Skip to main content

به وقت شهریور

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی هفت داستان کوتاه است. داستان‎های این مجموعه ساده و قابل باورند؛ چون از زندگی روزمره مردم هستند. داستان «به وقت شهریور» درباره دختری جوان و روستایی، به نام «صاحبه» است که به تازگی نامزد کرده است؛ اما نامزدش، «احمد» به جبهه می‌‏رود. صاحبه روزها را به این امید سر می‏‌کند که هرچه زودتر احمد بازگردد. احمد هر چندوقت یک‌بار تماس می‏‌گیرد و هم از حال و احوال نامزدش باخبر می‌‏شود هم از احوال مردم روستا. روزی که احمد قول داده بود بیاید، خبری از او نمی‌شود و... .

قبل از فراموشی

معرفی کتاب
«رابینسون» همیشه به پدربزرگش کمک کرده است تا ماشین‎های تعمیرگاه را راه بیندازد و شیره درخت افرای حیاطشان را جمع کند. رابینسون حالا بیشتر از هروقت دیگری به پدربزرگ کمک می‌‏کند؛ چون حافظه پدربزرگ ضعیف شده و ممکن است ساده‎ترین کارها را هم فراموش کند. رابی فکر می‏‌کند اگر دردسر درست نکند، پدربزرگ نگران نمی‎شود و ذهنش استراحت می‏‌کند و حالش بهتر می‎شود؛ اما وقتی پای «اَلِکس»، بزرگ‎ترین زورگوی کلاس به میان می‏‌آید، مشت‌های رابی به کار می‌‏افتند و... .

زیر سقف آسمان

معرفی کتاب
«کورا» همراه مادر و خواهرش در گرم‌خانه‌ای زندگی می‌کند، این اولین‌بار است که بعد از مرگ پدرش مجبور شده‌اند در چنین جایی زندگی کنند، هرچند بعد از مرگ پدر، در جایی ثابت ساکن نبوده‌اند؛ چون توانایی پرداخت اجاره را ندارند؛ درحقیقت آن‌ها بی‌خانمان هستند. «آدیر» خواهر کوچک‌تر کورا است که به دلیل مشکلاتی که در هنگام تولدش پیش آمده، دچار آسیب مغزی شده و کمی با انسان‌های معمولی متفاوت است؛ البته به نظر مادر فقط متفاوت است و دنیا را طور دیگری می‌بیند. حالا این خانواده کوچک سه‌نفره باید خانه‌ای پیدا کنند که با درآمدشان متناسب باشد. چند روزی می‌گذرد و... .

گمشدگان

معرفی کتاب
«فِرِد» همیشه دلش می‎خواست به سفرهای اکتشافی برود و برای خودش جایی بین ماجراجوهای بزرگ باز کند. حالا او روی صندلی‌اش در هواپیما نشسته و سرگرم تماشای ناشناخته‌های جنگل آمازون در زیر پایش است. هواپیما به طرف مانائوس، شهرِ روی آب، پیش می‎رود. ... ناگهان هواپیما با سرعت در جنگل سقوط می‌کند و فِرِد دیگر چاره‎ای جز ماجراجویی ندارد.

بامداد امید: حماسه انسان و گونی‌های خاک

معرفی کتاب
کتاب حاضر روایتی از ایثار مردم این سرزمین در کمک به سیل‌زدگان در روزهای اول سال ۱۳۹۸ است که گوشه‌هایی از فداکاری‌های داوطلبانِ کمک به مردم سیل‌زده را به تصویر می‌کشد. «عملیات انفجار سیل‌بند»، «تشکیل تیپ ۳۷ نور» و «شهر حمیدیه، نامی پرافتخار»، نام برخی از بخش‌های این کتاب است. در روزهای هجوم سیل، شنیدن نام منطقه الهایی (جایی که دو رودخانه بزرگ دز و کرخه به هم می‌پیوندند) از اخبار، نویسنده را به یاد روزهای اول جنگ می‌اندازد و... .

باغ مخفی

معرفی کتاب
روزهای گرم تابستان فرا رسیده است و «ایسا» به اردوی چندروزه تمرین ارکستر رفته است. «جسی»، «اولیور»، «هایاسینث» و «لینی» در خانه هستند و به جز اینکه اعصاب همدیگر را خرد کنند، هیچ کاری ندارند؛ ولی وقتی همسایه دوست‎داشتنی‌شان برای بار دوم سکته می‏‌کند، تابستان خواب‎آلودشان در یک آن تغییر می‏‌کند و بچه‎های خانواده «وندربیکر»، دور هم جمع می‏‌شوند تا کاری بکنند و... .

سومین قارچ

معرفی کتاب
پدربزرگ «اِلی»، «ملوین»، از دانشمندان مشهور دنیاست. او خود را به نوجوانی چهارده‌ساله تبدیل می‌کند و اِلی از حضور او خیلی خوش‌حال است. پدربزرگ چهارده‌ساله خیلی با مدرسه راهنمایی سازگاری ندارد؛ اما اِلی و دوستش، «راج»، اهمیت نمی‏‌دهند. ملوین باعث می‎شود همه‎چیز جالب باشد و وقتی الی و پدربزرگ برای نمایشگاه هم‌گروه می‎شوند، پروژه‌شان خیلی موفق‌تر از آن می‌شود که فکر می‌کردند؛ اما در مورد آزمایشات دیگر در زندگی اِلی، اوضاع به این خوبی پیش نمی‌رود و... .

بچه‌ معمولی و ابر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هیچی‌ها

معرفی کتاب
«مورف» و برادرش مجبورند به خاطر شغل مادر، مرتب به شهر جدیدی بروند. آن‌ها هر سال باید اسباب‎کشی ‏کنند و این کار برای مورف زجرآور است؛ چون باید دوستانش را ترک ‏کند. حالا در این شهر جدید، مهم‌ترین مسئله این است که مورف به کدام مدرسه برود. انگار همه مدرسه‎ها پر شده‏‌اند. سرانجام مدرسه‌ای پیدا می‌کنند؛ اما این مدرسه با همهٔ مدرسه‌ها فرق دارد! بچه‎های این مدرسه می‌‏توانند پرواز کنند، آب و هوا را کنترل کنند یا اسب‌های کوچکی ظاهر کنند! اما مورف یک بچهٔ معمولی است.

بی‌سرزمین

معرفی کتاب
احمد چهارده ساله در شهری سرگردان است که او را نمی خواهد. بعد از فرار از زندگی ناامن و رنجی که در سوریه می کشید، پدرش را در سفری پرمخاطره در سواحل اروپا از دست داده و تازه وارد بروکسل بلژیک شده است. تقلا می کند تا تنهایی از پس زندگی خودش برآید، نه کسی را دارد نه جایی برای رفتن. امیدش را کم کم از دست می دهد. حالا او چگونه می تواند در دیار غربت سر کند؟

با بچه‌ها که کسی حرف نمی‌زند

معرفی کتاب
مادر «شارلوته» بیمار است. کسی به او چیزی نمی گوید؛ اما او همه‌چیز را در می‌یابد. او و خانواده‌اش در روستا زندگی خوشی داشتند؛ البته تا قبل از بیماری مادر. مادر غمگین و افسرده است. او اصلاً به کارهای خانه نمی‌‏رسد و پدر از این وضع عصبانی است، شارلوته هم همین‌طور. چه اتفاقی برای مادر افتاده؟ چرا رفتارش این‌قدر عوض شده است؟ شارلوته باید با کسی در این باره صحبت کند؛ اما کسی با بچه‎ها حرف نمی‏‌زند!