل بیهقی است. بیهقی با قلمی شیوا، دقیق و هوشمندانه وقایعی که دیده یا از افراد معتمد شنیده در این کتاب ثبت کرده است. از این اثر سی جلدی تنها پنج جلد آن باقیمانده و به دست ما رسیده است. در مجموعة حاضر داستانهایی از تاریخ بیهقی با زبانی ساده بازآفرینی و تصویرسازی شده است. ابوالفضل بیهقی در این داستان درباره غم از دست دادن استادش بونصر مشکان صحبت کرده است. او اشاره کرده است که بونصر مردی با فراست و امین بود. به خاطر اینکه بونصر درباره ابوالفضل بیهقی به امیر و وزیر مطالب خوبی گفته بود، او را به سمت معاونت بوسهل زوزنی، رئیس دیوان رسالت، منصوب کردند. کار برای بیهقی دشوار بود...
قصههای تصویری از تاریخ بیهقی: اشتباه کوچک
معرفی کتاب
بیهقی در دیوان، رسالتنامهها و فرمانهای مهم پادشاهان و امیران را مکتوب میکرد. کتاب تاریخ بیهقی کاملترین سند از روزگار غزنویان به قلم ابوالفضل بیهقی است. بیهقی با قلمی شیوا، دقیق و هوشمندانه وقایعی که دیده یا از افراد معتمد شنیده در این کتاب ثبت کرده است. از این اثر سی جلدی تنها پنج جلد آن باقیمانده و به دست ما رسیده است. در مجموعة حاضر داستانهایی از تاریخ بیهقی با زبانی ساده بازآفرینی و تصویرسازی شده است. درا ین جلد میخوانیم «امیرمسعود برای نبرد با فردی به نام طغرل با لشکری عزیم راهی نیشابور شد. امیر تصمیم گرفته بود که طوری طغرل و سپاهش را محاصره کند که راه فراری برای او باقی نماند. طغرل سوارانی داشت که چابک بودند و به او خبردادند که امیر برای سرنگونیاش لشکر کشیده است. همه مطمئن بودند که طغرل گرفتار میشود اما یک اشتباه کوچک باعث شد سختیهای زیادی پیش بیاید...»