داستان

این اثر یکی از داستان‌های خواندنی عامیانه است که شرح دلدادگی خورشیدشاه به دختر پادشاه چین و ماجراهایی که برای او و همراهانش اتفاق می‌افتد را بازگو می‌کند. سمک عیار از این داستان وارد زندگی خورشیدشاه می‌شود و دوستی صادقانه‌ای بین آنها به‌وجود می‌آید. این اثر به نثر ساده امروزی بازنویسی شده است.

اگوست پولمن با صورتی غیرطبیعی به دنیا آمده و به همین دلیل تا به حال به مدرسه نرفته است. او حالا می‌خواهد وارد مدرسه‌ای جدید شود و کلاس پنجم را شروع کند و تنها آرزویش این است که با او مثل بچه‌ای معمولی رفتار شود. اما شاگردان مدرسه جدید نمی‌توانند از کنار صورت غیرعادی او عبور کنند.

«من آنقدر عاشق لیست درست کردن هستم که پدر و مادرم اسمم را گذاشته‌اند لنا لیستی». در این کتاب ماجراهای دختری را می‌خوانیم که برای هر کدام از فعالیت‌های زندگی خود اعم از لباس پوشیدن تا تغییر عادت‌های روزانه، یک لیست شخصی تهیه می‌کند. این اثر رویدادهای زندگی لنا و داستان لیست‌های او را روایت می‌کند.

«لیست که می‌نویسم، هم انتخاب‌ برایم راحت‌تر می‌شود و هم خودم سبک‌تر می‌شوم. این کار برایم مثل نفس کشیدن است». در این کتاب رویداد‌های روزانه زندگی دختر کوچکی به نام لنا روایت شده است. پدر و مادر لنا از هم جدا شده‌اند و او لیست‌های سری و هیجان‌انگیزی از فعالیت‌هایش را در دفتر محرمانه‌اش یادداشت می‌کند.

«جهانگردها تنها آدم‌هایی‌اند که واقعاً آزادند. اما من مجبورم کارهایی که دوست ندارم را انجام بدهم». لنا دختر کوچکی در آستانه نوجوانی است که نمی‌تواند با شرایط جدید خانوادگی خود ارتباط برقرار کند. او تصمیم دارد سفر کند و رویدادهای جدیدی را در زندگی تجربه کند.

«وقتی به آرزویت نمی‌رسی، ‌آن آرزو در قلب تو پرواز می‌کند. انسان زنده به عشق است و امید و آرزو اعجاز می‌کند». لنا دختری شاد و سرزنده است که با بعضی رویدادهای زندگی خود هنوز کنار نیامده است. در این کتاب داستان‌های کوتاهی از زندگی این شخصیت درج شده و هر داستان روایت‌گر دغدغه‌های روزمره و خواسته‌های او است.

این کتاب مجموعه‌ای است از داستان‌های کوتاه که پدری بازرگان هر شب از هتل‌های تجاری مختلف، به صورت تلفنی برای دخترش تعریف می‌کند. داستان‌های این کتاب تخیلی ــ علمی است. شادی و القای خوشبختی از عناصر جدایی‌ناپذیر این داستان‌هاست که شکفتن یک لبخند را به قصد تعلیم و تربیت برای کودکان و نوجوانان خلق می‌کند.

در این داستان شرلوک هلمز با جنایتکاری طرف است که به‌اندازۀ خود او باهوش و زیرک و درواقع نابغه است. هلمز برای به دام انداختن او همه کار می‌کند، ولی جانی نابغه قصد کشتن هلمز را می‌کند. هلمز از چند مهلکه جان سالم به در می‌برد، ولی....

در این داستان پلیسی، زن و مردی که زندگی خوب و آرامی دارند، به دنبال آمدن همسایۀ جدید درگیر مسائلی می‌شوند. رفت و آمدهای بی‌وقت زن، مرد را مشکوک می‌کند، ولی نمی‌تواند به حقیقت موضوع پی ببرد، به همین دلیل به شرلوک هلمز متوسل می‌شود.

اسبی به‌نام شعله نقره‌ای که طی چند سال برنده تمام مسابقات بوده است، ناپدید می‌شود و مردی که مسئول نگهداری از این اسب است به قتل می‌رسد. شرلوک هلمز با صورت حساب و چاقویی که در جیب لباس مقتول پیدا می‌کند، می‌تواند دزد و قاتل را پیدا کند.