جنگل آشیل پاشیل
معرفی کتاب
گاهی وقتها باید کاری انجام بدهیم که تجربهاش را نداریم. آنوقت ممکن است کارهایی بکنیم که نتیجهاش فاجعهبار باشد. بدی این تجربهها، عاقبت پردردسر است. این کتاب درباره دختری 5-6 ساله به اسم «مهتاب» است که مادر خود را از دست داده و یک برادر بسیار کوچک دارد. این دختر به مادرش قول داده که مراقب برادرش باشد. عمه کوچکتر این دو، با آنها زندگی میکند.
جونگولهمو
معرفی کتاب
«جونگولهمو» خیلی تنبل است و انجام هرکاری را به فردا میاندازد. او نمیخواهد کثیف باشد؛ اما کثیف است. نمیخواهد خانهای شلوغ و به هم ریخته داشته باشد؛ اما دارد. او دلش نمیخواهد موهایش ژولیده باشد؛ اما یک جنگل مو روی سرش دارد! یک شب با سروصداهایی از خواب میپرد؛ صدای جیرجیر در و پچپچ دو مهمان ناخوانده! آنها کیستند و چرا آمدهاند؟
کجا میروی نردبان؟ و قصههای دیگر
معرفی کتاب
چهار داستان این کتاب برای کودکان نوشته شده است. داستان اول، مورچه میخواهد به عروسی خانم کلاغه برود؛ اما باد، کارت عروسی را با خودش میبرد! داستان دوم، از پریِ شادی میگوید که در آسمان زندگی میکند کوفته خوشحالی درست میکند! داستان سوم، قصه پاکت نامهای است که باد آن را اینطرف و آنطرف میبرد. داستان آخر از نردبانی سخن میگوید که مرتب در حال فرار است!
یکی، دوتا، سهتا، دوست و قصههای دیگر
معرفی کتاب
این کتاب مشتمل بر پنج داستان کوتاه با عنوانهای «اینجا جای جیرجیر نیست»؛ «بز کوهی و غول تپه»؛ «خداحافظ تیلی میلی پیلی»؛ «مرغ ناقلا»؛ و «یکی، دوتا، سهتا، دوست» است. در داستان «یکی، دوتا، سهتا، دوست»؛ «لاکپشتی» روی تپهای تنها زندگی میکرد. لاکپشت از این تنهایی حوصلهاش سر رفته بود، پس با خودش تصمیم گرفت به پایین تپه برود تا شاید بتواند یک دوست پیدا کند، اما یک اتفاق بد برای لاکپشت میافتد و... .
این گرگه یا که گربه؟ و قصههای دیگر
معرفی کتاب
این کتاب مشتمل بر پنج داستان کوتاه با عنوانهای «برادران پشمی»، «خال لباس خاله»، «هشتپا خانم و هشت تا بچهاش»، «خانه من»، و «این گرگه یا که گربه؟ » است. در داستان «این گرگه یا که گربه؟ »، روزی «ببعی» با گله به چرا رفته بود که نزدیک غروب از گله جدا شد و رفت تا علفهای روی تپه را بخورد. ببعی از گله جدا افتاد که یکدفعه یک گرگ بزرگ از پشت تپه پایین آمد، ببعی با اینکه ترسیده بود اما بهدنبال راهحلی برای نجات خودش بود، که... .
کفشهای جادوییِ جوم جوم و قصههای دیگر
معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان کوتاه است که به موضوعات اجتماعی میپردازد. داستان «کفشهای جادویی جومجوم» درباره موجودی بهنام «جومجوم» است که تصمیم دارد به شهر آرزوها برود. شهر آرزوها کجاست و چگونه میشود به آنجا رفت؟ دوستان جومجوم؛ «مورچه سیاهه»، «سوسک ریزهمیزه»، و «عنکبوت»، با او همراه میشوند که به شهر آرزوها بروند و... . لازم به یادآوری است، این کتاب همراه فایل صوتی و فیلم کوتاه معرفی کتاب بهصورت تصویر «کیو آر کد»، ارائه شده است.
ابر در چمدان عینک در هوا و قصههای دیگر
معرفی کتاب
این کتاب شامل سه داستان کوتاه با عنوانهای «فقط یکی نه چند تا»؛ «گوله کاموا»؛ و «ابر در چمدان، عینک در هوا» است. داستان «ابر در چمدان، عینک در هوا»، درباره دو فیل است؛ یکی فیل کوچک که آرزوی بزرگ دارد و دیگری فیل بزرگ که آرزوهای کوچک دارد. آنها میخواهند به آرزوهایشان دست پیدا کنند و در این راه مرغ دریایی به آنها کمک میکند... . لازم به یادآوری است، این کتاب همراه فایل صوتی و فیلم کوتاه معرفی کتاب بهصورت تصویر «کیو آر کد»، ارائه شده است.
خانه نو مهمان نو و قصههای دیگر
معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان است؛ داستانهایی ساده و روان از اتفاقات طبیعی که برای کودکان قابل فهم است. در داستان اول، خروس و گربه سعی میکنند جعبه بزرگ را صاحب شوند؛ اما... . داستان دوم، درباره نهال کوچکی است که تازه سر از خاک درآورده است. داستان بعدی از سیبی سخن میگوید که خودش را شاه سیبها میداند و... .
قطرهها به صف! و قصههای دیگر
معرفی کتاب
این کتاب مشتمل بر پنج داستان کوتاه با عنوانهای «خانم و آقای هزارپا»، «این کیه توی چکمه»، «قطرهها به صف» و... است. در این داستانها «جیکجیکو» با «جوجولو» دوست میشود. «خانم هزارپا» با تعلل زیاد، رفتن به عروسی را به عقب میاندازد، حیوانات کمک میکنند تا قورباغه کوچولو را از چکمهای که درونش گیر کرده نجات بدهند، «توت کوچولو»ی جامانده از قطار مورچهها با کمک هزارپا به قطار میرسد، و «قطرههای شیطون» با کمک «مامان ابره» یاد میگیرند که چگونه باران ببارند.
دعوای جغد و کلاغ
معرفی کتاب
در شکاف تنهی درخت پیر و بزرگی جغد سیاهی آشیانه داشت. بالای درخت هم کلاغ و پرندههای دیگر لانه کرده بودند. جغد سیاه روزها میخوابید و شبها بیدار میماند و دور و بر لانهاش پرواز میکرد و آواز میخواند. شبها کلاغ از سر و صدای جغد خوابش نمیبرد. یک شب عصبانی شد و گفت: «الان چه وقت خوندنه؟ » جغد هم گفت: «به من چه که وقت خوابته...» همینطور بگو مگو کردند تا اینکه دعوایشان شد و با چنگ و منقار به جان یکدیگر افتادند! موش موشی باهوش سرش را از سوراخ بیرون آورد و با خودش گفت: «کلاغ و جغد سیاه هر دو شکارچی مناند.» پس نقشهای برای آنها کشید و...