Skip to main content

صبح روز هفتم

معرفی کتاب
این داستان درباره مردی است که راهزنان به او و کاروانش دستبرد می‌زنند و در دهان او برف می‌ریزند. بعد از این واقعه مرد نمی‌توانست حرف بزند. دهانش هم بد بو شده بود و هیچ طبیبی نمی‌توانست مشکل او را حل کند. زمانی که امام رضا(ع) از آن مشکل مطلع شد ترکیبی گیاهی برایش تجویز کرد. مرد پس از مصرف آن دارو توانست سخن بگوید و بوی بد دهانش رفع شد. این اتفاق یکی دیگر از توانایی‌های امام هشتم(ع) را بر مردم آشکار کرد.

کسی که از او خجالت نمی‌کشیدم

معرفی کتاب
یکی از ویژگی‌های امام رضا(ع) بخشندگی و رأفت ایشان است. داستان حاضر نیز همین خصوصیت امام هشتم(ع) را بازگو می‌کند. در این قصه مردی فقیر که به چندین نفر بدهکار بود، ناامید و غمگین برای حل مشکلش نزد امام رضا(ع) می‌رود. پیش از اینکه مرد چیزی بگوید، امام(ع) به او اطمینان می‌دهد که مشکلش را حل کند. بعد از اینکه مرد از فقر و بدهکاری‌هایش گفت، امام(ع) کیسه‌ای از سکه به او داد تا بدهی‌هایش را پرداخت کند و برای فرزندان و همسرش نیز غذا بخرد.
این داستان قصد دارد تا کودکان را با مهربانی و فضیلت‌های امام رضا(ع) آشنا کند.

گنجشک به امام چه گفت؟

معرفی کتاب
این کتاب درباره یکی از هزاران فضیلت و معجزه‌های امام رضا(ع) است: توانایی درک‌کردن آوای حیوانات. ماجرا درباره گنجشکی است که سروصدای زیادی می‌کرد و صاحب آن متوجه نمی‌شد موضوع چیست! تنها کسی که دریافت اضطراب و صدای گنجشک به خاطر وجود ماری خطرناک در زیر لانه‌اش است، امام رضا(ع) بود.
این داستان در تلاش است تا کودکان را با امامان بزرگوار، به خصوص امام رضا(ع)، آشنا کند.

یک مسابقه و این همه ماجرا

معرفی کتاب
این داستان در مورد حدیثی از امام رضا(ع) با موضوع اهمیت خوش‌رویی و مهربانی می‌باشد. قصه درباره پسرکی است که ناچار است فردا در مسابقه فوتبال حاضر شود اما از طرف دیگر مجبور است با پدر و مادرش به خانه مادربزرگش برود. پسر که از این وضعیت کلافه بود به تندی با مادر و پدرش حرف می‌زند اما چند ساعت بعد پشیمان می‌شود...

مثل ماه و شکوفه‌ها

معرفی کتاب
کتاب حاضر ماجرای ولادت امام رضا(ع) را از زاویه نگاه دخترکی به نام سمانه که در شهر مدینه زندگی می‌کرد و دوست داشت نوزاد نجمه خاتون و امام موسی کاظم(ع) را ببیند روایت می‌کند. سمانه و مادرش برای تبریک‌گفتن وارد خانه امام موسی کاظم(ع) شدند. سمانه در کنار باقی زنان ایستاد و به صحبت‌های نجمه خاتون درباره نوزادش که با بقیه بچه‌ها متفاوت بود گوش داد. او از اینکه در خانه داناترین فرد روزگار بود و کودک والامقام ایشان را می‌دید، بسیار خوشحال بود.
نویسنده در این داستان تلاش می‌کند تا فضای شهر مدینه و ارادتی را که مردم به امام موسی کاظم(ع) و فرزندشان، امام رضا(ع)، داشتند، شرح دهد.

قصه یک پیراهن

معرفی کتاب
این داستان درباره یک معجزه است. دخترکی که نابینا شده و دیگر امیدی به دیدن جهان ندارد. در همین زمان تکه پارچه‌ای سبزرنگ از پیراهن امام رضا(ع) که روی چشم دخترک قرار داشت، با دختر شروع به حرف زدن می‌کند...

فردا عید است

معرفی کتاب
این داستان درباره مراسم عید فطر در زمان مأمون و ولایتعهدی امام رضا(ع) است. مأمون برای فریب مردم و اینکه به دروغ خود و امام رضا(ع) را همچون دو دوست نشان بدهد تا بتواند در شیعیان نفوذ کند، تصمیم گرفت امام هشتم(ع) برگزارکننده و امام جماعت نماز عید فطر باشد. امام رضا(ع) ابتدا قبول نکرد، اما هنگامی که تحت فشار حاکمیت قرار گرفت، ناچاراً پذیرفت اما گفت که نماز عید را به روش پیامبر(ص) و امام علی(ع) می‌خواند. همین اقدام امام(ع) و سخنرانی نافذ ایشان باعث شد تا مأمون نگران شود و نماز عید را لغو و امام رضا(ع) را به کاخ بازگرداند.
این داستان سعی دارد جایگاه امام رضا(ع) بین مردم و دشمنی و دورویی دشمنان ایشان را نمایان کند.

به دنبال آب بروید

معرفی کتاب
داستان پیش‌رو درباره چگونه آمدن امام رضا(ع) از مدینه تا خراسان است. در آن روزگار مأمون دستور داده بود تا امام(ع) را از شهرها گذر ندهند و از مسیری که کسی ایشان را نبیند به مشهد بیاورند. امام(ع) که متوجه شد همراهانشان از گرما و بی‌آبی بیابان آزار می‌بینند دستور داد تا همه به دنبال آب بروند. این جست‌وجو کاروان را با چیزی عجیب روبه‌رو کرد که در این داستان برایتان شرح داده شده است.

آشیانه‌ای در فدک

معرفی کتاب
کبوتری به اسم کاکلی برای پیدا کردن مکانی مناسب جهت آشیانه ساختن‌، اهی سفری پرماجرا می‌شود، که به باغی سرسبز می‌رسد. پرنده‌ای به‌نام هدهد در آنجا زندگی می‌کند و برای کاکلی شرح می‌دهد اینجا باغ فدک است که پیامبر صلی‌الله علیه وآله وسلم آن را به دخترشان حضرت فاطمه سلام‌الله علیها هدیه داده است. اما در ادامه وقایعی تلخ در تاریخ اسلام رخ می‌دهد که در این اثر سعی شده است در قالب داستانی با شخصیت‌سازی جذّاب کودکانه به تبیین این موضوع مهم تاریخ اسلام بپردازد.

آسیاب بچرخ

معرفی کتاب
این داستان درباره مأمویت چند فرشته است که برای انجام کارهای یک منزل مقرب و عزیز به زمین می‌آیند. مقصد آن‌ها خانه حضرت زهرا(س) بود. هرکدام از فرشته‌ها مسئول یک کاری بودند و وظیفه همه آن‌ها شادکردن حضزت فاطمه(س) بود. این فرشتگان از خداوند دستور می‌گرفتند و در آسیاب‌کردن گندم، نگه‌داری فرزندان حضرت زهرا(س) و کمک به ایشان در امور منزل نقش داشتند.
این کتاب درعین‌حال که داستانی کودکانه درباره تقسیم وظایف و حضور ملائکه در زندگی حضرت فاطمه(س) است، اطلاعاتی از زندگی ایشان را نیز در اختیار مخاطب می‌گذارد.