Skip to main content

کبوتر پرطلا

معرفی کتاب
در این داستان «آقای فرهیخته» به همراه خانواده‌اش، همسر و دو فرزندش «معصومه» و «رضا» راهی پیاده‌روی اربعین می‌شوند. معصومه و رضا فاصله بین عمودها را با یکدیگر مسابقه می‌دهند، وقتی به عمود 803 می‌رسند هم‌زمان با اذان ظهر، پسرک کوچک عربی، که هم‌سن رضاست پیش آن‌ها می‌آید و دعوت به موکب‌شان می‌کند. وقتی خانواده آقای فرهیخته به موکب «ابوحسن» می‌آیند، متوجه می‌شوند که آن‌ها نذری دارند که به کمک آقای فرهیخته می‌توانند آن را ادا کنند... .