داستانهای 5 دقیقهای برای بچهها
معرفی کتاب
این کتاب 22 داستان از نویسندگان گوناگون را به زبان کودکانه روایت کرده است. این قصهها درباره اتفاقات و حوادثی هستند که میخواهند پیامی به مخاطب خود بدهند. مثلاً یکی از داستانها درباره پیرزنی روستایی است که با 13 گربه زندگی میکرد. مردم روستا فکر میکردند او جادوگر است وگرنه به آن همه گربه چه نیازی دارد؟ تا اینکه بعد از مدتی موشهای صحرایی به روستا حمله کردند و تنها خانهای که از دست موشها در امان ماند، خانه پیرزن بود، چون 13 گربه داشت و گربهها موشهای مزاحم را که مشغول جویدن همهچیز بودند، شکار میکردند.
این که فقط یکی است!
معرفی کتاب
این داستان درباره تاثیر ناخواسته اعمال و رفتار ما بر یکدیگر و محیط زیستمان است؛ یعنی ما یک کار کوچک انجام میدهیم و بدون اینکه بخواهیم روی اتفاق افتادن حوادث بعدی، اثرگذار میشویم. این ماجرا در شهری کوچک رخ میدهد که حیوانات گوناگونی همچون بچه کرگدن و لاکپشت در آن زندگی میکنند. بچه کرگدن تصور میکند اگر یک پوسته شکلات را روی زمین بیندازد و شهر را آلوده کند، اتفاق بدی نمیافتد، اما ماجرا آنطور که او توقع داشت پیش نرفت و همان یک کار ناپسند، باعث بهوجود آمدن اتفاقات بدتری شد.
نویسنده کتاب حاضر در تلاش است تا کودکان را نسبت به کارهایی که انجام میدهند هوشیاتر کند و حوادثی را که ممکن است در پی انجام یک کار غلط رخ بدهد، به مخاطب بشناساند.
نویسنده کتاب حاضر در تلاش است تا کودکان را نسبت به کارهایی که انجام میدهند هوشیاتر کند و حوادثی را که ممکن است در پی انجام یک کار غلط رخ بدهد، به مخاطب بشناساند.
هایدی حشره ترکهای
معرفی کتاب
این داستان درباره حشرهای به نام هایدی است که میخواهد به مدرسه برود؛ کودکی که خیلی قد بلند و لاغر بود و کسی به او توجهی نمیکرد. هایدی به خاطر ظاهر خاص و متفاوتش در مدرسه نادیده گرفته میشد و و تنها مانده بود. او شبیه یک تکه چوب بود و حتی معلم نمیتوانست او را از چوب لباسی تشخیص دهد؛ اما اوضاع به این شکل نماند و یک روز اتفاقی افتاد که هایدی متوجه شد او میتواند خیلی مفید باشد و با قد بلند و دستان دراز خود کارهایی بکند که هیچکس از پس آنها برنمیآید.
نویسنده کتاب حاضر قصد دارد به کودکان کمک کند تا اگر وارد اجتماعی بزرگ مثل مدرسه شدند و تنها ماندند و دیگران با آنها رفتار خوبی نداشتند، چطور شرایط جدیدشان را مدیریت کنند و با آن کنار یایند.
نویسنده کتاب حاضر قصد دارد به کودکان کمک کند تا اگر وارد اجتماعی بزرگ مثل مدرسه شدند و تنها ماندند و دیگران با آنها رفتار خوبی نداشتند، چطور شرایط جدیدشان را مدیریت کنند و با آن کنار یایند.
آقاشیره کجا رفت؟
معرفی کتاب
این داستان درباره یک رابطه دوستانه عجیب است، دوستی یک دختر کوچولو با یک شیر خانگی! تا به حال فکر کردهاید که در خانه یک شیر داشته باشید و با او به مدرسه بروید؟ این قصه یک رفاقت خاص بین سمانه و شیری که در اتاق اوست را روایت میکند. سمانه صبحها شیر را از خواب بیدار میکند و با خود به خرید، پارک و مدرسه میبرد اما مشکل از جایی شروع میشود که این دو دوست هنگام عصبانیت چه واکنشی نشان میدهند و وقتی ناراحت و خشمگین هستند، چطور میتوانند کسی را قضاوت نکنند و تهمت نزنند؟
محتوای اصلی این قصه درباره اهمیت توانمندی در کنترل خشم است. نویسنده تلاش کرده است با روایتکردن داستانی کودکانه، اهمیت حفظ آرامش در اوج خشم را برای مخاطب بازگو کند.
محتوای اصلی این قصه درباره اهمیت توانمندی در کنترل خشم است. نویسنده تلاش کرده است با روایتکردن داستانی کودکانه، اهمیت حفظ آرامش در اوج خشم را برای مخاطب بازگو کند.
سارا و هنر نقاشی
معرفی کتاب
این مجموعه کتاب با الهام از سفرى که نویسنده با مادر بزرگ و خواهرش در کودکی به لندن داشته، نوشته شده است و میتواند به عنوان منبعی مفید و سرگرمکننده در مورد تاریخ هنر، در اختیار والدین و مدارس قرار گیرد. این کتاب با زبانی روان با هدف آشنایی با هنرمندان بزرگ، سبکهاى هنرى و نقاشان مطرح را معرفی میکند.
مامان تمساح
معرفی کتاب
این داستان درباره «مادر بودن» است؛ مادرها چه پیر باشند چه جوان مهربان هستند؛ حتی اگر یک تمساح باشند باز هم مهربان هستند و از فرزندانشان مراقبت میکنند. این کتاب درباره یک تمساح بزرگ است که از رودخانه وارد جنگل شده است. حیوانات جنگل از شیر گرفته تا میمون بچههایشان را برداشتند و در جای امنی مخفی شدند. آنها تصور میکردند ممکن است تمساح به کودکان آنها آسیب برساند اما واقعیت اینگونه نبود و تمساح برای کار دیگری به آن جنگل آمده بود؛ کاری که ثابت میکرد تمساح هم مثل همه مادرها مهربان است.
تابلوی مسجد چهارده معصومعلیهالسلام
معرفی کتاب
مجموعه «یک قصه یک حدیث» دربردارنده قصههایی درباره برخی از احادیث امام رضا (ع) است تا معنا و مفهوم سخنان آن شخصیت بزرگ برای مخاطب کودک راحتتر و ملموستر روایت شود. این کتاب درباره پسر کوچکی به نام محمدعلی است که کبوترهای آقا شکرالله را دوست دارد و میخواهد با دستمزد کار تابستانش آنها را بخرد؛ اما مشکلی وجود دارد که او نمیداند چطور باید آن را حل کند و این چالش برای او مشکلساز شده است.
این طرف ترگل، آن طرف ورگل
معرفی کتاب
این کتاب یکی از جلدهای مجموعه یک قصه یک حدیث میباشد، که در هر جلد آن براساس حدیثی از امام رضا علیه السلام داستانی آموزنده نگاشته شده است. این داستان درباره عاقبت حسادت کردن میباشد. دو همسایه به نامهای ترگل و ورگل درباره خانه و باغچههایشان با یکدیگر صحبت میکنند. ترگل از زیبایی باغچه پر از گل و درختش گفت و ورگل هم با وجود آن که به این کار علاقه نداشت، تصمیم گرفت دقیقاً همان شکلی که ترگل باغچهاش را تزئین کرده، گل و درخت بکارد؛ اما اوضاع آنجور پیش نرفت که ورگل دلش میخواست و حسادت به ترگل، برایش عواقبی داشت... .
نویسنده حاضر سعی دارد کودکان و نوجوانان را از دردسرها و پیامدهایی که حسادت میتواند برای افراد به دنبال داشته باشد آگاه و مذمت این کار را با کمک روایتی از امام رضا(ع) بازگو کند.
نویسنده حاضر سعی دارد کودکان و نوجوانان را از دردسرها و پیامدهایی که حسادت میتواند برای افراد به دنبال داشته باشد آگاه و مذمت این کار را با کمک روایتی از امام رضا(ع) بازگو کند.
پیچوله کوچوله
معرفی کتاب
این کتاب، قصه حلزونی کوچک بهنام «پیچوله» است که میخواهد پدربزرگش را ببیند؛ پدربزرگِ پیچولهکوچوله شبیه برخی از پدربزرگ ما انسانها پیر و بیمار است و نیاز دارد کسی از او مراقبت کند و مادر پیچولهکوچوله این وظیفه را برعهده این حلزون کوچک میگذارد. پیچوله با خوشحالی راهی خانه پدربزرگ میشود که چند باغچه دورتر از خانه آنهاست؛ اما سر راهش موانعی قرار دارد...
با هم غذا میخوریم
معرفی کتاب
این داستان درباره مهربانی و انساندوستی امام رضا (ع) است. ماجرا درباره مردی است که در سفری به خدمتکاران امام (ع) میگوید بر سر سفرهای که امام رضا (ع) مینشیند، ننشینند.
امام رضا (ع) که این حرف را میشنود، بسیار ناراحت میشود و تأکید میکند که همه انسانها مثل هم و برابر هستند و باید در کنار هم غذا بخورند. این داستان براساس حدیث و توصیهای از امام هشتم (ع) روایت شده است.
امام رضا (ع) که این حرف را میشنود، بسیار ناراحت میشود و تأکید میکند که همه انسانها مثل هم و برابر هستند و باید در کنار هم غذا بخورند. این داستان براساس حدیث و توصیهای از امام هشتم (ع) روایت شده است.