به دیوارها بخند!
معرفی کتاب
اهالی دو روستا هر روز به دلایل مختلف با هم دعوا میکنند. هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آنها را آشتی بدهد. بچهها که به دلیل دعوای بزرگترها از یکدیگر دور شدهاند، تصمیم میگیرند شهر جدیدی برای خودشان بسازند. این داستان خودباوری، اعتماد به نفس، یقین به داشتهها و تواناییهای خود را در کودکان و نوجوانان تقویت میکند.
هاپو کوچولو دنبال مامانش میگرده
معرفی کتاب
در این کتاب، "هاپو کوچولو" مادرش را گم کرده است و در تمام صفحات به دنبال او است. هر کس را که در راه میبیند میپرسد: شما مادر مرا ندیدهاید؟ اینطور که به نظر میرسد هیچکس از مادر او خبر ندارد. هاپو به خانه برمیگردد و مادرش را آنجا میبیند. تمام این مدت، مادر در خانه بود. تصویر هاپو کوچولو به شکل عروسکی برجسته، در همۀ صفحات به چشم میخورد.
تخممرغ شانسی
معرفی کتاب
کتاب دربردارنده پنج داستان کوتاه است. «مورچه و موهای خورشید»، «ولی با اجازه»، «تخم مرغ شانسی»، «چکمه و نیم چکمههایش» و «کیف» نام این داستانهاست. در داستان «تخم مرغ شانسی»، «قُدی خانم»، مرغی است که نمیتواند تخم بگذارد و هر روز یک تخم مرغ شانسی میخرد و کنار لانهاش میگذارد. وقتی جوجههای مرغهای دیگر به دنیا میآیند، قُدی خانم، به آنها اسباببازی میدهد. جوجهها او را بسیار دوست دارند و همیشه در کنارش هستند.
ساختن فوقالعاده است
معرفی کتاب
این داستان درباره دختر کوچولویی است که سعی میکند وسیلهای بسازد. او نقشهای طراحی میکند و طبق آن پیش میرود؛ اما نتیجه مطلوب نیست و دختر کوچولو را راضی نمیکند. او بارها تلاش میکند؛ ولی فایدهای ندارد. سرانجام با عصبانیت دست از کار میکشد و ناامید میشود. چند ساعت بعد، وقتی حالش بهتر میشود، تصمیم میگیرد دوباره سعی کند.
شام سرد شد کوتیکوتی: قصههای کوتیکوتی
معرفی کتاب
"کوتیکوتی" یک هزارپا است. یک هزارپا با هزار تا پا. یعنی او باید هزار تا کفش داشته باشد و هزار تا جوراب. تازه او در حمام باید هر هزار تا پایش را سنگپا بزند. او وقتی آخرین جفت کفشهایش را میگیرد، اولین جفتی که گرفته است، پایش را میزند. چون قرار است هر ماه فقط یک جفت کفش بخرد و حالا او چند ماهی بزرگتر شده است. کوتیکوتی باید جورابهایش را بشوید. حتما یادتان نرفته است که هزار تا جوراب باید شسته شوند نه یکی. او وقتی برای پا درد به دکتر میرود باید به دفترچهاش نگاه کند تا شمارۀ پایی که درد میکند را دقیقا بگوید. یک لحظه صبر کنید، انگار یک لنگه کفش کوتیکوتی هم گم شده است. کسی آن را ندیده؟ واقعا یک هزارپا چقدر مشکل دارد. یک هزارپا با هزارتا مشکل.
آرزوی قطرهها
معرفی کتاب
در کتاب حاضر نویسنده تلاش کرده است تا طرز تشکیل باران و چرخه آب را توضیح دهد. قطرههای آب در آسمان نشستهاند و هر کدام از آرزوهایشان میگویند. ناگهان باد میوزد و آنها را به هم نزدیک میکند و قطرهها تبدیل به ابر میشوند. بعضی از قطرهها روی مزرعه میبارد، بعضی روی رودخانه فرود میآیند و بعضی... .