شهاب دین
معرفی کتاب
این کتاب درباره آیتالله شهابالدین مرعشی است. او از فقها و مراجع بزرگ تقلید شیعیان بود که جوانی خود را در نجف، سامرا، قم، تهران و... گذراند. این عالم بزرگ بیشتر سالهای عمر خود را در فقر و تنگدستی گذراند و به دنبال علم و تحصیل بود. نویسنده کتاب حاضر زندگینامه و حوادثی را که در زندگی این عالم فرزانه رخ داده، با جزئیات روایت کرده است و نام اساتید و مباحثی را که آیتالله مرعشی از محضر ایشان آموخته است، شرح داده است.
قندوعسله ضربالمثله: جیک جیک مستون
معرفی کتاب
هر ضربالمثلی قصهای دارد و ماجرایی دلیل بهوجود آمدن آن شده است. کتاب حاضر داستان چگونگی رواج و تولد این ضربالمثلها را با زبانی شعرگونه روایت میکند. هدف نویسنده از بازگویی این قصهها آشناکردن کودکان با ادبیات کهن ایران زمین اما با گفتاری کودکانه است.
برخی از ضربالمثلهای ارائه شده عبارتاند از: راستی اینو شنیدی، سیر به پیازه میگه، ایفایفایف بو میده؛ خفه نشد، شنا کرد، جوجه ناز مادر، آب که از سرگذشت، چه یک وجب چه بیشتر.
برخی از ضربالمثلهای ارائه شده عبارتاند از: راستی اینو شنیدی، سیر به پیازه میگه، ایفایفایف بو میده؛ خفه نشد، شنا کرد، جوجه ناز مادر، آب که از سرگذشت، چه یک وجب چه بیشتر.
قندوعسله ضربالمثله: خاله موشه
معرفی کتاب
هر ضربالمثلی قصهای دارد و اتفاق و حادثهای دلیل بهوجود آمدن آن شده است. کتاب حاضر داستان چگونگی رواج و تولد این ضربالمثلها را با زبانی شعرگونه روایت میکند. هدف نویسنده از بازگویی این قصهها آشناکردن کودکان با ادبیات کهن ایران زمین اما با گفتاری کودکانه است.
برخی از ضربالمثلهای ارائه شده عبارتاند از: تا خر مفت تو میدونه، بار رو زمین نمیمونه؛ نه چک زدیم نه چونه، عروس اومد تو خونه.
برخی از ضربالمثلهای ارائه شده عبارتاند از: تا خر مفت تو میدونه، بار رو زمین نمیمونه؛ نه چک زدیم نه چونه، عروس اومد تو خونه.
قندوعسله ضربالمثله: فضولباشی
معرفی کتاب
هر ضربالمثلی یک داستانی دارد و براساس واقعه و اتفاقی به وجود آمده است. کتاب حاضر سعی دارد ماجرای ضربالمثلها را به زبان شعرهای کودکانه روایت کند. برخی از ضربالمثلهایی که ماجرایشان در این کتاب شعر آمدهاند، عبارتاند از: فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه؛ نونت نبود آبت نبود، تو چاله رفتنت چی بود!
شهید حسین همدانی
معرفی کتاب
این کتاب زندگی شهید حسین همدانی را که از زمان انقلاب تا اواسط دهه 90 در سپاه پاسداران مشغولیت داشت، بازگو کرده است. این شهید در هنگام جنگ تحمیلی با شجاعت عملیاتها را فرماندهی میکرد. در دهه هفتاد و هشتاد از اعضای ارشد سپاه بود. کتاب حاضر ماجرای زندگی شهید همدانی را از زمان تولد و کودکی ایشان تا روز شهادت در شهر حلب روایت کرده است.
رفیق شهیدم مرا متحول کرد: خاطرات جوان مؤمن انقلابی مدافع حرم، پاسدار شهید عباس دانشگر
معرفی کتاب
شهید عباس دانشگر یکی از مدافعان حرم و عاشقان راه ایثار و شهادت بود. جانِ آگاه و روح بیدارش او را به مسیر مجاهدت کشاند. سرانجام وقتی فقط بیست وسه سال داشت، شهد شیرین شهادت را چشید. کتاب حاضر متنهای کوتاه و بلندی است از افرادی که به نحوی با توسل به این شهید راه و مسیر زندگیشان تغییر کرده است. بسیاری از دوستان، همکاران و خویشاوندان به برکت توسل به این شهید زنگار از دلشان پاک کردهاند و متحول شدهاند. این کتاب دارای شش بخش است. در انتها نیز مستنداتی از شهید بزرگوار قرار داده شده است.
اولین روز مدرسه
معرفی کتاب
یکی از اتفاقات مهم زندگی هر کس اولین روز مدرسه است. دنیای جدیدی که نگرانیهایی را به همراه دارد. اولین روز مدرسه موشکوچولو هم همینطور بود، موشکوچولو نگران بود. نگران اینکه اگر نتواند صدای معلم را بشنود، یا اگر نتواند معلم را خوب ببیند. آخه موشکورها نه خوب میبینند و نه خوب میشنوند. موش کوچولو وقتی با آشنا شدن با همکلاسیهایش متوجه میشود که: تواناییهای ما با یکدیگر فرق دارد. هر کدام از ما یک عالمه چیزهای مختلف بلدیم و با آنها به همدیگر کمک میکنیم.
هاپچیمیمونه و سلامهای قاتی پاتی
معرفی کتاب
هاپچی میمونه «سلامرسان جنگل» است و هر روز صبح سلامهای حیوانات را جمع می کند و به دوستانشان میرساند. اما یک روز اتفاق بدی میافتد. گرگ که سلامی در سبد هاپچی ندارد عصبانی میشود و سبد او را پرت میکند و همهی سلامها قاتیپاتی میشود. حالا هاپچی مانده و سلامهایی که نمیداند باید به کی برساند.
راز قلب بزرگ
معرفی کتاب
این کتاب داستان پسربچهای به نام ویکتور است. او هر یکشنبه بعد از ناهار، به دیدن مادربزرگش میرود. این یکی از لذتبخشترین لحظات زندگی ویکتور است؛ چون مادربزرگ برای ویکتور داستانهایی از دوران کودکیاش تعریف میکند، روزی مادربزرگ برای ویکتور داستان پدر جَد ویکتور یعنی قلب بزرگ! را تعریف میکند. قلب بزرگ، یک کلاه بزرگ سرخپوستی بزرگ با پَرهای رنگی داشت؛ کلاهِ قلب بزرگ جادویی بود و در دل خودش یک راز بزرگ داشت. باید با ویکتور و مادربزرگش همراه شد تا راز پدر جَد ویکتور یعنی قلب بزرگ و کلاهش را فهمید...