پسرم حسین: شهیدحسین مالکینژاد به روایت مادر
معرفی کتاب
کتاب حاضر، تلفیقی از زندگی شهید «حسین مالکینژاد» و «زهرا نصرالهی»، مادر شهید است. حسین اول شهریور 1349، در شهر قم به دنیا آمد و در دوازده مرداد 1365 در شلمچه به شهادت رسید. غالب داستان به صورت خاطره نقل میشود. در انتهای کتاب، عکسهایی از شهید و دوستانش آورده شده است که نشانگر اعمال و رفتار شهید است.
تنها گریه کن: روایت زندگی اشرفسادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
معرفی کتاب
در این کتاب، تصویری کوتاه از یک عمر زندگی، فرمانبری و ولایتپذیری زنی را میخوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هرچه در توان داشت، فروگذار نکرد. «اشرفالسادات منتظری»، مادر شهید «محمد معماریان»، روایتگر داستان این کتاب است. بخشی از این کتاب به مبارزات انقلابی خانم منتظری در قم و تهران میپردازد و نمایی کلی از سیمای زنی مجاهد را نشان میدهد که نقشی پُررنگ و ستودنی در پیروزی انقلاب داشت. بخش دوم کتاب به خاطرات مادر از زمان جنگ و شهادت فرزندش محمد و همچنین فعالیتهای این مادر پس از جنگ و مشارکتهای سازندهاش در کارهای خیر مردمی و اجتماعی، اختصاص دارد.
شهید شیخ عباس شیرازی
معرفی کتاب
حاج شیخ «عباس شیرازی» در یکی از روستاهای اطراف رفسنجان به دنیا آمد. او چندسال اول تحصیل را در زادگاه خود گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به رفسنجان رفت. پس از قیام پانزدهم خرداد 1342 پرشورتر از همیشه در صحنه مبارزات سیاسی شرکت جست و در 1357 دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از انقلاب مسئولیتهای متعددی داشت، ازجمله عضویت در هیئت تشخیص صلاحیت قضات، عضویت شورای سرپرستی دفتر تبلیغات اسلامی قم و شورای عالی تبلیغات اسلامی. او در زمان جنگ، فرماندهی کل تبلیغات جبهههای جنگ را برعهده داشت و در روز جمعه، هفدهم رمضان 1364 در خطه جنوب به شهادت رسید.
آتیشپاره
معرفی کتاب
«زهرا» دخترِ پُرجنبوجوشی است که در سالهای جنگ تحمیلی، در روستایی زندگی میکند. همسایه آنها، پیرزنی بهنام «مَشطلعت» است که پسرش، «جعفر»، به جبهه رفته است. جعفر مرتب برای مادرش نامه مینویسد و زهرا نامههای او را برای مشطلعت میخواند و در عوض اینکار، عسل میگیرد. جعفر مدام به جبهه میرود و زخمی برمیگردد. بههمیندلیل مردم روستا اسمش را رزمنده همیشه زخمی گذاشتهاند... .
پرنده رنگینبال
معرفی کتاب
مدتها پیش از شهادت «مسعود»، پدرش از دنیا رفته بود و مادر خوشحال بود که پدر، نبودِ پسرش را احساس نکرد. او آرزو میکرد که خودش هم قبل از پسرش از دنیا میرفت و روزهای بدون او را تجربه نمیکرد. حالا مادر مانده بود و دو دخترش؛ «مهری» و «مریم». مهری پسر کوچکی داشت به نام «مهدی» که گویی سیبی بود که با مسعود از وسط نصف کرده باشند و مسلماً عزیزکرده مادربزرگ. روزی که آنها مشغول صحبت درباره مسعود بودند، پرنده کوچک و رنگینی وارد اتاق شد و... .
مرغک مینای من
معرفی کتاب
«سینا» دلش میخواهد مرغ مینا داشته باشد. وقتی پدر از این موضوع باخبر میشود، او را نزد دوستش که جانباز است میبرد. عمو«سردار» مرغ مینایی دارد که میخواهد آن را به سینا بدهد؛ اما مرغ مینا هیچ حرفی نمیزند. عموسردار به سینا تأکید میکند که به مینا حرفهای مهم یاد بدهد و سینا نمیداند حرفهای مهم یعنی چه؟ سینا از همه درباره حرفهای مهم میپرسد و هرکس جوابی میدهد. سینا سعی میکند به مینا حرف زدن را یاد بدهد؛ اما مینا اصلاً حرف نمیزند. درنهایت سینا و پدرش تصمیم میگیرند مینا را نزد عموسردار برگردانند و... .
آقازادهها: گذری بر زندگی آقازادههای شهید و پدرانشان
معرفی کتاب
جامعۀ امروزی نگاه مثبتی به آقازادهها، در معنای رایج آن، ندارد. این اثر میکوشد با گذری بر زندگی نورانی آقازادههای شهید و پدران آنها، گامی در راستای ترمیم چهرۀ تخریبشدۀ آقازادهها بردارد و از آقازادههایی بگوید که به جای بهرهبرداری مادی با استفاده از موقعیت خود، راه شهادت را برگزیدند. شهید مصطفی خمینی، سیدمحمدعلی و سید محسن عبادی، جعفر احمدی میانجی، سیدمهدی روحانی، سیدهادی نصرالله، ناصرالدین باغانی، محمدتقی امینیان، محمد حسن قدوسی و محی الدین افتخاری چند تن از شهیدان نامبرده در این کتاب هستند. شرح زندگی خود شهید و پدر او، هر دو، آمدهاست.
رفاقت به سبک تانک
معرفی کتاب
این کتاب خاطرات نویسنده و همرزمانش است که به صورت طنز روایت میشود. کتاب حاوی کاریکاتورهای مرتبط به متن است. داستانها در اصل، عینِ دیدهها و تجربیات نویسنده در روزهای حضورش در جبهههای جنگ است. البته او وقتی تصمیم میگیرد این کتاب را بنویسد، در کنار خاطراتی که از جبهه و جنگ داشته به سراغ خاطرات رزمندگان و کتابهای دفاع مقدس هم رفته است. آنچه این اثر را نسبت به موارد مشابه متمایز میکند، صراحت و صمیمیتی است که نویسنده در پرداخت روایتها به کار برده است.
مهمانهایی با کفشهای لنگهبهلنگه
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از داستانکهایی درباره جانبازان است. مردانی که سلامتی خود را در جبههها جا گذاشتند و بعد از بازگشت نهتنها روحیه خود را نباختند و گوشهگیر نشدند، بلکه آنچنان سرزنده و فعال در کوچه و خیابان حاضر شدند که مردنم فراموش کردند اینها جانباز هستند. داستان اول که «املا» نام دارد، درباره پسری است که املایش ضعیف است. پدر او را سرزنش میکند؛ اما مادربزرگ میگوید که خود او نیز دیکتهاش افتضاح بوده است و نامهای که سالها پیش از جبهه فرستاده است به دست نوه خود میدهد؛ اما اینجا پایان داستان نیست!