غلام دریا ندیده
معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصههای تصویری از گلستان» است. در این داستان میخوانیم: پادشاهی به همراه غلامش از راه دریا، برای شرکت در عروسی پسر پادشاه کشور مغرب، سفر میکنند. غلام دریا ندیده خوشحال میشود که به سفر میرود. اما پس از ورود به کشتی شروع به گریه میکند. همه از صدای گریة او به تنگ میآیند، پیرمردی چارهای میاندیشید، میگوید غلام را در دریا بیندازیم...
چوپان خواب، گرگ بیدار
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «چوپان خواب، گرگ بیدار» آمده: روزگاری، مردی تنبل و خواب آلود بود. او تصمیم گرفت کاری راحت پیدا کند که راحت بتواند بخوابد. به همین دلیل تصمیم گرفت چوپانی را انتخاب کند. چند گوسفند خرید و آنها را به چرا برد. گرگی در کمین نشسته بود...
گنجشک و خانم کبوتر
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «گنجشک و خانم کبوتر» آمده: روزگاری کبوتری سه تخم گذاشته بود و روی تخمها خوابیده بود تا به جوجه تبدیل شود، گنجشکی در آن حوالی بود، دلش به حال کبوتر سوخت که چرا این کبوتر فقط در لانهاش نشسته و بیرون نمیآید تا از هوا لذت ببرد...
پیغام گرگ به سگ گله
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «پیغام گرگ به سگ گله» آمده: روزگاری، سگی در دهکدهای بود که از گوسفندان مراقبت میکرد، گرگی در آن حوالی بود که تصمیم داشت تا گوسفندی از دهکده را شکار کند تا دلی از عزا دربیاورد ولی سگ مانع اون بود، نقشهای کشید و تصمیم گرفت از طریق دوستش کلاغ پیامی برای سگ بفرستد...
مورچه و سلیمان
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «مورچه و سلیمان» آمده: روزگاری، حضرت سلیمان در بیشهای قدم میزد، به مورچهای رسید که پای ملخی را به دهان گرفته و با وزش باد به این سو و آن سو تاب میخورد. حضرت سلیمان به مورچه گفت:...
مرد فقیر و سکههای طلا
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب « مرد فقیر و سکههای طلا» آمده: روزگاری، پیرمرد ناتوانی بود که همسر خود را از دست داده بود و با دختر و پسرش زندگی میکرد، روزی یک دهقان به او مقداری گندم داد تا بفروشد و درآمدی به دست آورد، گندم را در دامن خود ریخت و به راه افتاد، در مسیر گره دامن باز شد و گندمها بر زمین ریخت...
گربه شیر نمیشه
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «گربه شیر نمیشه» آمده: روزگاری، شیر بزرگی در بیشهای زندگی میکرد. یک روز گربهای را در جنگل دید. شیر نزد گربه رفت و به او گفت که دست از دزدی بردارد و به جنگل بیاید و در آنجا آزادانه زندگی کند. گربه حرف شیر را قبول کرد و دیگر به ده بازنگشت...
روباه دمبریده
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «روباه دمبریده» آمده: روباهی در جنگلی نزدیک یک ده زندگی میکرد. روباه مدّتی بود که غذا گیرش نیامده بود و بسیار گرسنه بود. آنقدر گرسنگی روباه را بیطاقت کرده بود که متوجّه تلة لای شاخ و برگها نشد. ناگهان دمش لای تله گیر کرد و کنده شد...
بگومگوی نخوسوزن
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «بگومگوی نخ و سوزن» آمده: روزگاری در خانهای کوچک، در یک جعبة خیّاطی، نخ و سوزنی بودند که همیشه با هم دعوا میکردند. سوزن خیلی مغرور بود و به نخ میگفت که بدون او هم میتواند پارگیها را بدوزد. هرچه نخ به او میگفت که امکان ندارد، سوزن قبول نمیکرد. تا اینکه یک روز نخ نقشهای کشید و سوزن را متوجّه اشتباه خود کرد...
ماهیها و ماهیخوار
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «ماهیها و ماهیخوار» آمده: روزگاری، ماهیخواری که پیر شده بود و دیگر حال شنا کردن نداشت در این فکر بود که چگونه یک ماهی شکار کند، در همین فکر بود کخ چشمش به یک ماهی کوچولو افتاد...