شاعر و آفتاب
معرفی کتاب
در این داستان در روایتی مصور از پسر کوچکی سخن به میان میآید که دوست دارد آفتاب را در دست بگیرد و با او حرف بزند. پسر همه تلاشش را میکند و از میان علفزارها و از کنار جویبارها و از لابهلای سنگها عبور میکند و در بالای کوهی با آفتاب سخن میگوید. او اینک زبان همه آنها را میداند و شاعر توانمندی شده است. شعر او در پایان کتاب آمده است. او علی اسفندیاری یا همان نیمایوشیج است.
پاداش دزد، احمد خضرویه بلخی
معرفی کتاب
سه داستان این کتاب دربارۀ احمد خضرویه، از مشایخ تصوف قرن سوم است. در داستان اول مرد جوانی برای دزدی به خانۀ احمد خضرویه میآید، ولی چیزی پیدا نمیکند. شیخ او را راهنمایی میکند و اتفاقی که رخ میدهد، باعث توبه جوان میشود. در داستان دوم مرد فقیری از او کمک میخواهد و راهی که احمد پیش پای او میگذارد، زندگیاش را تغییر میدهد. داستان سوم دربارۀ پایان عمر شیخ است.
کلبه بی در، محمدبن علی ترمذی10
معرفی کتاب
محمدبنعلی ترمذی از عرفای بزرگ قرن سوم است. محمد از زمانی که خیلی کوچک بود، همیشه دوست داشت به دنبال علم و دانش برود و دانشمند بزرگی شود، ولی به علت بیماری و تنهایی مادرش، از درس خواندن منصرف میشود و در کنار او میماند. پیرمردی هر روز نزد محمد میرود و دانشهای مختلف را به او میآموزد. محمد بعدها متوجه میشود که پیرمرد حضرت خضر بوده است.