خان بیزپشه
معرفی کتاب
این کتاب، جلد سوم از مجموعه «بیزبیزپشه» است. گروه «بیزبیزپشه»، دنبال چالهای آب میگشتند تا توی آن بازی کنند، اما همه چالهها خشک شده بودند. آنها همگی روی یک سیم برق نشستند که یکدفعه متوجه شدند آسمان تاریک شده است، پشهها فکر کردند شب شده، اما ناگهان یک قطره آب روی سر پشهای که نامش «ریزهمیزه» بود، افتاد. پشهها که تا آن لحظه باران ندیده بودند، فکر کردند که کسی به آنها حمله کرده است و... .
خداحافظ مامانبزرگ
معرفی کتاب
هنگامیکه «نوئمی» در مدرسه بود، ناگهان به یک احساس بد غلبه میکند؛ خانم «لومباگو»، مادربزرگ به کمک احتیاج دارد. نوئمی این را میداند، آن را احساس میکند و برای همین از مدرسه فرار میکند تا به مادربزرگ سری بزند. اما چطور مادربزرگ در آپارتمانش نیست؟ چرا آن همه ظرف قرص روی میز آشپزخانه او بودند؟ آیا او بسیار بیمار است؟ آیا او به بیمارستان رفته است؟ آیا او بهبود مییابد؟ و... .
110 اصل زندگی
معرفی کتاب
در این کتاب به بررسی جنبههای روانشناسی و اخلاقی ارتباط زناشویی، پرداخته میشود. نویسنده در این کتاب 110اصل زندگی را ارائه کرده که از آن میان میتوان به تکنولوژی خانواده، کاهش حساسیت و افزایش احساس، جاده زندگی، خانواده کاریکاتوری، ارتباط کودک -کودک، شکرگزاری، صداقت، مدیریت توقعات، لمس کردن، مهارت ابراز وجود، تفاوت سیاسی یا عقیدتی و خطاهای شناختی اشاره کرد.
خانواده خوشمزه
معرفی کتاب
کتاب «خانوادهی خوشمزه» از مجموعه خانوادهی جورواجور است. نویسنده در این کتابها سعی داشته تفاوتهای رفتاری و ظاهری افراد را ترسیم کند. بعضی خانوادهها بزرگاند. بعضی خانوادهها کنار هم زندگی میکنند. همه ما یک خانواده داریم که ممکن است کوچک یا بزرگ باشد. خانواده ما خاص و استثنایی است و هیچکس نمیتواند مثل آن را داشته باشد.
خانواده من خانواده تو
معرفی کتاب
کتابهای «مردمشناس کوچک»، مفاهیم کلیدی فرهنگ و جامعه را در قالب داستانهای خواندنی، ارائه میکند تا مخاطب کودک و نوجوان از منظر مردمشناسی به زندگی خود و دیگری توجه کند و راه ارتباط و دوستی را بیابد. «ماکایلا» به دیدن دوستانش که در همسایگیشان هستند میرود تا اطلاعاتی را درباره خانوادهها بهدست بیاورد؛ برخی از دوستان ماکایلا با پدربزرگ و مادربزرگشان زندگی میکنند، برخی بچهها فرزندخوانده هستند، گاهی بچهها بهعلت جداشدن پدر و مادر از یکدیگر یا با پدر یا با مادر زندگی میکنند، و... . به نظر شما خانواده ماکایلا شبیه کدامیک است؟
تا خانه در باران
معرفی کتاب
باران میبارید، هنگامیکه «فرَنسی» همراه مادر و خواهر کوچولویش که هنوز به دنیا نیامده بود، از مادربزرگش خداحافظی میکرد. پدر فرَنسی در دریا کار میکرد و مادر میگفت به زودی میآید. آنها با ماشینشان به راه افتادند و چه بارانی! در بزرگراه، روی صف دراز ماشینها باران میبارید. روی تپه، بچهخرگوشی دنبال سرپناه میگشت، چندصدمتر بالاتر، شاهینی شکارش را گم کرده بود، در تقاطع، دو مرد که خیسِ خیس بودند، بگومگو میکردند و... . سرانجام باران قطع شد و خورشید بیرون آمد و وقتی فرَنسی و مادرش به خانه رسیدند... .
برادر مزاحم من
معرفی کتاب
پسر کوچک، برادر بزرگتری دارد که با او یک اتاق مشترک دارد. آنها یک تخت دوطبقه دارند و برادر کوچکتر از اینکه او همیشه باید بالا بخوابد ناراحت است. پسرک از اینکه برادرش جورابهایش را به تخت او آویزان میکند، از اینکه راکت تنیسش را روی قاب عکس او آویزان میکند و... ناراحت و عصبانی است. پسرک فکر میکند اتاقشان به اندازه دونفر جا ندارد و نمیداند این وضعیت تا کی ادامه پیدا میکند تا اینکه... .
عشق یعنی چی؟
معرفی کتاب
روزی «زی»، رباتِ کوچولو، نامه رنگورو رفتهای پیدا کرد که فقط دو خط آخرش خوانده میشد: « باعشق، از طرف بیترس». زی نمیدانست عشق چیست. برای همین صبح روز بعد راه افتاد تا معنی آن را بفهمد. سمور آبی هم نمیدانست عشق چیست. آن دو با هم رفتند تا بیترس را پیدا کنند و از او بپرسند. زی و سمور آبی به هرکسی میرسیدند، سراغ بیترس را میگرفتند و معنی عشق را میپرسیدند. هیچکس او را نمیشناخت؛ اما هرکس نظرش را درباره عشق میگفت تا اینکه... .