قصههای کربلا
معرفی کتاب
در این کتاب در روایتی داستانگونه و به زبان ساده ماجراهایی ناگفته و تازه از قصة کربلا برای کودکان روایت میشود. حضور عون و محمد، دو تن از فرزندان حضرت زینب(س) در کربلا، مسلمان شدن یک زوج مسیحی در کربلا، داستان مردی به نام طرماح و نقش او در کربلا، از جمله موضوعهای داستانهای این کتاب هستند.
خضر(ع)
معرفی کتاب
به فرمان خدا، حضرت موسی به دنبال مردی عابد و حکیم میرود تا از وی پیروی کند. آن مرد از نوادگان نوح است. مردی که همیشه زنده است و هرگز نمیمیرد. خضر لقب اوست. حضرت موسی او را پیدا میکند. حضرت خضر کارهای عجیبی انجام میدهد که موسی علت آن را نمیفهمد. کشتی را سوراخ میکند، پسربچۀ بیگناهی را میکشد و دیوار فروریختهای را تعمیر میکند.
صالح(ع)
معرفی کتاب
مردم قوم ثمود برای ایمان آوردن به خدا از حضرت صالح میخواهند که از دل کوه شتری بیرون بیاورد. صالح پیامبر این کار را انجام میدهد؛ اما مردم معتقدند که این کار جادویی بیش نیست و مرتب بهانهتراشی میکنند. با وجود اینکه حضرت صالح آنها را از آزار شتر برحذر داشته است؛ ولی مردم شتر را میکشند، سپس عذاب الهی نازل میشود.
عزیر(ع)
معرفی کتاب
هنگامی که بختالنصر در بابل به قدرت رسید، معابد یهودیان را سوزاند و آنها را کشت و به اسارت گرفت. عُزیر پیامبر که آوازه عدالت و خداباوری کوروش کبیر، پادشاه بزرگ ایران را شنیده بود، از او خواست که قومش را از ستم بختالنصر برهاند. کوروش پذیرفت و بعد از آن یهودیان از آوارگی نجات یافتند؛ اما کتاب مقدس آنها از بین رفته بود. عُزیر پیامبر تورات را دوباره نوشت؛ اما یکباره ناپدید شد.
اسماعیل(ع)
معرفی کتاب
حضرت ابراهیم به فرمان خداوند، همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل را در بیابانی رها میکند و میرود. اسماعیل تشنه است و هاجر در پی یافتن آب از این سو به آن سو میدود. سرانجام از زیر پای اسماعیل چشمهای از دل خاک میجوشد. ابراهیم به فرمان خداوند در آن صحرا خانه خدا را بنا میکند و مراقبت از این خانه را به عهده اسماعیل میگذارد.
یعقوب (ع)
معرفی کتاب
یعقوب، پسر اسحاق پیامبر است. او به سفارش پدرش به سرزمین شام میرود و مردم را به دین ابراهیم (جدش) دعوت میکند. بعد از سالها حضرت یعقوب همراه با همسر و فرزندانش به کنعان باز میگردد و همسرش (مادر یوسف) از دنیا میرود. وقتی یعقوب میشنود که گرگ یوسف را دریده است، آنقدر اشک میریزد که بیناییاش را از دست میدهد، ولی مرگ یوسف را باور نمیکند.
موسی (ع)
معرفی کتاب
موسی زمانی به دنیا آمد که طبق دستور فرعون تمام نوزادان پسر را میکشتند. مادر موسی به فرمان خدا، فرزندش را به رود نیل سپرد. رود کودک را به قصر فرعون برد و حضرت موسی در آغوش همسر فرعون که فرزندی نداشت، بزرگ شد. او سالها بعد به سرزمین مدین فرار کرد و در آنجا زندگیاش وارد مرحله جدیدی شد.
ادریس (ع)
معرفی کتاب
ادریس فرزند نبیره آدم که سیصد سال عمر کرد، بلندقامت و تنومند بود. او ستارهها را میشناخت، علم ریاضی میدانست و دوختن لباس و نوشتن را به مردم میآموخت. ادریس مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد. بعد از مدتی، به افرادی که به او و خدای یکتا ایمان آوردند، افزوده شد؛ اما پادشاه که خود را خدا میدانست، تحمل این وضعیت را نداشت و قصد کشتن ادریس را کرد.