روی مرمر سفید
معرفی کتاب
این داستان، ماجرای پسر نابینایی بهنام «امیر» را روایت میکند که دلش میخواهد پرندهها بیایند پشت پنجره خانهشان در طبقه چهارم یک مجتمع 70واحدی. امیر، باور دارد اگر بخواهد و تلاش کند پرندهها خواهند آمد. در این میان خواهرش «سارا» خیلی دوست دارد برادرش به خواستهاش برسد. برای همین تلاش میکند این خواسته برادرش محقق شود. سارا در این مسیر با مشکلاتی روبهرو میشود و به کمک دوستش، سعی میکند موفق شود... . این کتاب، بیانگر تلاش و امید و داشتن عشق و محبت به خانواده و حیوانات است. کتابی که میگوید نابینایی بهمعنای ندیدن پرواز و ناتوانی در دیدن نیست!
حبابهای خنده
معرفی کتاب
این کتاب شامل داستانهای کوتاه بههمپیوسته با عنوانهای مختلف درباره خنده و پیامدهای آن است. «ماجی»، کلاه حصیری بنفشاش را روی سرش میگذارد و چتر سفیدش را برداشته و از خانه هفتطبقهاش که زیرِ زمین بود، خارج میشود تا به مغازه آقای «سوسو» برود. آقای سوسو یکی از آدمکهای بادکنکی شهر «پوتیپوت» است که صاحب یک مغازه میباشد. او در مغازهاش فقط یک جنس برای فروش دارد و آن «حباب خنده» است... . لازم به یادآوری است، این کتاب همراه فایل صوتی و فیلم کوتاه معرفی کتاب بهصورت تصویر «کیو آر کد»، ارائه شده است.
زفی شورشی
معرفی کتاب
شاهزاده یان پسری رنگ پریده و خجالتی است و در قصر بزرگ کم نوری، همراه تعداد زیادی محافظ و نگهبان، زندگی می کند.
اواجازه ندارد از قصر بیرون برود، اجازه ندارد بازی کند، حتی اجازه ندارد گیلاس بخورد، چون پدرش، شاه فردیناند، می ترسد اتفاق بدی برایش بیفتد! وقتی یان با زفی، دختر کوچکی که هیچ کاری برایش ممنوع نیست، آشنا می شود، زندگی اش حسابی تغییر می کند، تغییری پر از هیجان و خطر!
اواجازه ندارد از قصر بیرون برود، اجازه ندارد بازی کند، حتی اجازه ندارد گیلاس بخورد، چون پدرش، شاه فردیناند، می ترسد اتفاق بدی برایش بیفتد! وقتی یان با زفی، دختر کوچکی که هیچ کاری برایش ممنوع نیست، آشنا می شود، زندگی اش حسابی تغییر می کند، تغییری پر از هیجان و خطر!
پروفسور فوفو
معرفی کتاب
این قصه درباره دختری است که به تازگی وارد مدرسه جدیدش شده و قصد دارد راجعبه یکی از معلمهای مدرسه به نام پروفسور فوفو تحقیق کند. پروفسور فوفو درحال کاوش درباره یک پروژه محیطزیستی است؛ پروژهای که ما را با موجوداتی افسانهای به نام گلیمگوشها، آشنا میکند.
بهنظر شما دخترک داستان میتواند راز گلیمگوشها را کشف و به آنها کمک کند؟
بهنظر شما دخترک داستان میتواند راز گلیمگوشها را کشف و به آنها کمک کند؟
لبخندی برای سوفیا
معرفی کتاب
"جمشید" و "حمید"، شخصیت های نوجوان داستان همراه دایی "رضا" و عمو "صابر" که کامیون دار هستند، می خواهند یک محموله گندم را از بندر پهلوی(سابق) به تهران قحطی زده ببرند. در همین حین یک کشتی حاوی صدها لهستانی اسیر در سیبری در بندر لنگر می اندازد و مقامات محلی الزام می کنند که اسرا هم روی بار گندم سوار شوند تا از طریق تهران به لهستان برگردانده شوند. در این بین شخصیت داستان با دختر نوجوان لهستانی به نام "سوفیا" آشنا می شود و رابطه ای عاطفی بین آن ها شکل می گیرد. سر انجام بعد از ماجراها و تعلیق های گوناگون و در ضمن مروری بر روزهای پر آشوب به قدرت رسیدن رضا خان میر پنج، اسرا و بار گندم به تهران می رسند و ....
هایدی
معرفی کتاب
هایدی در هوای آزاد و زیر نور آفتاب کوه های آلپ با پدربزرگش خوشحال و سرزنده است تا این که قرار می شود به جای دویدن دنبال بزها تحصیل کند. برای همین به شهر فرستاده می شود تا همنشین کلارا شود، دختری که نمی تواند راه برود. بین او و کلارا دوستی عمیقی ایجاد می شود اما هایدی همچنان دلش در گروی کوهستان و پدربزرگ و بزهاست. اما آیا این دختر جسور و طبیعت دوست دوباره به کوهستان بر می گردد و آن شادی عمیق را تجربه می کند؟
آدمنباتی تیپ الف
معرفی کتاب
"دنیای آدم نباتی ها" داستان سه نوجوان ماجراجوست که نه در زمان ما بلکه در آینده زندگی می کنند. بعد از جنگ جهانی پنجم همه چیز در دنیا تغییر کرده، خبری از حیوانات و گیاهان نیست و انسان ها دیگر به شکلی که امروز می شناسیم، نیستند. انسان ها دو دسته شده اند، انسان های تیپ"الف" و انسا ن های تیپ"ی" یا همان آدم نباتی ها. آدم های تیپ الف کار می کنند و آدم نباتی ها فقط می خورند و می خوابند و بازی می کنند و ....
مومو
معرفی کتاب
دخترکی به نام "مومو"در حاشیه شهری بزرگ در خرابه های یک آمفی تئاتر زندگی می کند. او فقط با چیزهایی که در گوشه و کنار شهر پیدا می کند روزگار می گذراند، اما استعدادی عجیب و غریب در شنیدن درددل های آدمها دارد.
روزی سر و کله عالیجنابان خاکستری پیدا می شود. آنها می خواهند وقت ارزشمند آدم ها را بدزدند و برای همین هر روز که می گذرد زندگی آدمها یکنواخت تر و بی روح تر می شود . در این میان مومو تنها کسی است که حاضر شده جلوی عالیجنابان سینه سپر کند....
روزی سر و کله عالیجنابان خاکستری پیدا می شود. آنها می خواهند وقت ارزشمند آدم ها را بدزدند و برای همین هر روز که می گذرد زندگی آدمها یکنواخت تر و بی روح تر می شود . در این میان مومو تنها کسی است که حاضر شده جلوی عالیجنابان سینه سپر کند....