بزرگ شدن در سپیدان
معرفی کتاب
این داستان درباره دو کودک به نامهای سوده و سعید است. زمانی که گروههای تروریستی شهرها را تسخیر کرده بودند، آن کودکان در شهرک و روستای فوعه و کفریا محاصره شده بودند. سوده و سعید همراه با مادر و باقی اعضای خانواده به سختی آب و غذا تهیه میکردند و با هرچه در دست داشتند برای رزمندگان، سلاح و سنگر میساختند. این مقاومت و مبارزه سه سال به طول انجامید؛ سه سالی که در نهایت به تخلیه شهر از نیروهای غیرنظامی منجر شد و سوده و سعید و باقی مردم به سلامت از آن جنگ خونین و نابرابر خارج شدند. این داستان کودکان را با رنجها و جنایاتی که کودکان سوریهای با آنها زیستهاند و در مقابلشان مبارزه کردهاند آشنا میکند و روحیه ظلمستیزیشان را پرورش میدهد.
اژدها کوچولو و شوالیهی ریزهمیزه
معرفی کتاب
این داستان درباره دوستی و محبت و پرهیز از جنگ و جدالهای بیدلیل است. ماجرا از این قرار است که یک روز اژدهای کوچک و کمسن و سال قصه، ناچار میشود پرواز کند و به دنبال غذا بگردد. مادر و پدر اژدها به او گفته بودند باید برود و یک شوالیه ریزهمیزه شکار کند، اما اژدها بهجای شکار، راه دیگری را انتخاب کرد؛ راهی که مسیر زندگی انسانها و اژدهای آینده را تغییر داد. به نظر شما اژدها برای زندگیاش چه تصمیمی گرفت؟ ...
آزادی چه رنگیست؟
معرفی کتاب
کتاب ماجرای پسربچه ای به نام برونو و پدر و مادرش است که در دوران جنگ جهانی دوم، در یکی از روستاهای ایتالیا زندگی میکردند. زندگی در روستا برای برونو و پدر و مادرش خوب و آرام بود تا اینکه یک روز، صداهای ترسناکی از دورترها به گوششان رسید.
خودروهایی بزرگ و ترسناک با سرعت در جادهی آرام و خلوتشان رفت و آمد میکردند. خودروها سربازها را جابه جا میکردند.
سربازها بلند بلند سرودهای حماسی میخواندند. صداهای ترسناک هر روز نزدیکتر میشدند. برونو دیگر اجازه نداشت به پنجره نزدیک شود. جنگ شروع شده بود.
خودروهایی بزرگ و ترسناک با سرعت در جادهی آرام و خلوتشان رفت و آمد میکردند. خودروها سربازها را جابه جا میکردند.
سربازها بلند بلند سرودهای حماسی میخواندند. صداهای ترسناک هر روز نزدیکتر میشدند. برونو دیگر اجازه نداشت به پنجره نزدیک شود. جنگ شروع شده بود.
خط سفید بین ما
معرفی کتاب
داستان کتاب از جایی در آسمان شروع میشود که سیاهچالهای گرسنه میخواهد اورانوس را ببلعد، اما سیاره اورانوس برای دهان او خیلی بزرگ است پس با سرفهای آن را به همانجایی که آورده پرتاب میکند. اما درست در لحظهای که سیاهچاله سرفه میکند نوزادی به اسم «یاپراک» به دنیا میآید. او بیآنکه که بتواند صحبت کند ترانهای را میخواند؛ آنهم به زبانی دیگر... .
کتاب درعینحال که داستان جالبی دارد روی این نکته تأکید میکند که جهان کودکان جهان صلح است و دوستی، اگر آنها بهحال خودشان رها شوند حتی میتوانند اختلاف بین بزرگسالان را هم حل کنند.
کتاب درعینحال که داستان جالبی دارد روی این نکته تأکید میکند که جهان کودکان جهان صلح است و دوستی، اگر آنها بهحال خودشان رها شوند حتی میتوانند اختلاف بین بزرگسالان را هم حل کنند.
جدال در محله
معرفی کتاب
مجموعه داستان «قصههایی از امام صادق علیهالسلام»، با نثری ساده و روان داستانهای زیبا و آموزندهای را برای کودکان به رشته تحریر درآورده و به بیان روایتهای شنیدنی و جذاب از ایشان میپردازد. موضوع این کتاب «جدال در محله» است. جناب مفضل که از یاران خاص امام صادق(علیه السلام) است و مشکل دو نفر از افراد را به واسطه پولی که از امام صادق علیه السلام در اختیار داشته حل میکند.در بخشی از این کتاب میخوانیم: «هوا کمی داغ بود و باد گرمی در محله آنها میوزید. سه تا کبوتر خسته، روی یک بام کاهگلی، در سایه دیوار خوابیده بودند. ابوحنیفه و دامادش شرشر عرق میریختند، اما باز هم از دعوا خسته نمیشدند...»
چه خودخواه!
معرفی کتاب
این کتاب دربارة دو دوست به نامهای ارنا و اردک است. آنها تکه چوبی پیدا میکنند. ارنا میخواهد آن چوب، شمشیرش باشد اما اردک دوست دارد آن را به چوب پرچم تبدیل کند. اختلاف نظر آنها به دعوا و بحث میرسد و با یکدیگر قهر میکنند اما در نهایت به نتیجه میرسند که چوب را به دو نیم تقسیم کنند تا حق هیچکدام پایمال نشود. این داستان به کودکان میآموزد برای حفظ دوستی و صلح در زندگی باید انصاف و مساوات را رعایت کرد و با خودخواهی و زیادهخواهی کارها به نتیجه نمیرسند.
دشمن
معرفی کتاب
در دو گودال، سربازهایی تنها پناه گرفتهاند و جنگ بین این دو سرباز جریان دارد. گلولهها از یک گودال به دیگری پرتاب میشوند و هر سرباز میخواهد دیگری را از پا دربیاورد. هریک از سربازها دفترچه راهنمایی دارد که در آن درباره دشمن نوشته است. هر سرباز فکر میکند سرباز دیگر، یک هیولاست که رحم و مروت سرش نمیشود و زنها و بچهها را میکشد و... . هر دو سرباز آرزو دارند که هرچه زودتر جنگ تمام شود و به خانههایشان بازگردند. هرکدام از آنها فکر میکند دیگری جنگ را شروع کرده است و... .
جاده سنگی صلح
معرفی کتاب
داستان این کتاب از زبان کودکی به نام «راما» روایت میشود که از خانهاش و کشورش آواره و مجبور میشود با خانوادهاش به سرزمینی دیگر پناه ببرد. او در سرزمین خود هر روز با صدای خروسشان بیدار میشد، درحالیکه صبحانه آماده بود. پدر راما کشاورزی میکرد و پدربزرگش ماهیگیری. همهچیز برای راما لذتبخش و آرام بود؛ تا اینکه جنگ و بمبها زندگی آرام او و خانوادهاش را به هم ریختند و وادار به کوچشان کردند. مردم یکییکی و بعد بیشتر و بیشتر آنجا را ترک کردند. آیا آنها دوباره به سرزمین خود بازمیگردند؟ تصاویر آفریده شده از شنها و سنگریزهها تصاویر این کتاب را بسیار متمایز کرده است.