Skip to main content

مسابقه دات کام

معرفی کتاب
«سحر» هدیه جشن تولد سیزده ‌سالگی‌اش را از طریق یک سایت اینترنتی، از پدرش دریافت می‌کند. پدرِ سحر، برای جالب‌تر شدن کار، هدیه را طی یک بازی که شکل مسابقه دارد، به دخترش می‌دهد. موضوع مسابقه، داستانِ تعیینِ رنگِ آینده سحر است. گره خوردگی زندگی و آینده مردم ایران به رنگ اتفاق تاریخی خاصی است که نمونه‌هایی انگشت‌شمار در تاریخ ایران دارد و نویسنده خواسته تا این اتفاق را در زندگی نوجوان امروز ایران بررسی کند.

لافکادیو: شیری که جواب گلوله را با گلوله داد

معرفی کتاب
شیر جوان در جنگل زندگی می‌‏کرد و شبیه همه شیرها بود. روزی که همه شیرها با صدای وحشتناکی شروع به دویدن و فرار کردند، او با شکارچی‎ای روبه‌رو شد و سعی کرد با او دوست شود؛ اما شکارچی می‌‏خواست او را با تیر بزند! تلاش شیر جوان بی‌فایده بود و شکارچی همچنان قصد تیراندازی به او را داشت. شیر جوان شکارچی را خورد، کلاه او را بر سر گذاشت، تفنگش را برداشت و به راه افتاد... . شیر جوان مدت‌ها با تفنگ تمرین کرد تا تیرانداز ماهری شد و دیگر هیچ شکارچی‎ای جرئت آمدن به جنگل و شکار شیرها را نداشت تا اینکه... .

وقتی مژی گم شد

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه «رمان نوجوان امروز» بوده و موضوع آن آسیب‌های اجتماعی است. «ناصر» و «نرگس» بعد از تلاش بسیار، سرانجام ساخت ویلای خود را به اتمام رسانده‎اند. آن‎ها دو فرزند به نام‎های «مسعود» و «مُژی» دارند. باجناق ناصر، «سامان» و همسرش، «فریبا» و دخترشان نیز همراه آن‎ها هستند. هفت نفر به ویلای نوساز ناصر در شمال می‌‏روند. مُژی قرص معده پدرش را فراموش کرده است و همین موضوع باعث مشاجره لفظی پدر و دختر می‎شود و صبح روز بعد مُژی ناپدید می‎شود. همه برای پیدا کردن او همه‌جا را می‏‌گردند و ماجراهایی برای هرکدام رخ می‏‌دهد.

اتاق تاریک

معرفی کتاب
این داستان درباره جنگ ایران و عراق است. «نرگس» دختری هفده‌ساله و ساکن تهران است که برادری به نام «مهرداد» دارد. مادرشان تحمل شنیدنِ مداوم و پی‌درپی صدای آژیر قرمز را ندارد. به همین علت، تصمیم می‌گیرند به روستای پدربزرگ و مادربزرگشان بروند. کل فامیل نیز آنجا هستند. همگی از این باهم بودن خوش‌حال هستند و از طرفی نگران خانه‌هایشان در تهران که هرلحظه ممکن است ویران شود. پسرخاله نرگس چشمانش در جنگ آسیب دیده و هرلحظه ممکن است کور شود... .

آخرین پرنده، آخرین سنگ

معرفی کتاب
داستان ابرهه و فیل‌هایش را همه شنیده‌ایم. ابرهه و سپاهش به خانۀ خدا حمله کردند. به فرمان خدا پرندگانی در آسمان ظاهر شدند، سنگ‌هایی را روی آن‌ها انداختند و سپاه دشمن را نابود کردند. کتاب حاضر همین ماجرا را در قصه‌ای به زبان ساده آورده است. سرتاسر داستان با تصویرهایی مرتبط همراه شده است تا مخاطب بهتر در جریان داستان قرار بگیرد. در انتها نیز سورۀ فیل که در همین باره نازل‌شد، آمده است.

خواب آب: سرگذشت آب و آب‌رسانی در ایران

معرفی کتاب
آب در زندگی اهمیت بسیار دارد. این کتاب سرگذشت پیدایش و زندگی‌سازی آب را شرح می‌دهد. پیدایش قنات و ظهور تمدن‌های جدید، مقنی‌ها، مهندسی طراحی و ساخت قنات، سد بند و نقش آن در مهار آب رودخانه‌ها، ویژگی‌های متفاوت سدهای ایرانی، سدگرگر، سدهای قوسی، آب‌انبار، تصفیۀ آب، میراب، کوزه و تاریخ پیدایش آن، و ساعت آبی از مواردی هستند که در این کتاب بیان شده‌اند.

خرس‌ها و دیگر گوشت‌خواران

معرفی کتاب
آشنایی با گونه‌های ارزشمند پستانداران ایران، ایجاد علاقه نسبت به جانوران و میراث طبیعی و از بین‌بردن ترس و باورهای نادرست دربارۀ برخی گونه‌های جانوری از اهداف این مجموعۀ چندجلدی هستند. کتاب حاضر خرس‌ها و دیگر گوشت‌خوران خشکی‌زی ایران را معرفی می‌کند. مخاطب در بخش‌ نخست با خرس قهوه‌ای و در بخش‌های بعد با خرس سیاه آسیایی، راکون و اعضای خانوادۀ راسوها و خدنگ‌ها آشنا می‌شود. ترتیب معرفی گونه‌ها بر اساس اندازۀ بدن آن‌هاست. کتاب شامل معرفی گونه، اطلاعات تکمیلی، واژه‌نامه و نمایه است.

هیچ کس جرئتش را ندارد

معرفی کتاب
داستان این کتاب، ماجرای مردم ساده‌دلِ روستایی و غیوری است که همدلانه در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و با کمبودهایشان صبورانه می‌سازند و دلخوشی‌های زیادی دارند؛ امّا اتفاقات عجیبی که در قلعه بزرگ روستا با نام «قلعه تکیه» رخ می‏‌دهد، موجب می‎شود آن‌ها دیگر نتوانند مثل سال‌های گذشته مراسم عزاداری امام حسین (ع) و تعزیه‌خوانی را در آنجا برگزار کنند و از آن بدتر اینکه جرئت ندارند برای برداشتن لوازم تکیه به آن قلعه پای بگذارند و حتّی از نگاه کردن به اطراف قلعه هراس دارند.

روح عزیز

معرفی کتاب
انگار واقعاً مادر «آرش» خانه را تکانده بود! وقتی آرش وارد شد، هیچ‌چیز سرِ جایش نبود! مادر از او خواست تا وقتی پرده را از ماشین لباسشویی بیرون می‌آورد، سریع آویزانش کند تا چروک نشود؛ اما آرش از مادر خواهش کرد که یک ساعتی دیرتر پرده را در لباسشویی بیندازد تا او برود و برگردد و قول داد که زود برمی‌گردد و پرده را نصب می‌کند؛ اما کارش چهار ساعت طول کشید! آرش با اضطراب زنگ در خانه را زد؛ ولی انگار هیچ‌کس خانه نبود! این چطور ممکن است؟ مادر کجاست؟ چه اتفاقی افتاده است؟

مسافر خانه‌ ماه‌ نصفه

معرفی کتاب
«آرون» که در تکلم ناتوان است، پدرش را از دست داده است و با مادرش زندگی می‏‌کند. در آستانه دوازده‌سالگیِ «آرون»، مادرش او را تنها می‎گذارد و به بازار ماهانه می‎رود، جایی که همیشه با آرون می‎رود؛ اما این‌بار از آرون که به جای حرف زدن، می‏‌نویسد، می‏‌خواهد در خانه بماند و تنهایی کارهایش را انجام دهد و گلیمش را از آب بیرون بکشد. تا به حال پیش نیامده است که بیش‌تر از چند ساعت از جلوی چشم مادرش دور باشد. اگر در نبودِ مادر، اتفاق غیرمنتظره‎ای بیفتد، چه؟ اگر خانه آتش بگیرد یا دریا طوفانی ‎شود، او چه باید بکند؟