وقتی دریا نقرهای شد
معرفی کتاب
مادربزرگ «پینمی» همیشه بهترین قصهها را برای نوهاش و مردم روستا تعریف میکرد؛ اما شبی که سربازان امپراتور، قصهگوی پیر را دزدیدند و نوهاش، پینمی، را در خرابه کلبه رها کردند، آرامششان از بین رفت. قبل از اینکه خیلی دیر شود، پینمی با دوستش، «اییشان» که به نظر میرسد رازهایی پنهانی دارد، برای نجات مادربزرگش راهی سفر میشوند. آنها در این سفر با موانعی روبهرو میشوند که به افسانه شبیهاند!
آمنه دختر باد صحرا: (داستانی عاشقانه از سرزمینی دور)
معرفی کتاب
«آمنه» در قبیلهای به نام «پسران باد» زندگی میکند، در قلعهای بزرگ با تعداد زیادی اتاق و چندین طویله که پدرش برای زنها و بچهها و خواهرها و برادرها و ... ساخته است. شیخ (پدر آمنه) اسبهای زیادی دارد که مانند گنجی از آنها مراقبت میکند. روزی آمنه از پدرش میپرسد که چرا اسم قبیله پسران باد است نه دختران باد؟ و چرا مردها قانون را مینویسند، نه زنان؟ و... . فردای آن روز شیخ دخترش را که فقط هفت سال دارد، برای چوپانی به صحرا میفرستد تا از شّر سوالهای او خلاص شود؛ اما آمنه در صحرا گم میشود و... .
زنبوری که حرف میزد: دنیای شگفتانگیز بل و زنبور
معرفی کتاب
«بل» دختری فرانسوی است که اغلب برای تعطیلات به دهکده پدربزرگ و مادربزرگش میرود. اینبار او بسیار مشتاق است؛ چراکه میتواند با دوچرخه جدیدش در اطراف دهکده تفریح کند؛ اما هنگامی که سوار بر دوچرخه دور و بر دهکده میگردد، زمین میخورد و متوجه میشود که گم شده است. بل با زنبور سخنگو روبهرو میشود! آنها با هم همراه میشوند و ماجراهای جالبی را به وجود میآورند.
عیدت مبارک، تربچه!
معرفی کتاب
چند روز به کریسمس مانده است. «اشتیگ» که مادرش او را تربچه صدا میکند، دو آرزو دارد. او دلش یک دوچرخه میخواهد و دوست دارد با پدرش آشنا شود؛ ولی مادرش پول کافی برای خرید دوچرخه ندارد و نمیخواهد اشتیگ با پدرش آشنا شود. در دهکده مرد مکانیکی به نام «کارل» هست و مردم شایعه کردهاند که میتواند مرغها را به خواب مصنوعی ببرد. اگر اینطور باشد، پس شاید بتواند مادرها را هم به خواب مصنوعی ببرد و... .
جودی و فهرست آرزوها
معرفی کتاب
این کتاب جلد دوازدهم از مجموعه «جودی دمدمی و دوستان» است. «جودی» در کیف مادربزرگ، دنبال کارتهای مخصوص ماهیگیری میگردد که تکهای کاغذ پیدا میکند. روی آن کاغذ نوشته شده است: «فهرست پیمانهای»! جودی ملکه نوشتن فهرست است، او فهرستی از لقبهایی که به برادرش داده است و فهرستی از هدایای مورد علاقهاش دارد؛ اما فهرست پیمانهای با آنها فرق دارد؛ چراکه در آن کارهای عجیب و غریبی نوشته شده است؛ مثلاً سوار فیل شوم، توی یک قلعه بخوابم و... . جودی سراغ مادربزرگ میرود تا از موضوع این فهرست سر دربیاورد.
استینک و حمله کپک غولی
معرفی کتاب
بعد از دیدن فیلمِ «کپک غولی»، استینک، خواب یک چیز لزجِ بزرگِ گرد و قلنبه را میبیند. او سعی میکند آن را از ذهنش پاک کند؛ اما حتی صبحانهاش شبیه حمله کپک غولی شده است. کلاس امروز علوم، درباره «کپک لجنو» است و قرار است استینک این کپک را در اتاقش پرورش دهد. او حتی برای کپک اسم هم میگذارد؛ آیا ممکن است این کپک، مثل کپک غولی بشود؟
استینک و یک شب خوابیدن کنار کوسهها
معرفی کتاب
پدر و مادر «استینک»، برنده یک شب خوابیدن در آکواریم شدهاند و حالا معلوم نیست این شب معرکهترین خاطره استینک میشود یا عذابآورترین شکنجهاش... . استینک عاشق کوسههاست؛ اما آیا میتواند در همان اتاقی بخوابد که کوسهها در آن شنا میکنند؟ او دیوانه چیزهای ترسناک و هیولاست؛ ولی شاید لازم نباشد به یک ماهی مرکب خونآشام این قدر نزدیک شود!
استینک و قورباغه عجیب و غریب
معرفی کتاب
«جودی» مثل یک کوسه نقرهای شنا میکند؛ اما «استینک» به خوبی او نمیتواند شنا کند و نفسش را زیر آب نگه دارد... . استینک بچه قورباغه سه پایی پیدا میکند و بعد از آن حس قورباغهای در او گُل میکند. او کشمشهایی میخورد که مثل مگس هستند و با کرمها بازی میکند. آیا استینک میتواند به پسر قورباغهای معرکه تبدیل شود؟
استینک و راهپیمایی شبانه زامبیها
معرفی کتاب
چند روز بیشتر به انتشار جلد پنجم کتاب «کابوس در خیابان زامبی» نمانده است. کتاب که چاپ شود، «استینک» اولین نفر در صف است تا هر چه زودتر کتاب را بخرد و به راهپیمایی شبانه زامبیها برود. استینک و دوستانش لباس زامبی درست میکنند و میخواهند رکورد یک میلیون دقیقه مطالعه را به دست آورند؛ اما استینک حرفهایی درباره زنده بودن زامبیها شنیده است؛ یعنی ممکن است سر و کله آنها پیدا شود؟
راز لِنا
معرفی کتاب
«لنا» دختر خوبی است و بسیار دوستداشتنی؛ البته فقط وقتهایی که پدر و مادرش سر به راه هستند و هر کاری که او میخواهد، برایش انجام میدهند؛ ولی متأسفانه کم پیش میآید که مامان و بابای لنا به حرفش گوش کنند. برای همین لنا سراغ جادوگری میرود تا پدر و مادرش را با جادو و جنبل به راه بیاورد؛ اما چرا هیچچیز آنطور که لنا انتظار دارد، پیش نمیرود؟