من میگم، تو میگی... رنگها
معرفی کتاب
کتاب «من میگم، تو میگی... رنگها» از مجموعه کتابهای دالی بازی مناسب گروه سنی نوپا (0 تا 3 سال) است. طراحی کتاب به شیوهای است که دارای صفحات پنهانی است. کودک با کمک تصاویر پنهان به جواب سؤالهای پرسیده شده در شعرها میرسد. این روند پرسش و پاسخ باعث بازی و سرگرمی کودک میشود؛ در حالی که در هر جلد کتاب به آموزش موضوعی خاص پرداخته میشود. در این جلد کودک با رنگها آشنا میشود: من میگم: «سیب رو درخته چیدنش وای چه سخته!» تو میگی: «قرمزه لپهاش کی اونو میچینه از جاش؟ » و...
میویس، قطار از خودراضی
معرفی کتاب
این کتاب درباره قطاری به نام میویس است. میویس قطاری از خودراضی است که فکر میکند کارهایش از همه درستترند. او با همین تصور باعث شد یکی دیگر از قطارها در خطر بیفتد و در آستانه سقوط قرار بگیرد. پس از این اتفاق، میویس متوجه شد نباید فقط به نظر خودش اهمیت بدهد و باید به حرفها و پیشنهادات درست دیگران نیز گوش بدهد.
اسکار لویی، قطار خرابکار
معرفی کتاب
این داستان زندگی قطاری قدیمی به نام اسکارلویی را بازگو میکند. اسکارلویی برای کار به راهآهن فرستاده شده بود اما دوست نداشت واگنها را جابهجا کند. او بابت کاری که به او واگذار شده بود خوشحال نبود تا اینکه یک روز قرار شد مسافری را جابهجا کند اما نتوانست کار را تا انتها پیش ببرد. همین اتفاق باعث شد تا چرخهای نو برای او کار بگذارد و به یک قطار مسافربری زیبا و امن تبدیل شود.
ترنس، تراکتور مهربان
معرفی کتاب
این داستان هشتمین قصه از مجموعه «قصههای قطاری» است. داستان حاضر درباره قطاری به نام توماس است که تصور میکند ارزش کار دوستش که تراکتور است زیاد نیست و او را مسخره میکند، اما زمانی که برف سنگینی میبارد توماس میفهمد تنها کسی که میتواند به او کمک کند همان تراکتور مهربان است.
این قصه سعی دارد به کودکان بگوید که هر کسی، با هر شغل و حرفهای محترم است و ما ارزش کار افراد را زمانی متوجه میشویم که به آنها نیاز داشته باشیم.
این قصه سعی دارد به کودکان بگوید که هر کسی، با هر شغل و حرفهای محترم است و ما ارزش کار افراد را زمانی متوجه میشویم که به آنها نیاز داشته باشیم.
کرنکی، جرثقیل بدجنس
معرفی کتاب
در جمعهای کودکان، گاهی اوقات پیش میآید که یکی از کودکان به دیگران زور میگوید و با قلدری و دروغ باقی دوستانش را اذیت میکند. این داستان که هفدهمین کتاب از مجموعه «قصههای قطاری» است، درباره جرثقیلی به نام ادوارد که دو قطار را با زورگویی آزار میدهد. پس از مدتی طوفانی سهمگین آمد و همهچیز بر سر جرثقیل و قطارها آوار شد. این طوفان ادوارد را متوجه موضوعاتی کرد که اوضاع را تغییر داد.
ادوارد از همان روز متوجه شد نتیجه قلدری به نفع هیچکس نیست و رفتارش را با دوستانش بهتر کرد.
ادوارد از همان روز متوجه شد نتیجه قلدری به نفع هیچکس نیست و رفتارش را با دوستانش بهتر کرد.
الیزابت، کامیون قدیمی
معرفی کتاب
این کتاب مصور ششمین جلد از مجموعه «قصههای قطاری» است. داستان حاضر درباره کامیونی قدیمی است در انبار زندگی میکند. از این کامیون به عنوان کامیون کشیک استفاده میشد و به قطارهای فرسوده و خرابشده کمک میکرد. اما زمانی که مسئول ایستگاه تلاشهای او و مهربانیاش نسبت به قطارها، حتی قطارهای بدخلق، را میبیند، او را از انبار بیرون میآورد و به سر کار اصلیاش برمیگرداند.
توبی، قطار غمگین
معرفی کتاب
داستان حاضر چهارمین داستان از مجموعه «قصههای قطاری» است. توبی در این داستان تصور میکند هیچکس او را دوست ندارد و اتوبوسها جای قطارها را گرفتهاند. این تصور مدت زیادی با او نمیماند و اتفاقاتی رخ میدهد که توبی متوجه ارزش و تأثیرگذاربودن خود میشود.
گاهی اوقات پیش میآید که فرزندان ما همچون توبی تصور میکنند کسی آنها را دوست ندارد و احساس غیرمفیدبودن میکنند. این داستان به کودکان کمک میکند تا به ارزش خود پی ببرند و متوجه شوند هرکسی میتواند در موقعیت مناسب، مفید و نجاتبخش باشد.
گاهی اوقات پیش میآید که فرزندان ما همچون توبی تصور میکنند کسی آنها را دوست ندارد و احساس غیرمفیدبودن میکنند. این داستان به کودکان کمک میکند تا به ارزش خود پی ببرند و متوجه شوند هرکسی میتواند در موقعیت مناسب، مفید و نجاتبخش باشد.
قطارهای سر بههوا
معرفی کتاب
این کتاب سومین جلد از مجموعه قصههای قطاری است و داستان دو قطار دوقلو که ناچارند از هم جدا شوند را بازگو میکند. داگلاس و دونالد، قطارهای دوقلو، برای کار جدیدشان به ایستگاه اعزام شدند اما رئیس ایستگاه فقط یکی از آنها را میخواست. این اتفاق قطارها را سردرگم و مضطرب کرده بود و باعث شده بود تا هر روز خرابکاری به بار آوردند. رئیس از هر دوی آنها ناراضی و ناامید بود، تا اینکه حادثهای باعث شد رئیس ایستگاه تصمیم جدیدی بگیرد؛ تصمیمی که مشکلات آن دو و باقی قطارها را حل کرد.
جیمز، قطار مغرور
معرفی کتاب
این داستان دومین کتاب از مجموعه قصههای قطاری است. جیمز، شخصیت اصلی این قصه، قطاری مغرور است که با رنگ قرمز درخشان و چرخهایش فخر میفروشد. او تصور میکند از همه بهتر است تا اینکه رئیس ایستگاه به او مسئولیت میدهد برود و واگنها را جابهجا کند. او در ابتدا نپذیرفت، اما پس از اینکه متوجه شد ارزش اصلی در کمککردن به دیگران است نه رنگ و چرخها، متوجه اشتباه خود شد.
این داستان در تلاش است تا کودکان به جای داشتن غرور و تکبر بیجا، با دیگران مهربان باشند و به آنها کمک کنند.
این داستان در تلاش است تا کودکان به جای داشتن غرور و تکبر بیجا، با دیگران مهربان باشند و به آنها کمک کنند.