Skip to main content

عیسای ناصری

معرفی کتاب
کودک «مریم» به دنیا آمده است، سالم و زیبا ونورانی؛ اما مریم غمگین است؛ چراکه مردم حرف او را نمی‎فهمند و به او تهمت می‎زنند!... . ناگهان درِ عبادتگاه باز می‌شود و مردم به طرف مریم هجوم می‎آورند! هرکس چیزی می‎گویدو مریم به گهواره اشاره می‎کند، نوری گهواره را دربرمی‏‌گیرد و کودک به سخن می‎آید: «من بنده خدا هستم، او مرا به پیامبری برگزیده و... ». نام فرزند مریم را «عیسی» می‌‏گذارند، پیامبری که باید تمام دنیا را تکان دهد؛ اما مردم هر بهانه‎ای می‎آورند تا به او تهمت دروغ‏گویی بزنند. حضرت عیسی معجزات بسیاری دارد؛ ولی باز هم... .

365 روز با پیامبر‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

معرفی کتاب
این کتاب شامل ۳۶۵ حکایت از زندگی پیامبر اکرم (ص) است، حکایت‌هایی که فقط گوشه‌ای از زندگی آموزنده پیامبر اسلام را آشکار می‎کند. در این مجموعه سعی شده است الگو بودن پیامبر در جنبه‌های مختلف زندگی به زبان ساده و کودکانه روایت شود. این داستان‌ها نحوه زندگی اجتماعی ایشان را نیز دربردارد، مثل برخورد ایشان با اقوام، همسایه‌ها، دوستان و حتی حیوانات! کتاب شامل دوازده فصل است.

ارمغانی از آسمان

معرفی کتاب
هر شب در دل تاریکی، مردی که کیسه‎ای بر شانه دارد، به محله آن‎ها می‌‏آید، درِ تک‌تک خانه‌ها را می‏‌زند و کوله‌بارش را با اهالی خانه‎ها تقسیم می‏‌کند. مردم محل به او «صاحب انبان» می‏‌گویند. هر شب مردم بینوا چشم به راه اوهستند. او می‌‏آید و نان و خرما از کیسه‌اش بیرون می‌آورد وآن‌ها را بین نیازمندانپخش می‌کند و بعد در سکوت ناپدید می‎شود. گویی مانند فرشته‎ای به آسمان می‌رود؛ یک شب... .

راز دعبل

معرفی کتاب
آخرین‌باری که «دِعبِل‌بن علی خُزاعی» در برابر امام رضا(ع) ایستاد و یکی از شعرهایش را برای او خواند، امام یکی از لباس‎هایشان را به او هدیه داد و فرمود: «به برکت این لباس از خطر محفوظ خواهی بود». حالا او با کاروان بزرگی از مرو به مدینه بازمی‏‌گردد. در میان راه، کاروان توقف می‏‌کند تا همگی کمی استراحت کنند. دعبل در افکارش غوطه‌ور است که هیاهوی کاروانیان را می‎شنود، راهزنان حمله کرده‌اند! دعبل خسته‌تر و پیرتر از آن است که فرار کند. ناگهان یکی از راهزنان... .

زندگی حضرت معصومه‌علیهاالسلام

معرفی کتاب
حضرت «معصومه» (ع)، خواهر امام «رضا» (ع) است. هنگامی‌که او شش سال داشت، امام موسی کاظم(ع) به دستور هارون دستگیر شد. بعد از شهادت امام کاظم، برادرش امام رضا (ع)مراقبت از او را بر عهده گرفت. حضرت معصومه(ع) دانش فراوانی داشت و به همه سؤالات دینی زنان در مدینه پاسخ می‏‌گفت. بعد از اینکه امام رضا(ع) به دستور مأمون به خراسان برده شد، حضرت معصومه(ع) به همراه تعدادی از اعضای خانواده و یاران آن حضرت، برای دیدن برادر راهی ایران شد...

زیارت حضرت معصومه‌علیها‌السلام

معرفی کتاب
قهرمان داستان همراه پدرش برای زیارت حرم حضرت معصومه(ع) به شهر «قم» می‌روند. گنبد طلای حرم، مانند خورشید می‏‌درخشد و گلدسته‌های فیروزه‏ای‌اش مثل چشمه برق می‌‏زند! از خیلی از کشورهای جهان، مردم برای زیارت حضرت معصومه(ع) به این شهر می‏‌آیند.در این کتاب مولف کوشیده آداب زیارت حرم حضرت معصومه را به زبانی ساده، برای خواننده کودک توضیح دهد.

وای تشنگی...

معرفی کتاب
داستان این کتاب از زبان «سکینه»، دختر کوچک امام حسین (ع) روایت می‎شود. او روز عاشورا را به تصویر می‎کشد: لحظاتی که هر یک سالی می‎گذرد، گرد و غبار میدان نبرد و نعره‌های دشمن و آفتاب داغ و سوزان، تشنگی بی‌حد و اندازه و زردی چهره‌ها. سکینه از شجاعت یاران پدرش می‏‌گوید که چطور تا نفر آخر به دست دشمن به شهادت می‏‌رسند و از شهادت برادرانش، «علی‌اکبر» و «علی‌اصغر» و استواری امام. از خم شدن کمر پدر در برابر شهادت برادرش، «عباس» و... .

مسافر نیمروز

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره بخشندگی و بزرگواری امام حسن(ع) است. روزی سه مرد که پیاده به خانه خدا می‎روند، درحالی‌که از پیدا کردن آب ناامید شده‌اند، تشنه به خانه پیرزنی می‎رسند‌. پیرزن از تنها گوسفندش شیر می‎دوشد و به آن‌ها می‎دهد؛ چون می‎داند که نوشیدنِ آب در بیابان داغ نور چشم را کم می‏‌کند. پیرزن گوسفند را برای سه مرد سر می‌‏بُرد و برایشان غذا می‎پزد. هنگامی که شوهر زن به خانه می‎آید، از همسرش می‏‌خواهد که برایش شیر بیاورد؛ اما گوسفندی نیست تا شیری داشته باشد. مرد متوجه ماجرا می‌‏شود و... .

نمازی دیگر

معرفی کتاب
سه ماه است که «سلیمه» صاحب فرزندی شده است و در این مدت نتوانسته است به مسجد برود و نماز را به جماعت بخواند؛ چون کسی را ندارد تا کودک را نزد او بگذارد. بچه ناآرام است و اغلب گریه می‌کند. او از زندگی‎اش راضی است؛ اما دلتنگ صدای گرم پیامبر است تا اینکه روزی، هنگامی که هوا روبه تاریکی می‎رود و صدای اذان بلند می‎شود، سلیمه دیگر نمی‎تواند تحمل کند. او فرزندش را به بغل می‏‌گیرد و به طرف مسجد می‎دود؛ اما... .

در آغوش امواج

معرفی کتاب
حضرت «موسی» (ع)، نزد پادشاه مصر، «فرعون»، می‌رود و از او می‌خواهد تا دست از آزار و اذیت مردمش بردارد؛ اما فرعون هر روز بیشتر به قوم بنی‌اسرائیل ستم می‏‌کند. حضرت موسی به فرمان خدا تصمیم می‎گیرد همراه قومش از آن سرزمین کوچ کند و به بیت‎المقدس برود. آن‌ها شبانه حرکت می‏‌کنند؛ چراکه اگر فرعون باخبر شود، جلوی آن‌ها را می‎گیرد. قوم موسی با شتاب می‎روند تا دست فرعونیان به ایشان نرسد؛ اما بعد از کیلومترها به دریا می‎‏رسند! حالا چگونه از دریا عبور کنند، درحالی‌که هر یک از افراد بنی‎اسرائیل شکایت می‎کنند و ناله و فریاد سر داده‌اند، ناگهان... .