Skip to main content

یک فکر با‌حال

معرفی کتاب
مجموعه‌ی ماجراهای جنگل بلوط شامل داستان‌های کوتاه و مصوری است که با تکیه بر یکی از احادیث معصومین (ع) نوشته شده است. این داستان‌ها با زبانی کودکانه مهارت‌های‌زندگی، آداب اجتماعی و فردی و صفات و اخلاقیات نیکو را به مخاطبان آموزش می‌دهند. داستان حاضر درباره سنجابی به نام مخملی و خواهر و برادرش است. مخملی و خواهر و برادرش تصمیم می‌گیرند که برای تولد مادرشان بلوط جمع کنند. بعد از انجام این کار، شب خسته به خانه برمی‌گردند. وقتی مخملی کوله‌اش را باز می‌کند تا به بلوط‌هایش نگاهی بیندازد، متوجه می‌شود که یکی از بلوط‌هایش کرم دارد. او یک فکری به ذهنش می‌رسد... . این داستان بر اساس حدیثی از امام حسن مجتبی (ع) نوشته شده است.

خدای مهربانم سلام

معرفی کتاب
کتاب حاوی 5 داستان آموزنده برای بیان رحمت و مهربانی پروردگار مناسب کودکان است. راوی قصه‌های این کتاب، خودِ کودک است. او هر داستان را با سلام به خدای مهربان آغاز می‌کند و در پایان از خدای توانا یک درخواست دارد. هر یک از داستان‌ها براساس نیکوترین نام‌ها و صفات خداوند همچون؛ «یا جابِر»، «یا واهب العَطایا»، «یا خَیر المَرغوبین»، «یا اراف مِن کل رئوف» نوشته شده است.

پیک‌نیک ننه‌خرگوشه

معرفی کتاب
مجموعه‌ی ماجراهای جنگل بلوط شامل داستان‌های کوتاه و مصوری است که با تکیه بر یکی از احادیث معصومین (ع) نوشته شده است. این داستان‌ها با زبانی کودکانه مهارت‌های‌زندگی، آداب اجتماعی و فردی و صفات و اخلاقیات نیکو را به مخاطبان آموزش می‌دهند. داستان حاضر درباره خرگوشک و ننه‌خرگوشه است. یک شب خرگوشک از ننه‌خرگوشه پرسید: مامان‌بزرگ چرا همش توی لانه می‌مانی و جایی نمی‌روی؟ خسته نمی‌شوی؟ ننه خرگوشه با غصه گفت: آخر من نمی‌تواند تنهایی به گردش بروم؛ چون راه لانه را فراموش می‌کنم و گم می‌شوم. خرگوشک تصمیم گرفت فردا مامان‌بزرگ را به گردش ببرد اما... . این داستان بر اساس حدیثی از نبی‌اکرم (ص) نوشته شده است.

غذای رنگی

معرفی کتاب
مجموعه «با بابام» 5 داستان ساده از تجربیات ساده‌ پدردختری را به تصویر می‌کشد. در این مجموعه تصویر درست و زیبایی از یک خانواده سالم و روابط والد و فرزندی ایمن و به طور ویژه نقش پدر به نمایش درآمده است. در داستان «غذای رنگی»، علاوه بر تقویت قوه‌خیال و رؤیاپردازی کودکان، به مفهوم پرستش و توحید اشاره می‌کند و رابطه با خالق را برای کودک تقویت می‌کند. همچنین صبر و تلاش در جهت تحقق خواسته‌ها و نیازها را آموزش می‌دهد.

باغ سوخته

معرفی کتاب
داستان آموزنده و اخلاقی حاضر با نگاهی به حکمت 38 نهج البلاغه و درباره‌ی مردی نوشته شده است که صاحب یک باغ بزرگ بود. او همیشه بخشی از محصولات باغش را به فقرا می‌داد. خدا هم برکت محصولات باغش را افزایش می‌داد. تا اینکه باغ به دست فرزندان پیرمرد افتاد. فرزندان پیرمرد برخلاف پدرشان دیگر از محصولات باغ به کسی ندادند. عاقبت یک روز وقتی آمدند تا محصولات باغ را بچینند که متوجه شدند که باغ و محصولاتش آتش گرفته و به خاکستر تبدیل شده است. آنان متوجه اشتباه خود شدند و دانستند که باید حق فقرا را از محصول باغ پرداخت می‌کردند. این داستان براساس سوره قلم نوشته شده است.

گمشده در کوهستان امید

معرفی کتاب
روزی در دل کوهستانِ امید جوجه مرغی به دنیا آمد که مادرش نام او را درخشان گذاشت. مامان مرغِ به درخشان آموخت که هرگاه مشکلی برایش پیش آمد تمام تلاشش را برای حل آن به کار ببندد و از خدا کمک بگیرد. درخشان که خیلی دلش می‌خواست دنیا را ببیند و سؤال‌های زیادی داشت از مادرش خواهش کرد با هم در کوهستان گردش کنند. در حین گردش جوجه کوچولو مادرش را گم کرد. او در اوج ترس و ناامیدی با یاد خدا و کمک گرفتن از او توانست مادرش را پیدا کند. این داستان به فرزندان مفهوم توکل به خدا را می‌آموزد.

نذر آهوها (مجموعه داستان)

معرفی کتاب
کتاب حاضر چهار داستان کوتاه از زمان پیامبر و زمان معاصر است که آشنایی با شخصیت پیامبر (ص) به عنوان آخرین فرستاده خدا و دعوت مردم به یکتاپرستی، نیکی به پدر و مادر، نکشتن یکدیگر، نخوردن مال حرام و ... که همگی از فضایل اخلاقی برای انسان است را دربردارد. داستان‌ها از آیات قرآن و روایات مستدل بی‌بهره نبوده‌اند. در کتاب می‌خوانیم: «سید راه افتاد و خیلی زود پاهایش یخ کرد. حرکت برایش سخت شده بود. سعی کرد بی‌خیال شود. مسعود همچنان داد می‌زد: «نرو سید. نرو سید.» اما سید در دلش نجوا می‌کرد اگر آخرین نذر عمرم هم باشد باید بروم. ساعت را نگاه کرد. باید قدم‌هایش را تندتر برمی‌داشت. باد، با خودش سرما و برف را می‌ریخت روی صورت سید و این اوضاع را بدتر می‌کرد...»

سقای تنها

معرفی کتاب
«مجموعه نوجوان و داستان‌های آسمانی» سعی دارد، داستان‌هایی واقعی از رویدادهای تاریخی ـ مذهبی خلق کند. شیوه‌های نگارشی نویسنده برای شکل‌گیری این داستان در کل به زبانی ساده و با قلم و نگاهی تازه و نو می‌باشد. کتاب «سقای تنها» صفات زیبای ابوالفضل‌العباس ساقی کربلا، دلاوری، شجاعت، فداکاری و رشادت‌های او در صحرای کربلا را از زبان دشمنانش به نمایش می‌گذارد. در کتاب می‌خوانیم: «... دیده‌بان داد زد: ای وای بر ما ای وای بر ما! عباس... عباس هم هست. نگهبان دسته‌ی شمشیرش را گرفت و با نگرانی گفت: به راستی که وای بر ما چون حریف او نخواهیم شد. مرد کوتاه قد سبیل‌هایش را تابی داد و گفت: اگر چه میانه‌ی خوبی با او ندارم اما باید اعتراف کنم و بگویم که به راستی مانند نامش «شیر ژیان» است! آن هم شیر ژیانی که هم دلیر و از خود گذشته است و هم مهربان و رئوف. راستش تا به حال برادری ندیده‌ام که این‌قدر، برادرش را دوست داشته باشد و به خاطر او دنیایی فداکاری و از خودگذشتگی به خرج دهد! ...»

عروسی شبیه هیچ‌کس

معرفی کتاب
«مجموعه نوجوان و داستان‌های آسمانی» سعی دارد، داستان‌هایی واقعی از رویدادهای تاریخی ـ مذهبی خلق کند. شیوه‌های نگارشی نویسنده برای شکل‌گیری این داستان در کل به زبانی ساده و با قلم و نگاهی تازه و نو می باشد. کتاب «عروسی شبیه هیچ‌کس» به داستان ازدواج امام علی علیه‌السلام و حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) می‌پردازد. این کتاب در قالب داستان، به شرح جزئیات این ازدواج می‌پردازد و با زبانی ساده و روان، مفاهیم والای اخلاقی و دینی مرتبط با این ازدواج را به مخاطبان خود منتقل می‌کند و سعی دارد تا آنها را با این واقعه مهم تاریخی و مذهبی آشنا کند.

سه دانه انگور سرخ: داستان‌های آسمانی (روایتی از ولایت عهدی امام‌رضا(ع))

معرفی کتاب
«مجموعه نوجوان و داستان‌های آسمانی» سعی دارد، داستان‌هایی واقعی از رویدادهای تاریخی- مذهبی خلق کند. شیوه‌های نگارشی نویسنده برای شکل‌گیری این داستان در کل به زبانی ساده و با قلم و نگاهی تازه و نو می‌باشد. کتاب «سه دانه انگور سرخ» از این مجموعه به داستان ولایت عهدی امام رضا علیه‌السلام می‌پردازد. داستان از منظر یک پیرمرد نابینا و یک مرد جوان که از شیعیان امام رضا (ع) هستند بیان می‌شود. در کتاب می‌خوانیم: «از گفت‌وگوی مأمون با وزیران و دوستانش نگذشته بود که آنان مراسم دیگری را در قصر و تالار مخصوص مأمون بر پا کردند. مراسمی محرمانه که شرکت‌کنندگانش چهار وزیر و دو تن از دوستان صمیمی خلیفه بودند. آنان به محض وارد شدن مأمون از جا برخاستند و تعظیم کردند. مأمون همان‌طور که روی تخت مخصوص خود می‌نشست دستور داد تا ندیمانش برای آوردن پسر موسی‌الرضا به منزل او بروند. ندیمان رفتند و دعوت خلیفه را به اطلاع وی رساندند. فرزند موسی‌الرضا مانند همیشه تمایلی به حضور در قصر، نداشت اما وقتی با اصرار بیش از حد روبه‌رو شد، ناچار همراه آنها به طرف قصر حرکت کرد.»