گنجشک و پنبه دانه
معرفی کتاب
این کتاب یک داستان قافیه دار است.گنجشککی بزرگ شده، از لانه میرود تا برای خود لانه بسازد و غذا پیدا کند.اول یک پنبه دانه پیدا میکند.مادرش توضیح میدهد که اگر آن را بکارد، گل پنبه میشود و می تواند آن را به کشاورز و ریسنده و بافنده و رنگرز و دوزنده بدهد تا لباسی از آن تهیه کنند.
گنجشک پنبه دانه را به کشاورز می دهد و از او میخواهد آن را بکارد و به جای مزدش نیمی از پنبه ها را بردارد و...
گنجشک پنبه دانه را به کشاورز می دهد و از او میخواهد آن را بکارد و به جای مزدش نیمی از پنبه ها را بردارد و...
کشور دروغگوها
معرفی کتاب
«جلسومینو» صدای عجیب، بسیار بلند و زیبایی دارد که اگر با قدرت آواز بخواند همه چیز را نابود میکند. او در سفرش به کشوری عجیب و غریب میرسد که مردمش آنقدر دروغ گفتهاند که یادشان نمیآید که واقعیت چه بوده است. او در آنجا دوستان خوبی پیدا میکند مانند گربهای بهنام «سوپینو»، نقاشی بهنام «بانانیتو»، و...، و به کمک آنها راهی پیدا میکند تا به مردم یادآوری کند واقعیت چه بوده است.
به نظر من
معرفی کتاب
این کتاب دربارة حیوانات یک جنگل است که مدام فریب پیشنهادات روباه را میخورند و به حرفهای او گوش میدهند. روباه وظایف همة حیوانات را جابهجا کرده و حتی به فیل گفته که روی درخت زندگی کند و از لاکپشت خواسته تا به جای اسب آبی روی رودخانه سد بسازد. این مشکلات باعث شده تا هیچ چیز سرجای خود نباشد و روند کند سدسازی موجب شده تا در جنگل سیل راه بیفتد. حیوانات پس از اتمام سیل متوجه میشوند که نظرات روباه درست نیست و به ضرر آنهاست؛ بنابراین دیگر به حرفهای او گوش نمیدهند و فریبش را نمیخورند.
این داستان به کودکان کمک میکند تا به حرف افراد غیرمتخصص و دروغگو اعتماد نکنند و همیشه راه عقل و منطق را برای انجامدادن کارها در پیش بگیرند.
این داستان به کودکان کمک میکند تا به حرف افراد غیرمتخصص و دروغگو اعتماد نکنند و همیشه راه عقل و منطق را برای انجامدادن کارها در پیش بگیرند.
دروغهایی که زنان باور میکنند و حقایقی که آنها را آزاد میسازد
معرفی کتاب
این کتاب، ترجمه و تلخیص کتاب «Lies Woman Believe»، نوشته «نانسی لی دموس» است. در این کتاب با نقد نگرشهای فمینیستی به چهل دروغ رایج در غرب که زنان آن را باور کردهاند و این باورها به زندگی فردی و اجتماعی آنان آسیب زده است، پرداخته میشود. نویسنده این کتاب که یک زن مُبلغ مسیحی است، با اشاره به سردرگمیهای روزانه زنان، میکوشد به آنان کمک کند تا فریبهایی که بسیاری از آنان را به ناامیدی کشانده است، بشناسند و با معرفی شیطان بهعنوان منشأ تمام دروغپردازیها و انحرافات بشری و با استفاده از مثالهای مستند و حقیقی، خواننده را راهنمایی کند تا بهسوی حقایقی بازگردد که تنها با آموزههای دینی، قابل یافتن هستند.
دوچرخه لعنتی
معرفی کتاب
این کتاب، داستان پسری بهنام «رضا» است که به تازگی به یک خانه جدید نقل مکان کردهاند. یک روز که پدر و مادر رضا در خانه نبودند، «زینب»، خواهر رضا از او میخواهد تا به نانوایی رفته و چند عدد نان بخرد. رضا با دیدن دوچرخه پسر صاحبخانهشان، دوچرخه را بیاجازه برداشته و از خانه خارج میشود. او در مسیر نانوایی تصادف میکند و... .
فرانکلین دروغ میگوید
معرفی کتاب
دوستان «فرانکلین»، کارهای زیادی میتوانند بکنند؛ خرس از بلندترین درخت بالا میرود، شاهین بدون بال زدن، از بالای باغ تمشک پرواز میکند و سگ آبی با دندانش درختی را قطع میکند؛ اما فرانکلین نمیتواند هیچکدام از این کارها را انجام دهد. بنابراین، به دروغ میگوید که میتواند هفتادوشش مگس را در چشم برهمزدنی قورت بدهد! دوستانش میخواهند ببینند او چطور این کار را انجام میدهد. حالا چه اتفاقی میافتد؟
هویجهارو کی خورده؟
معرفی کتاب
خرگوشهای دوقلو همراه خرگوش سفید رفته بودند هویج بیاورند و خرگوش سیاه در خانه بود و همهجا را مرتب و تمیز کرده بود. سبد خرگوشها پُر از هویجهای شیرین و خوشمزه بود. در میانه راه خرگوشهای دوقلو فکر کردند که هرکدام میتوانند یک هویج بخورند. خرگوش سفید مخالف بود و... . هنگامیکه دوقلوها به خانه رسیدند، سبد خالی بود و در برابر سوالِ خرگوش سیاه، به دروغ گفتند که آنها هویجها را نخوردهاند و... .
دماغ مترسک
معرفی کتاب
مترسکِ تنهایِ تو باغچه، حرفهای کبوترها را درباره دروغ پینوکیو و دراز شدن دماغش شنید و با خودش فکر کرد که اگر هم دروغ بگوید، هیچوقت دماغش دراز نمیشود؛ چون یک مترسک است. او گفت: «من مهربانترین مترسک دنیا هستم!». ناگهان اتفاق عجیبی افتاد و... . مترسک دوباره با حرفهای کبوترها، متوجه شد که اگر دروغش را پس بگیرد، دماغش کوتاه میشود. بنابراین... .
بزغاله دروغگو
معرفی کتاب
پیرمرد خیاط، سه پسر و یک بزغاله دارد. او از پسر بزرگش میخواهد بز را برای چرا ببرد. پسر میپرسد: «قرار است کباب بزغاله بخوریم؟ ». پیرمرد برای پسرش توضیح میدهد که میخواهد از شیر بزغاله استفاده کند... . وقتی پسر و بز به خانه برمیگردند، بزغاله که کینه پسر را به دل گرفته است، به دروغ میگوید که پسر او را به جایی پر از سنگ برده که هیچ علفی نداشته است. پیرمرد با عصبانیت پسر بزرگش را از خانه بیرون میکند. روزهای بعد بزغاله با پسر دوم و سوم به چرا میرود و باز به پیرمرد دروغ میگوید. سرانجام... .