با آیدا تا همیشه
معرفی کتاب
این داستان درباره یک خرس قطبی به نام، «گاس» است. او در پارک بزرگی، وسط شهر زندگی میکند و دوستی به نام «آیدا» دارد. آنها همیشه با هم هستند و خوش میگذرانند تا اینکه گاس میفهمد، آیدا مریض است و به زودی میمیرد. دو دوست سعی میکنند با این موضوع کنار بیایند. آنها با هم پچپچ میکنند، با هم میخندند، با هم گریه میکنند و... . وقتی آیدا میمیرد، گاس متوجه میشود که آیدا با خاطراتی که از او دارد، همیشه در کنار اوست. گاس هیچوقت آیدا را فراموش نمیکند.
گرگی که از کتاب بیرون افتاد
معرفی کتاب
«زویی» کتابخانهای دارد که پُر از کتاب است، آنقدر پُر که کتابی از آن به بیرون پرت میشود و گرگ داستان از کتاب بیرون میافتد. با اینکه گرگ خیلی ترسناک است؛ حسابی ترسیده است؛ چون پا به جایی غریب و ناشناخته گذاشته است. گرگ سعی میکند به کتابش برگردد؛ اما نمیتواند. در همین موقع، گربه چاق و چله زویی دنبالش میکند، گرگ سعی میکند وارد کتابهای دیگر شود؛ اما همه بیرونش میکنند. آیا گرگ موفق میشود به کتابش بازگردد یا گربه حسابش را میرسد؟
با مشکل خود چه میکنید؟
معرفی کتاب
قهرمان این داستان مشکلی دارد که سعی میکند از آن فرار کند. او از این مشکل میترسد و نگران است؛ ولی هر چه بیشتر نگران میشود، مشکل بزرگتر میشود تا اینکه تصمیم میگیرد با آن روبهرو شود و متوجه موضوع مهمی میشود. مشکل یک فرصت است برای اینکه او یاد بگیرد و بزرگ شود! قهرمان کوچولوی داستان یاد میگیرد که هر مشکلی فرصتهایی است برای اتفاقهای خوب، فقط باید دنبال آن بگردد.
پاندورا و پرنده
معرفی کتاب
«پاندورا» یک روباه است که به تنهایی در سرزمینِ وسایلی که مردم دور ریختهاند، زندگی میکند. او با این وسایل خانه زیبایی برای خودش ساخته است و تمام وقتش را برای جمع کردن و درست کردن چیزهایی میگذراند که بلد است؛ اما او تنهاست و هیچکس به دیدنش نمیآید تا اینکه روزی پرندهای را پیدا میکند که بالش شکسته است و پاندورا نمیداند چطور باید آن را درست کند. برای همین جای گرم و نرمی برای پرنده درست کرده و از او مراقبت میکند. خیلی زود پرنده میتواند به اطراف پرواز کند و... .
کولاک
معرفی کتاب
برف سنگینی باریده است، آنقدر که مدرسه زودتر از همیشه تعطیل میشود و قهرمان داستان به زحمت خودش را به خانه میرساند. بارش برف ادامه مییابد و فردای آن روز همه راهها بسته میشود، اهالی خانه نمیتوانند درِ ورودی را باز کنند، برای همین از پنجره بیرون میآیند و... . بعد از چند روز، مواد غذایی خانواده تمام میشود و از ماشینهای برفروب هم خبری نیست. قهرمان کوچولوی داستان تصمیم میگیرد به تنهایی به فروشگاه برود. او از همسایهها میپرسد که چه چیزهایی احتیاج دارند و ... .
یک گرگ، یک اردک، یک موش
معرفی کتاب
روزی گرگ بزرگی موش کوچولویی را میبلعد. موش در شکم گرگ، با اردکی آشنا میشود. اردک مدتهاست که در شکم گرگ زندگی میکند و از این زندگی راضی است. اردک و موش با هم دوست میشوند و برای این دوستی پایکوبی میکنند؛ اما گرگ بیچاره از این پایکوبی دلدرد میگیرد. اردک و موش به او پیشنهاد میکنند برای خوب شدن دلدردش مقداری پنیر، یک تُنگ شراب و چند تا شمع بخورد. گرگ سادهلوح به حرف آنها گوش میدهد و... .
واقعا دارم از دست میروم!
معرفی کتاب
قهرمان کوچولوی این داستان، حرفهایی میشنود که حسابی میترسد. مادربزرگ میگوید جلوی زبانت را بگیر و قهرمان کوچولو فکر میکند؛ یعنی زبانم ممکن است از دهانم بیرون بیافتد؟ و با نگرانی زبانش را محکم میبندد. پدرش کمک لازم دارد و به او میگوید دستی برسان و قهرمان کوچولو فکر میکند؛ یعنی باید یک دستم را به پدر بدهم؟ و برای محکمکاری از یک دستکش و کلی چسب استفاده میکند. خانم معلم میگوید قبل از ورزش باید دست و پایتان را خوب بکشید تا بدنتان گرم شود؛ اما قهرمان ما نمیخواهد دست و پایش از این بلندتر شود، پس آنها را با چوب میبندد و در اتاقش پنهان میشود تا اینکه پدر و مادر به دادش میرسند. آنها برای تمام این حرفها توضیحات خوبی دارند.
موطلا در خانه دایناسورها
معرفی کتاب
سه دایناسور به خانه جدیدی میروند. آنها سه کاسه بزرگ پودینگ شکلاتی درست میکنند و در جنگل پنهان میشوند. دخترک موطلایی که هیچوقت به حرف هیچکس گوش نمیکند، از راه میرسد و وارد خانه میشود و یک راست به سراغ کاسههای پودینگ میرود. او تمام پودینگها را میخورد و وقتی میخواهد استراحت کند، متوجه موضوع مهمی میشود. آنجا خانه دایناسورهاست! دایناسورهایی که برای او تله گذاشتهاند. حالا چه اتفاقی برای دخترک میافتد؟
من صندلی نیستم!
معرفی کتاب
این داستان درباره اعتمادبهنفس است. اولین روزی که زرافه به جنگل میرود، متوجه مشکلی میشود. همه حیوانات فکر میکنند او یک صندلی است و روی او مینشینند. زرافه فرصت نمیکند حرفی بزند؛ اما سعی میکند آنها را متوجه اشتباهشان بکند که البته هیچ تأثیری ندارد تا اینکه تصمیم میگیرد هر طور شده حرف بزند... آن موقع همهچیز درست سر جای خودش قرار میگیرد.
حیوان خانگی گنده ریتا!
معرفی کتاب
«ریتا» خیلی دلش میخواهد حیوان خانگی داشته باشد؛ اما مادرش مخالف است. او میگوید حیوانات بدبو و پرخورند و کلی دردسر درست میکنند. بعد از چند روز مادر یک کک را که در یک شیشه مرباست، به ریتا میدهد؛ اما ریتا حتی نمیتواند آن را ببیند! به همین علت تصمیم میگیرد خودش دست به کار شود. او به باغ وحش میرود و با یک کرگدن باز میگردد! اما نگه داشتن کرگدنی بزرگ در اتاق کوچک آپارتمان نُقلی اصلاً کار راحتی نیست!