گنجشک چه میگفت؟
معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، چهارمین دفتر از مجموعه «قصههایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا میشوند. در این جلد میخوانیم: تابستان بود و میوهها دیگر رسیده بود. گنجشکها روی درختها این طرف و آن طرف میپریدند، جیک جیک میکردند و به میوهها نوک میزدند. یکی از گنجشکها دائم بالای سر امام پرواز میکرد و جیکجیک میکرد. ناگهان امام ایستاد. گنجشک میخواست چیزی به امام بگوید...
غریبه آشنا
معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، سومین دفتر از مجموعه «قصههایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا میشوند. در این جلد میخوانیم: یکی از جلسات پرسش و پاسخ امام رضا (ع) بود. عده زیادی در مجلس بودند. هر کس مشکلی داشت، میپرسید و امام جوابش را میداد. بعد از مدتی مردی قد بلند و سبزهرو از در وارد شد. سلام کرد و نگاهی به دور و برش انداخت. او از امام سؤالی داشت. اما نمیخواست که در جمع مطرح کند..
یک درس تازه
معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، دومین دفتر از مجموعه «قصههایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا میشوند. در این جلد میخوانیم: کار روزانه امام تمام شده بود و میخواست به خانه برگردد. آن روز کلاس درس داشت. بعد از آن هم به عیادت یکی از دوستان قدیمیاش رفته بود. سلیمان هم همراهش بود. وقتی میخواستند به خانه برگردند، به بازار شهر رسیدند...
سیبهای گاز زده
معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، نخستین دفتر از مجموعه «قصههایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا میشوند. در این جلد میخوانیم: «یونس»، جوانی بود که در باغ سیب کار میکرد. او سیبها را میچید و گاهی سیبها را گاز میزد و نیمه آنها را به زمین میانداخت. در همان حال، امام رضا (ع) به باغ آمده و سیبهای نیمخورده را دید. ایشان به یونس تذکر داد که کار او اسراف است و خداوند اسرافکاران را دوست ندارد...
شیری که سلام کرد
معرفی کتاب
این کتاب چهارمین جلد از مجموعه کتابهای «با ادب چون...» است. موضوع داستان درباره یکی از یاران امام علی(ع) به نام جویریه است. او برای مسافتی همراه امام علی(ع) میشود. در بین راه چند شیر گرسنه به آنها نزدیک میشوند. جویریه بسیار وحشت میکند، اما امام علی(ع) آرام است و جویریه را نیز آرام میکند. شیرها وقتی نزدیک امام علی(ع) میشوند، جلوی ایشان سر خم میکنند و خودشان را به پای حضرت(ع) میاندازند. شیرها در کنار امام علی(ع) آرام میشوند و ترس جویریه نیز از بین میرود.
کفشهایی با پاپیون قرمز و دو داستان دیگر
معرفی کتاب
در کتاب میخوانیم:
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »