گورکن ناقلا و پارلای بلا
معرفی کتاب
گورکن ناقلا این بار از شهر سر درمیآورد. او که همیشه دنبال شیطنت و اذیت کردن حیوانات جنگل بود، حالا در شهر با کسی شبیه خودش دوست شده و قرار است حسابی با هم ماجراجویی کنند. اما دردسر وقتی شروع میشود که... داستانی دربارهی کمک به دوستان در وقت خطر، اهمیت احترام به قوانین و مراقبت از محیط زیست جنگلها و ساکنان آن است.
تو پسر شگفتانگیزی هستی
معرفی کتاب
شکستها و ناامیدیها بخشی از زندگی هستند، اما مهم این است که از آنها درس بگیریم و ادامه دهیم. با وجود سختیها، نباید امید خود را از دست داد و باید به تواناییهای خود ایمان داشت. کتاب «تو پسر شگفتانگیزی هستی» کتابی است که به نوجوانان کمک میکند تا با اعتماد بهنفس و شجاعت بیشتری با چالشهای زندگی روبهرو شوند. این کتاب با زبانی ساده، به پسران نشان میدهد که آنها نیز میتوانند در برابر ترسها و نگرانیهایشان ایستادگی کنند و به تواناییهای خود ایمان داشته باشند.
تو دختر شگفتانگیزی هستی
معرفی کتاب
شکستها و ناامیدیها بخشی از زندگی هستند، اما مهم این است که از آنها درس بگیریم و ادامه دهیم. با وجود سختیها، نباید امید خود را از دست داد و باید به تواناییهای خود ایمان داشت. کتاب «تو دختر شگفتانگیزی هستی» یک کتاب انگیزشی برای دختران نوجوان است. این کتاب با داستانهایی از دخترانی که با چالشها و شکهای مشابه نوجوانان روبهرو هستند، به خواننده یادآوری میکند که او نیز خاص و منحصر بهفرد است و تواناییهای زیادی دارد.
روی تختخواب خودت بخواب!
معرفی کتاب
کوچولو حالا بزرگ شده. مادرش به او میگوید که دیگر میتواند در اتاق خودش و روی تختخواب خودش بخوابد. او از این بابت خیلی خوشحال است، ولی تنها خوابیدن مشکلات خودش را دارد. حالا با هیولای زیر تختخوابش چهکار کند یا سایههایی که او را دنبال میکنند؟ وای مادر کجایی؟ چه کسی قرار است با آنها بجنگد؟ نکند خود کوچولو؟ ! این کتاب دربارهی آموزش مستقل بودن به کودک و پرورش حس اعتمادبهنفس و احساس امنیت در اوست.
دستهایت را بشور!
معرفی کتاب
مادر دایناسور کوچولو اصرار دارد که او بعد از برگشتن از پارک و بازی کردن، دستهایش را بشوید ولی کوچولو دلیلی برای این کار نمیبیند. به نظرش دستهایش تمیز است و مادرش هم بیخودی سخت میگیرد و اصرار میکند. آخر کدام میکروب؟ کسی چیزی روی دستهای کوچولو میبیند؟ ! کتابی در مورد آموزش رعایت بهداشت شخصی، توانایی انجام کارها و داشتن احساس بزرگتر شدن و مسئولیتپذیری در کودک.
بازی را فراموش نکن
معرفی کتاب
در کتاب «بازی را فراموش نکن» کودکی با ما صحبت میکند. او با زبانی کودکانه و ساده، دربارهی خودش، دنیای خودش، محل زندگیاش و روابطش با دیگران، بهخصوص رابطهاش با پدربزرگش که به آلزایمر مبتلاست، به ما میگوید. سه داستان لطیف دربارهی دنیای پاک کودکان، عشق، بخشندگی و پذیرش آنها که برای مخاطب جذاب است.
یک روز بدون کلمات
معرفی کتاب
کتاب «یک روز بدون کلمات» داستان کودکی حساس و کنجکاو که جهان را به صورت دیگری میبیند را روایت میکند و درباره کودکان اوتیسم به مخاطب آگاهی میدهد. کتابی دربارهی دوستی، پذیرش تفاوتها و مهرورزی به دیگران میباشد. در کتاب میخوانیم: «مامان میداند چه چیزهایی به من آرامش میدهد و چه چیزهایی مضطربم میکند. من کارهایی میکنم که هیچکس آنها را نمیفهمد، مثل ساعتها نگاه کردن به انگشتان دستم یا در آغوش گرفتن درختان...»
مردی که حتی خورشید را هم تعمیر میکرد
معرفی کتاب
کتاب «مردی که حتی خورشید را تعمیر می کرد» دربارهی قدرشناسی، دوستی و همدلی میباشد. در دنیا چیزی وجود ندارد که آقا قدیرِ تعمیرکار نتواند تعمیرش کند. او حتی رابطهها را هم تعمیر میکند. آقا قدیر برای هر چیزی راهحلی دارد. با تمام اینها، باز هم کسانی هستند که او را دوست نداشته باشند. مثلاً فروشندگان لوازم خانگی آقا قدیر را دوست ندارند، چون او هر بار وسایل را تعمیر میکند و نمیگذارد صاحبانشان آنها را دور بیندازند و وسایل جدید بخرند. مردمی هم که دلشان وسایل نو میخواهد از دست آقا قدیر شاکی هستند. بالاخره همه با هم فکر کردند و تصمیم گرفتند...
گلاب دوآتشه
معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب در تلاش است تا کودکان را با فرآیند «گلابگیری» آشنا سازد. این روایت در خانه «باباسید» و همراهی نوهاش «مهلا» اتفاق میافتد. باباسید، سبدهای پُرشده از گلِمحمدی را با خود به خانه میبَرد تا گلاب تولید کند. دیگهای مسی روی آتش قُلقُل میکردند و باباسید یکییکی گلبرگها را داخل دیگها میریخت و... .
ریزا عنکبوت عصبانی
معرفی کتاب
کتاب «ریزا عنکبوت عصبانی» از مجموعه کتابهای «قصههای لیلا فونتن» میباشد که مهارتهای زندگی را به مخاطب آموزش میدهد. در داستان حاضر ریزا عنکبوت هنرمندی بود و در گوشهوکنار خانه تارهای قشنگی میبافت ولی هر بار اهالی خانه تصادفی آنها را پاره میکردند و زحمتهایش را هدر میدادند. ریزا بابت این ماجراها خیلی عصبانی بود. دلش میخواست این بار که تارش را پاره کردند، نیششان بزند تا حواسشان را جمع کنند، ولی ریزا عاقل بود و اهالی خانه هم از قصد تارهای قشنگ او را پاره نمیکردند. پس باید راهحل دیگری پیدا میکرد... ماجرایی طنز دربارهی خلاقیت، پشتکار و هنر میباشد.