داستان

چهارمین پلی که مردم و امام عصر (عج) را در زمان غیبت صغری به هم وصل می‌کرد، علی بن سمری بود. در این کتاب داستان ماجرای انتخاب چهارمین رابط امام و مردم که رساننده راهنمایی‌ها امام و نامه‌های ایشان بود نقل شده است. زبان اثر ساده و قابل فهم است و محتوای داستان به چگونگی پایان غیبت صغری و آغاز غیبت کبری نیز اشاره دارد.

ملیت‌های گوناگون برای انتقال مفاهیم ارزشمند اخلاقی به نسل‌های بعد انواع داستان‌ها و حکایت‌ها را نقل می‌کنند. کتاب پیش رو دربردارنده 20 داستان کوتاه برگرفته از افسانه‌های ژاپنی است. هر داستان با زبان ساده و به دور از دشواری نگاشته شده و همراه با رویدادها و شخصیت‌های افسانه‌ای است. در هر صفحه تصاویر رنگی و کودکانه فضای داستان‌ها را بانشاط کرده است.

دوربین و میکروفن می‌خواهند گزارش ویژه‌ای از قطارهای زیر‌زمینی تهیه کنند. آن‌ها داستان‌های زیادی دربارۀ یکی از قطارهای مترو شنیده‌اند. این قطار اهل مطالعه است و قصه‌های زیادی دربارۀ مترو و مسافران می‌داند و هر شب گریه می‌کند. دوربین و میکروفن علت ناراحتی او را می‌پرسند و قطار ماجراهایی را برای آن‌ها تعریف می‌کند.

داستان و وقایع آن در محیطی صمیمی و دوستانه شکل می‌گیرد. خروسی با پرهای رنگین‌کمانی‌اش در حادثه‌ای همسر خود، خانم مرغ را از دست می‌دهد. تمام دوستان خروس با شنیدن این خبر ناراحت می‌شوند و با او همدردی می‌کنند و تصمیم می‌گیرند راه چاره‌ای بیابند. تصمیم‌گیری به موقع و بررسی همه جانبه اتفاقات، مهم‌ترین پیام داستان است.

در این داستان که وقایع آن در یک جنگل رخ می‌دهد، روباهی جوان قصد دارد با حیله‌گری برخی از حیوانات را شکار کند. در این میان، زیرکی جمعی دیگر از حیوانات نقشه روباه را آشکار می‌سازد. شایان ذکر است که تصاویر کتاب، کودکان را با شکل ظاهری حیوانات آشنا می‌کند و قدرت تجسم را در آنان افزایش می‌دهد.

در داستان پیش رو که شخصیت اصلی آن ماهی کوچک طلایی رنگی است، تلاش شده تا با تصویر‌سازی‌های مناسب به کودکان داشتن پشتکار برای رسیدن به هدف آموزش داده شود. همچنین کودکان یاد می‌گیرند که از موقعیت‌های دشوار نترسند و بتوانند در زمان مناسب ریسک کنند.

شخصیت ماجراجوی داستان یک ماهی کوچک طلایی است. در این داستان به تبیین نکته‌هایی چون پرسشگری کودکان، توجه به محیط زیست و مهربانی کردن به یکدیگر پرداخته می‌شود. پردازش این قصه برای کودک موجب افزایش اعتماد‌به‌نفس او خواهد شد.

ماهی طلایی و ماهی نقره‌ای به جایی می‌روند که ماهی‌های زیادی جمع شده‌اند. ماهی‌ها که ترسیده‌اند می‌گویند: یک جانور خیلی بزرگ و سیاه آمده که شبیه ماهی‌هاست. هیچ یک از آن‌ها حاضر نیستند به او نزدیک شوند، ولی ماهی طلایی می‌رود که این جانور بزرگ را ببیند. او متوجه می‌شود که این جانور بزرگ، یک بچه نهنگ است.

ماهی آزاد در تور ماهیگیری افتاده است. ماهی طلایی و ماهی نقره‌ای برای کمک دنبال اره‌ماهی می‌روند، ولی اره‌ماهی را پیدا نمی‌کنند. آن‌ها به سراغ سفره‌ماهی می‌روند. او هم نمی‌تواند کاری بکند و خودش در تور می‌افتد. آن‌ها به دنبال شیرماهی می‌روند. شیر‌ماهی هم نمی‌تواند تور را پاره کند و در دام می‌افتد. سرانجام اره‌ماهی از راه می‌رسد.

ماهی طلایی شنیده بود که همه موجودات زنده به آب نیاز دارند و تصمیم گرفته بود که بگردد و آب را پیدا کند. روزی همراه دوستش ماهی نقره‌ای برای پیدا کردن آب به راه افتادند. بعد از مدتی به دوتا کرم کوچولو رسیدند و چون گرسنه بودند، تصمیم گرفتند کرم‌ها را بخورند؛ اما ناگهان چیزی در لب‌هایشان فرو رفت. آن‌ها در قلاب گیر افتاده بودند. در ادامه داستان آ‌ن‌ها موفق شدند فرار کنند؛ ولی بعد از این ماجرا فهمیدند آب یعنی چی.