بازی رئال
معرفی کتاب
تیم زیر دوازدهسال یونایتد برای مسابقات قهرمانی وارد لهستان شده است. «توماس»، دروازهبان لهستانی تیم، از طرفی خوشحال است که در سرزمین مادریاش بازی میکند و از طرف دیگر، با «رایان»، کاپیتان تیم، مشکل دارد. رایان از لهستان و لهستانیها بدش میآید و رفتارش باعث شده تا تیم یونایتد در زمین بازی و بیرون زمین دچار مشکل شود.
ضربه آزاد
معرفی کتاب
«جیمز» مدتها بازیکن تیم یونایتد بوده؛ اما حالا به این نتیجه رسیده است که نمیخواهد فوتبال را به طور حرفهای دنبال کند. مشکل اینجاست که همه توقع دارند او هم مانند پدرش که یکی از ستارههای فوتبال انگلیس بوده، همیشه در همین رشته بماند. جیمز بر سرِ دوراهی سرنوشتسازی قرار گرفته است. راه پدر را دنبال کند یا به دنبال رشته مورد علاقهاش برود؟
خواندن بازی
معرفی کتاب
«بن»، از بازیکنان برتر یونایتد است و بازی برای این تیم را خیلی دوست دارد؛ اما حضور در مدرسه برایش غیر قابل تحمل شده است؛ چون مجبور است راز بزرگی را از معلمها و همکلاسیهایش پنهان کند. این مشکل به بازی او هم ضربه زده است. آیا بن میتواند غرورش را زیر پا بگذارد و کمک بخواهد یا باید برای همیشه قید فوتبال را بزند؟
کاپیتان افسانهای
معرفی کتاب
از وقتی «رایان» به خاطر رفتار نامناسبش با بازیکنان دیگر توبیخ شده است، قصد دارد بهترین کاپیتانی باشد که یونایتد به خود دیده است. به همین دلیل، با دیدن رفتارهای دردسرساز «کریگ»، تصمیم میگیرد تا از مشکل اصلی این بازیکن باخبر شود و به او کمک کند؛ اما مشکل کریگ بزرگتر از چیزی است که او فکر میکند.
پپا فوتبال بازی میکند
معرفی کتاب
پپا، سوزی و جورج تنیس بازی میکنند. دوستهایشان هم میرسند. آنها میگویند: «میشود ما هم بازی کنیم؟ » ولی آنها فقط دو تا راکت تنیس دارند. دنی هاپهاپ پیشنهاد فوتبال بازی میدهد. دخترها یک تیم و پسرها هم یک تیم میشوند. بازی با سرو صدای زیاد شروع میشود. بابا سر میرسد و داوری بازی را به عهده میگیرد. برنده کدام تیم است؟ ...
روزی که بابا عضو تیم فوتبالمان شد
معرفی کتاب
پدر همیشه برای تماشای بازی فوتبال میآمد و از همه بلندتر تشویقمان میکرد. روزی که مربی گفت یکی از والدین میتوانند برای کمک دواطلب شوند، پدر خیلی سریع پرید وسط زمین و همراه بقیه شروع کرد به گرم کردن! پدر انرژی و هیجان زیادی داشت و فکر میکرد، فوتبال بازی کردن یعنی برنده شدن. برای همین وقتی تیم مقابل گُل زد، از دروازهبان عصبانی شد، انگار او به عمد اجازه داده که حریف گل بزند و وقتی میخواست توپ را در دروازه شوت کند و یکی از بازیکنان اتفاقی او را به زمین انداخت، حسابی از کوره دررفت. از مربی به خاطر کارهای پدر عذرخواهی کردم؛ اما مربی... .
پله چه کسی است؟
معرفی کتاب
مطالعۀ زندگینامۀ بزرگان، از جمله بازیکنان مشهور ورزشی، برای نوجوانان و جوانان لذتبخش و آموزنده است. کتاب حاضر از مجموعهای چند جلدی، با نگاهی داستانگونه، همراه با جزئیات، زندگی فوتبالیست معروف، پله، را شرح میدهد. پدر پله بازیکن فوتبال بود و پسر تحت نظر پدرش پرورش یافت. پله قهرمان جام جهانی برزیل و سالها بعد هم وزیر ورزش شد. در این کتاب، شرح زندگی پله به زبانی ساده و نوجوانانه نوشته و با تصویرهایی همراهشدهاست.
پادشاه مصری
معرفی کتاب
پدرِ «محمدصلاح» به او قول داده بود که به عنوان هدیه تولد، او را به کافه عمویش ببرد تا بازی فوتبال لیگ برتر انگلیس را تماشا کند... . بازیکنان «لیورپول»صف کشیده بودند و همه با هم یک صدا میخواندند: «هرگز تنها قدم نخواهی زد» و... . بازی تمام شد، چشمان محمد میدرخشید. این بهترین هدیهای بود که تا به حال گرفته بود! او آرزو کرد شبیه «اووِن»، بازیکن لیورپول، باشد. چند روز بعد، محمد خودش را به زمین فوتبال جوانان روستایش، «نجریج»، رساند و از سوراخ دیوار رد شد. پسرهای بزرگتر که بازی محمد را دیده بودند، حاضر شدند با او بازی کنند، به این شرط که بتواند توپ را بگیرد و آقای «السعدانی»، مربی مرکز جوانان نجریج، آنجا بود.
رویای بزرگ ماریو
معرفی کتاب
«ماریو» ده سال دارد و عاشق فوتبال است. او مدتهاست که در باشگاه تمرین میکند و آرزویش این است که روزی یک فوتبالیست حرفهای شود. رؤیای بزرگ ماریو، بازی در تیم ملی کشورش «آلمان» است. دوهفته دیگر قرار است تیم ماریو در مسابقهای که فدراسیون فوتبال آلمان برای کشف استعداد بچهها ترتیب دادهاند، بازی کند. ماریو هرروز تمرین میکند؛ میدود؛ شوت میزند و... . روزی هنگام تمرین، ناگهان یکی از ضربات قوی او از کنترل خارج میشود و پنجره خانهای را میشکند و... .
الو... آرزو!
معرفی کتاب
«پوریا» عاشق فوتبال است. او همیشه در دروازه میایستد و کارش را خیلی خوب بلد است. روزی پوریا میبیند یکی از بچهها که اصلاً از فوتبال سر درنمیآورد، پیراهن تیم «لیورپول» را پوشیده است، تیمی که پوریا آن را خیلی دوست دارد. او سعی میکند پیراهن را از پسر بخرد؛ ولی قیمت آن خیلی گران است و پوریا با بهترین دوستش، «امید»، در حال پول جمع کردن هستند تا یک دستگاه «پلیاستیشن» بخرند. بنابراین، نمیتواند بهای پیراهن را بپردازد و... .