نظم

این داستان درباره کودکی تنبل به نام باگ است. باگ هیچ‌کدام از کارهای شخصی‌اش مانند جمع‌کردن وسایل اتاق خواب، مرتب‌کردن لباس‌ها، بستن بند کفش را خودش انجام نمی‌دهد. پدر و مادر او که متوجه می‌شوند باگ روز به روز تنبل‌تر می‌شود او را تشویق می‌کنند تا خودش کارهایش را انجام بدهد. در ابتدا این کارها برای باگ خیلی سخت بود اما پس از مدتی متوجه شد که بهتر است کارهایش را خودش انجام دهد، مانند: ساندویچش را با طعمی که خودش دوست دارد درست کند، با حباب‌های مایع ظرفشویی بازی کند.
هدف نویسنده این است که به کودکان بگوید انجام کارهای شخصی‌شان را خودشان به‌عهده بگیرند تا بتوانند آن‌ها را با روشی که خودشان دوست دارند پیش ببرند.

بسیاری از ما هر روز صبح با خودمان می‌گوییم:«امروز به همه کارهایم می‌رسم.» و برنامه‌هایی را تعیین می‌کنیم تا آن‌ها را انجام دهیم اما زمانی که روز به نیمه می‌رسد متوجه می‌شویم که اغلب کارهایمان را انجام ندادیم و از برنامه‌ریزی عقب ماندیم.
این کتاب یا بهتر است بگوییم این دفتر برنامه‌ریزی در تلاش است تا مخاطبان با نحوه درست برنامه‌ریزی‌کردن آشنا شوند و بتوانند به برنامه‌هایشان عمل کنند. در این دفتر توضیحاتی درباره لزوم در نظرگرفتن زمان‌هایی برای تفریح و گذراندن اوقات فراغت نیز آمده است.

این کتاب به شما کمک می‌کند سطح بهره‌وری را در برنامه روزانه‌تان افزایش دهید. شما با مطالعه کتاب با بهترین روش‌ها برای افزایش بهره‌وری، چگونگی تنظیم اهداف برای دستیابی دقیق به خواسته‌ها، توصیه‌ها و ترفندهای ماندن در مسیر بهره‌وری، تکنیک‌های از میان‌بردن بی‌نظمی و منظم‌شدن، چگونگی به‌کارگرفتن آموخته‌های جدید در خصوص بهره‌وری و داشتن بیش‌ترین بهره‌وری در روزهای کاری آشنا می‌شوید.

از پُرشکوه‌ترین جلوه‌های الهی در جهان زیبایی، نظم، هماهنگی یکپارچه و غایت‌مندی عالم است. این مسئله همواره بشر را به اندیشه و تفکر ژرف و گسترده فراخوانده است. در این کتاب، سعی بر آن است تا برهان نظم در مصاف با جدیدترین چالش‌های برآمده از سوی خداناباوران در بوته سنجش گذاشته شود و در این راستا انتقادات فیلسوف «جان هاسپرز»، زیست‌شناس «ریچارد داوکینز» و فیزیک‌دان «ویلیام هاوکینگ»، بررسی شده است.

در این داستان تصویری، کودکان می‌آموزند که تمرین و انجام کارهای کوچک آن‌ها را برای موفقیت‌های بزرگ در آینده آماده می‌کند. «نودل»، شخصیت اصلی این داستان از اینکه همیشه به او می‌گویند چه کار کند و چطور آن کار را انجام بدهد، خسته شده است. او دائم از خودش می‌پرسد که چرا باید تختخوابش را مرتب کند؟ چرا باید نمره بالا بگیرد؟ چرا باید کتاب بخواند و...، اما... .

این داستان درباره پسری است که هیچ‌وقت تکالیفش را درست انجام نمی‎دهد، درس‌هایش را نمی‎خواند و همیشه دیر به مدرسه می‎رسد. پسرک هرروز صبح قبل از رفتن به مدرسه، با عجله مشق‌هایش را می‌‏نویسد که البته بیشترش جریمه است! روزی وقتی مثل همیشه دیر به مدرسه می‎رسد، آقای ناظم او را وادار می‎کند کاغذهای کنار حیاط را جمع کند و در کلاس نیز مثل همیشه کنار کلاس، روی یک پا می‎ایستد! وقتی پسر به خانه بازمی‎گردد، در اتاق، روی زمین، به خواب می‌‏رود و خواب عجیبی می‌‏بیند.

منظومۀ «عاق والدین» حاصل طبع سراینده‌ای ناشناس، 141 بیت دارد و از دورۀ قاجار تا دهۀ 1320 از جمله متن‌های درسی و آموزشی مکتب‌خانه‌ها به شمار می‌رفته است. داستان بر محور توجه به حقوق مادر و پرهیز از عاق وی می‌گردد، اما مضمون اصلی آن شفاعت خاطیان و گناهکاران امت پیامبر از طرف امام حسین است. در مقدمۀ کتاب حاضر، ساختار این منظومه بررسی شده و ریشه‌های روایی و فولکوریک آن به تناسب موضوع‌ها و مضمون‌های کتاب برای مخاطبان کودک و نوجوان واکاوی و بر آن‌ها تأکید شده است.

شوتک دختربچه‌ای بازیگوشی است که برای خوابیدن سر وقت طفره می‌رود. بعد از شنیدن قصه‌ی مادر وقتی مادر از اتاق بیرون می‌رود، شوتک یواشکی از تختخواب بیرون می‌آید و با اسباب‌بازی‌هایش بازی می‌کند. بی‌نظمی در خوابیدن او باعث می‌شود که به مهد دیر برسد و خسته و بی‌حوصله باشد. تا این‌که در زمین بازی خوابش می‌برد.

«مموشی» با کلاه آبی‌‌اش به خانه دوستانش می‌رود تا با هم بازی کنند؛ اما وقتی وارد خانه می‎شود، کلاه را به زمین می‎اندازد و هربار دوستانش کلاه را برمی‎دارند و روی جالباسی می‎گذارند. به مموشی خیلی خوش می‎گذرد و درنهایت وقتی به خانه باز می‎گردد یاد گرفته است که جای کلاه روی جالباسی است نه روی زمین!

"المور" مثل خیلی از بچه‌ها تنها فرزند خانواده بود. او یک اتاق برای خودش داشت و یک عالمه اسباب‌بازی. المور اخلاق‌های خاصی هم داشت. مثلا دوست داشت اسباب‌بازی‌هایش را با ترتیب خاصی توی اتاقش بچیند و هیچکس آن‌ها را حتی یک میلی‌متر هم جابه‌جا نکند. حتی وقتی "عمو سیسیل" برای او یک شیشه پاستیل ژله‌ای هدیه آورد، او تمام پاستیل‌ها را هر جور که دلش خواست تنهای تنها خورد. اما یک روز آدم کوچولویی به خانه‌شان آمد و همه چیز عوض شد. این آدم کوچک برای همیشه قرار بود پیش آن‌ها بماند. المور باید چه می‌کرد؟