Skip to main content

اعترافات غلامان: داستان دوران ولایتعهدی امام‌رضا‌علیه‌السلام

معرفی کتاب
کتاب حاضر حکایت‌هاو ماجراهایی را دربارۀ دوره و زندگی امام رضا (ع) در بردارد. این حکایت‌ها از زبان بردگان و غلامانی گفته‌شده‌اند که در دورۀ پادشاهی امین و مأمون و در دربار پادشاهان زندگی و خدمت می‌کردند. در واقع تاریخ دوران ولایتعهدی امام رضا (ع) بیان شده است.

یک مشت نخودچی

معرفی کتاب
این کتاب شانزده روایت از نویسندگان جوان است است که اشاره به رفتار، سیره و معجزات و کرامات «علی‌بن موسی‌الرضا»(ع) دارد. سادگی متن یکی از امتیازات داستان محسوب می‌شود که مخاطب خود را با داستان همراه می‌کند. تنوع داستان نیز در کتاب به چشم می‌خورد؛ برخی داستان‌ها به زمان حیات امام رضا(ع) برمی‌گردد و برخی داستان‌ها به معجزات ایشان در سال‌های اخیر اشاره دارد. «شیرین‌تر از نیشکر»، «راز صندوقچه»، «پاپوش پاییزی»، «خادم بهشت»، «شبی از شب‌ها»، «پناهگاه» و «مهمان مهربان»، نام برخی از این داستان‌هاست.

ما راهزن نیستیم

معرفی کتاب
این داستان، سفر اجباری امام رضا (ع) از مدینه به خراسان است. راوی داستان، گاه آفتاب، گاه باد و... است. نویسنده از اشیا برای نزدیکی به امام و روایت کامل اتفاقات بهره گرفته است. داستان با گفت‌وگوی آفتاب و شهر مدینه آغاز می‌‏شود. مدینه غمگین است که باز می‏‌خواهند پاره تن پیامبر (ص) را از این شهر دور کنند و از آفتاب درباره شهر مرو می‌‏پرسد. در روایت بعدی، باد نشانی کاروان امام را از ستاره‎ها می‎گیرد و... .

موسی‌ترین به طور

معرفی کتاب
این کتاب از زبان شش‌نفر روایت می‌شود. شش‌نفر که خود را شش چشم‌ خلیفه عباسی می‌نامند؛ شش چشم‌ برای چهارخلیفه که سی‌وپنج سال در پنهان‌کاری مطلق، اخبار و اطلاعات قلمرو اسلامی را برای خلفای اسلامی ارسال می‌کنند و آن‌ها را در جریان امور قرار می‌دهند. داستان از ماجرای شهادت امام «صادق» (ع) شروع می‌شود و ماجرای انتخاب جانشین برای ایشان در مدینه. خلیفه یکی از شش چشم را مأمور قتل وصی امام صادق کرده است؛ اما... .

رواق نور: آشنایی با زندگی امام‌رضا‌علیه‌السلام و آداب زیارت

معرفی کتاب
همه ساله میلیون‌ها مسافر برای زیارت مرقد مطهر حضرت امام رضا (ع) به شهر مقدس مشهد سفر می‌کنند. این کتاب برای آشنایی آنان با مقام و منزلت حضرت امام رضا و کیفیت زیارت و آداب آن و آگاهی از آداب سفر و احکام نماز مسافر تهیه شده‌است. برخی از مباحث کتاب عبارت‌اند از: اهداف سفر، زیارت، توسل، بوسیدن حرم، اذن دخول، زیارت امین‌الله و فرازی از مناجات شعبانیه.

بانوی باران‌ها

معرفی کتاب
کتاب حاضر مشتمل بر نُه سرود است.نام برخی از این اشعار به این قرار است: «بانوی شب‌بوها»، «مهربان‎تر از نسیم»، «غمی به وسعت زمین»، «کوه درد»، «طعم خرما» و «کبوترانه». شعرها مضامین مذهبی دارند و فضایل ائمه معصومین را توصیف می‏‌کنند. حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع)، حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) از جمله این معصومین هستند.

اسم تو یعنی بهار

معرفی کتاب
اشعار این کتاب، در بیان فضایل ائمه اطهار سروده شده است؛ ازجمله پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع)، امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع). عنوان بعضی از این شعرها به این ترتیب است: «سفره»، «دریا و دشت»، «کوچه ما»، «ضیافت مهتاب»، «ستاره‌ها» و «شرم».

هر چه می‌خواهی گناه کن!!

معرفی کتاب
در کتاب پیش رو، نویسنده هدف از نوشتن کتاب را حدیثی گهربار از امام حسین(ع)دانسته و اثرش را در قالب پنج درس با عناوین: نان و نمک و خدا، حکومت خدا، نگاه خدا، قدرت نمایی خدا، و قهر خدا تدوین کرده است. هر درس شامل بخش هایی «از آسمان» (آیات مربوط)، « یکی مثل ما» (داستان مرتبط)، «حرف حساب»، « ایستگاه تفکر» (نکات مربوط به آن درس)، «از خود بپرسیم»(فعالیتی فردی برای به فکر واداشتن مخاطب)و « این گونه بخوانیم» (مناجاتی از ادعیه منقول از اهل بیت) تنظیم شده است.

آبی‌ها

معرفی کتاب
این رمان درباره زندگی پزشکی مسیحی، به نام «زکریای رومی»، معاصر «هارون‌الرشید»، خلیفه عباسی، است. او ناچار می‌شود به ‌دلیل احضار هارون، دیر انطاکیه را ترک کرده و به سمت دربار او برود. او پزشکی است که به دنبال گوهر کامل معاصر خویش است و دیگر نمی‌خواهد در پستوی قدرت راهبان بماند، شهر انطاکیه و حران، تبعیدگاه دانش این طبیب دلداده است، او در سیر این هجرت، هم عشق زمینی می‌یابد، هم آسمانی و طوفان آبی‌ترین رویداد زندگی اش را به تلاطم می رساند.

موقف

معرفی کتاب
دعبل می‎خواست کوفه را و اهل خانه و خاندان را رها کند و برود. اهل خانه دلخوش بودند که شاید راه درست را یافته باشد! دعبل کیسه پر از سکه‌ پدرش را نپذیرفت و فقط چند سکه از آن برداشت. عموزاده‎اش قلم و جوهردان زرینی را مقابلش گذاشت که دعبل از نوجوانی آرزوی نوشتن با آن را داشت؛ اما دعبل آن را هم قبول نکرد و گفت: «بگذارید زمانی که درست و به قاعده شعر گفتم، میراث اجدادی را پیشکشم کنید»... . دعبل فقط دستبندی را که «عالیه» داده بود، همراه داشت. او گفته بود برای همیشه منتظر دعبل می‏‌ماند... . دعبل هرچه به بغداد نزدیک‌تر می‌شد، خیالش آسوده‌تر می‌شد و فکر می‏‌کرد استاد «صریع الغوانی مسلم‌بن ولید» با دانستن پیشینه پدر و عمویش در شعر، حتماً او را به شاگردی می‎پذیرد؛ اما... .