زندگی

کتاب «حافظه برتر به روش تونی بازان» نوشته‌ی تونی بازان، یکی از افراد روش‌های نوین در تقویت حافظه و یادگیری، به معرفی تکنیک‌هایی علمی و کاربردی برای افزایش قدرت به‌خاطر سپاری می‌پردازد. نویسنده با تکیه بر نظریه‌ی نقشه ذهنی، روش‌هایی چون تصویرسازی ذهنی، پیوندسازی کلمات، استفاده از ریتم، تکرار مؤثر و دسته‌بندی اطلاعات را توضیح داده و کاربرد آن‌ها را در فعالیت‌های روزمره، تحصیل و کار بررسی می‌کند. مطالب کتاب به گونه‌ای تدوین شده که مخاطب بتواند به شکل گام‌به‌گام مهارت‌های ذهنی خود را ارتقاء دهد. نثر کتاب رسمی، روان و آموزش‌محور است و تمرکز آن بر دستیابی به حافظه‌ای فعال و پایدار می‌باشد.

«سه‌شنبه‌ها با موری» داستانی است واقعی و تکان‌دهنده از ملاقات‌های میچ، نویسنده‌ای جوان و موفق، با استاد پیر و بیمارش، موری شوارتز. موری، که به بیماری ALS مبتلا شده است، در روزهای سه‌شنبه با میچ دیدار می‌کند و درس‌های ارزشمندی در مورد زندگی، مرگ، عشق و معنای واقعی خوشبختی به او می‌آموزد. کتاب داستان امید، ایثار و عشق بی‌قید و شرط را به تصویر می‌کشد و به ما یادآوری می‌کند که چگونه از لحظات زندگی خود به بهترین شکل استفاده کنیم. این کتاب، برای نوجوانان که در ابتدای راه زندگی خود هستند، می‌تواند راهنمایی ارزشمند باشد و به آن‌ها کمک کند تا ارزش‌های واقعی زندگی را بشناسند.

دزد قلم‌ها، روایتی جالب و زیبا از زندگی مردم ترکیه را به نوجوانان ارائه می‌دهد. داستان از زباله‌دانی‌های شهر استانبول و مرغ‌های دریایی این شهر، شروع می‌شود و زیرکی، ویژگی‌ها و تلاش‌های مردم ترکیه را به نمایش می‌گذارد. نوجوانان با خوانش این کتاب با آداب‌و‌رسوم و زندگی روزمره مردم ترکیه آشنا می‌شوند.

این کتاب با هدف بازخوانی نقش مرد در خانواده و ارائه‌ی راهکارهایی برای بهبود روابط زناشویی، بر اساس آموزه‌های اسلامی، نگاشته شده است. نویسنده تلاش دارد تا با تبیین جایگاه مرد در زندگی مشترک، زمینه‌ی تعالی و رشد خانواده را فراهم آورد.
در این اثر، موضوعاتی چون انتخاب همسر بر اساس معیارهای عقلانی، خدامحوری در زندگی مشترک، نقش‌آفرینی متناسب با ویژگی‌های فردی، رعایت حقوق شرعی و اخلاقی، و ترسیم نقشه‌ی راه زندگی بر اساس الگوهای عملی، مورد بحث قرار گرفته‌اند.

کتاب «برفاب» با نثری زیبا به بررسی زندگی زنان مطلقه جامعه که در رویارویی با مردان هوس‌باز که قصد فریب و سواستفاده از آن‌ها را دارند، پرداخته است. این کتاب مناسب بزرگسالان است و موضوع اصلی آن خیانت و عدم تعهد در خانواده می‌باشد. هرکدام از زنان این داستان به نحوی سعی می‌کنند زندگی خود را نجات دهند اما این مسائل بر زندگی فرزندان آن‌ها اثر گذاشته است. هدف اصلی داستان نمایش چگونگی اثرات خیانت بر خانواده و فرزندان و فروپاشی خانواده است.

مجموعه شعر حاضر با نگاهی لطیف و دوستانه زندگی را شاعرانه به تصویر می‌کشد. از هسته هندوانه‌ای که صاحبش می‌خواهد با کاشتنش در خاک او را به هندوانه تبدیل کند تا باد کشاورز که بذر گل‌های بهاری را در هرسو و هرجا می‌پاشد تا مادری مهربان و زحمتکش که با تکه کیکی به استقبال پدر خانواده می‌رود، همه و همه در لابه‌لای این اشعار جمع شده‌اند تا زندگی را به تصویر بکشند. هندوانه، پسته، نانوا، ‌برف‌پلو و استقبال اسامی برخی از اشعار این کتاب هستند.

دانه قصه ما دلش می‌خواهد که در یک جای خوب و بدون دردسر زندگی کند، به مکان‌های مختلفی می‌رود و هر بار یک اتفاق تازه برایش می‌افتد که مجبور می‌شود مکان زندگی‌اش را عوض کند، تا اینکه به چشمه‌ای می‌رسد و اتفاقات جدیدی برایش پیش می‌آید...

کتاب حاضر سعی دارد تا به مردان که خوانندگان اصلی این کتاب هستند، مهارت‌های ارتباطی لازم برای ایجاد یک رابطه موفق با همسرشان را بیاموزد و آن‌ها را با مهندسی عاطفی زنان آشنا کند.
نویسنده با کمک آیات و روایات تلاش کرده است تا مرد بتواند راه‌های شادکردن و راضی نگه‌داشتن همسر خود را بشناسد و به بهترین شکل آن‌ها را در زندگی خود اعمال کند؛ زیرا پایه و اساس خوشبختی یک خانواده شاد، خوشبخت‌بودن زن خانه است و مرد باید با یادگرفتن مهارت‌های ارتباطی زناشویی، همسر خود را شاد و خرسند کند.

کتاب ماجرای پسربچه‎ ای به نام برونو و پدر و مادرش است که در دوران جنگ جهانی دوم، در یکی از روستاهای ایتالیا زندگی می‌کردند. زندگی در روستا برای برونو و پدر و مادرش خوب و آرام بود تا اینکه یک روز، صداهای ترسناکی از دورترها به گوش‌شان رسید.
خودروهایی بزرگ و ترسناک با سرعت در جاده‌ی آرام و خلوت‌شان رفت و آمد می‌کردند. خودروها سربازها را جابه ‎جا می‌کردند.
سربازها بلند بلند سرودهای حماسی می‌خواندند. صداهای ترسناک هر روز نزدیک‎‌تر می‌شدند. برونو دیگر اجازه نداشت به پنجره نزدیک شود. جنگ شروع شده بود.

سوفیا عروسک خرسی‌اش را خیلی دوست داشت. عروسکی که اول برای پدربزرگش بود، بعد برای مادرش و حالا برای او بود. آن‌ها با هم همه جا می‌رفتند. یک روز قرار شد همراه بابا و عروسک خرسی به ساحل بروند. آن‌ها باهم خیلی بازی کردند و خیلی هم خوش گذراندند. اما ناگهان طوفان از را رسید؛ با عجله همه چیز را جمع کردند و برگشتند به خانه. آن‌ها آن‌قدر عجله داشتند که متوجه باز بودن در کیف سوفیا نشدند و خرسی پرت شد بیرون.... سوفیا و پدرش همه جا را گشتند و از همه پرس و جو کردند؛ تا این‌که سال‌ها بعد...