شیر و خرگوش دمسیاه
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، هفتمین مجلّد از مجموعه «قصههای تصویری از کلیله و دمنه»؛ با عنوان «شیر و خرگوش دمسیاه» است. در این داستان میخوانیم: روزی شیر بزرگی به جنگلی رفت و باعث ناامنی آنجا شد. حیوانها که از ترس شیر، آرامش خود را از دست داده بودند برای صحبت کردن نزد شیر رفتند و همه قول دادند که هر روز یک حیوان برای شیر ببرند تا بخورد. شیر قبول کرد. آنها هر روز قرعه میکشیدند و یکی غذای شیر میشد تا اینکه قرعه به خرگوش دمسیاه افتاد...
مرد جهانگرد، مار خطخطی
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، پنجمین مجلّد از مجموعه کتابهای «قصههای تصویری از کلیله و دمنه» با عنوان «مرد جهانگرد و مار خطخطی» است. در این داستان میخوانیم: روزی مرد زرگری در چاهی وسط جنگل افتاد که درون آن یک ببر، یک مار و یک میمون گیر افتاده بودند. مرد جهانگردی آنها را پیدا کرد و هر سه حیوان را نجات داد. مار بعد از تشکر به جهانگرد گفت که زرگر را نجات ندهد، چون جواب خوبی را با بدی میدهد. اما جهانگرد، زرگر را نجات داد. جهانگرد بعد از مدتی دوباره از جنگل عبور کرد و آنها را دید. میمون به او نارگیل و موز داد، ببر هم دستبند دختر حاکم را که کنار چشمه جا گذاشته بود به مرد جهانگرد داد. مرد جهانگرد نزد مرد زرگر رفت، ولی او جهانگرد را به عنوان دزد دستبند دخترحاکم معرفی کرد. جهانگرد را در سیاهچالی انداختند تا اینکه...
چشمهای که مال ماه بود
معرفی کتاب
این کتاب درباره خرگوشهای یک جنگل است که فیلها آنها را اذیت میکنند. یک روز خرگوشها تصمیم میگیرند چارهای بیاندیشند. یکی از خرگوشها که باهوشتر از بقیه بود پیشنهاد داد که به فیل بزرگ بگویند:«ماه به چشمه آمده و گفته اگر فیل بزرگ به ظلمهایش ادامه دهد او را کور میکند». فیل اول فریب آنها را باور نکرد و خرطومش را داخل چشمه کرد، اما زمانی که عکس ماه در آب تکان خورد، فیل فکر کرد که ماه عصبانی شده است. او ترسید و همراه با باقی فیلها از آن جنگل رفتند.
خانم کلاغه و مار سیاه
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، مجلّد نخست از «قصّههای تصویری از کلیله و دمنه» با عنوان «خانم کلاغه و مار سیاه» که برای کودکان به نگارش در آمده است. در داستان حاضر میخوانیم: خانم کلاغه منتظر بود تا بچههایش از تخم بیرون بیایند، اما وقتی جوجهها سر از تخم در آوردند و خانم کلاغه برای تهیة غذا رفت، مار بدجنسی جوجهها را خورد. خانم کلاغه متوجه شد و گریه و نالان نزد دوستش شغال رفت تا از او کمک بگیرد. شغال به او گفت که برفراز روستا پرواز کند و پس از پیدا کردن یک شی قیمتی آن را بردارد و جلوی مار بیندازد. کلاغ انگشتر قیمتی زنی را برداشت و جلوی مار انداخت...
تنگه سیاهگرگ
معرفی کتاب
«پدرام» و «پیام» دو برادر هستند که پدرشان پس از گرفتن کارنامه تحصیلی و دیدن نمرههای پایینشان تصمیم میگیرد آنها را به خانه خاله «منیر»شان بفرستد، یک روز پدرام و پیام به همراه «حسین آقا» به بیرون از باغ خاله منیر میروند و مجبور میشوند با اتفاقی که برای حسین آقا شوهرِ خاله منیر رخ میدهد شبی را در تنگهای بهنام «تنگه سیاهگرگ»، صبح کنند. وقتی افسانهها رنگ حقیقت به خود میگیرند دیگر جرئت و جسارت به تنهایی برای رویارویی با آنها کافی نیست، با وجود این آیا اندوختهها و تجربیات پدرام و پیام آنها را از این مهلکه نجات میدهد؟
بازرس آزمایشکاه
معرفی کتاب
این کتاب درباره اتفاقاتی است که پس از ورود یک بازرس به آزمایشگاهی عجیب در مدرسه رخ میدهد. اشیا در این آزمایشگاه حرف میزنند و تکان میخورند. زمانی که بازرس به مدرسه میآید، تلفنهمراه خود را جا میگذارد و تلفن او به دست اشیای آزمایشگاه میافتد. پس از گمشدن تلفن بازرس، اشیا نقشهای طراحی میکنند تا بازرس بترسد و دیگر از وسیلههای آزمایشگاه ایراد نگیرد، اما اوضاع آنجور که آنها میخواستند پیش نرفت.
در میان این داستان، مخاطب علاوه بر دنبالکردن داستان، با کاربرد اشیای گوناگون آزمایشگاه مثل منشور، دماسنج، چراغ الکلی، میکروسکوپ و... آشنا میشود.
در میان این داستان، مخاطب علاوه بر دنبالکردن داستان، با کاربرد اشیای گوناگون آزمایشگاه مثل منشور، دماسنج، چراغ الکلی، میکروسکوپ و... آشنا میشود.
یک چیز دوستداشتنی
معرفی کتاب
این داستان درباره کودکی به نام مایلو است که از تاریکی میترسد اما نمیداند دقیقاً چه چیزی باعث ترسش شده است. او موجود ترسناکی را تخیل میکند که واقعیت ندارد. مادر مایلو برای او خمیربازی میخرد تا حال او بهتر شود. مایلو با خمیربازیاش همان چیزی را میسازد که از آن میترسد اما دقیقاً نمیداند آن موجود چیست. وقتی که شب شد، مایلو مثل شبهای قبل آن موجود ترسناک را پشت پنجره دید اما دیگر از آن نمیترسید چون با آن مواجه شده بود و مجسمهاش را در اتاقش داشت.
آن آقای مهربان
معرفی کتاب
این داستان درباره امام رأفت حسن مجتبی(ع) و محبت ایشان به سگی است که گرسنه بود و غذایی برای خوردن نداشت. امام حسن مجتبی(ع) زمانی که دید سگ گرسنه به غذاخوردن ایشان نگاه میکند و چیزی برای خوردن ندارد بخشی از غذایش را جلوی سگ گذاشت. زمانی که دوست امام(ع) خواست سگ را دور کند، امام حسن مجتبی(ع) اجازه نداد.
این داستان قصد دارد مهربانی امام حسن(ع) با حیوانات و بخشندهبودن ایشان را برای مخاطبان آشکار کند.
این داستان قصد دارد مهربانی امام حسن(ع) با حیوانات و بخشندهبودن ایشان را برای مخاطبان آشکار کند.
شیری که سلام کرد
معرفی کتاب
این کتاب چهارمین جلد از مجموعه کتابهای «با ادب چون...» است. موضوع داستان درباره یکی از یاران امام علی(ع) به نام جویریه است. او برای مسافتی همراه امام علی(ع) میشود. در بین راه چند شیر گرسنه به آنها نزدیک میشوند. جویریه بسیار وحشت میکند، اما امام علی(ع) آرام است و جویریه را نیز آرام میکند. شیرها وقتی نزدیک امام علی(ع) میشوند، جلوی ایشان سر خم میکنند و خودشان را به پای حضرت(ع) میاندازند. شیرها در کنار امام علی(ع) آرام میشوند و ترس جویریه نیز از بین میرود.