پوپک و پرسندو، داستان فلسفی برای گروه سنی 8 -7 سال به همراه راهنمای آموزشی برای تسهیلگران
معرفی کتاب
این کتاب شامل 30 بند است و برای هر بند یک راهنمای آموزشی طراحی شده است. داستان در دو مدرسه میگذرد که این دو مدرسه اشتراکهایی با هم دارند. هر بند از داستان، بند قبل را ادامه میدهد، اما هر بار ادامه داستان در مدرسه دیگری اتفاق میافتد. برای مثال، بند اول در مدرسه «پوپک» رخ میدهد که یک مدرسه دخترانه است، اما بند دوم در مدرسه «پرسندو» رخ میدهد که یک مدرسه پسرانه است. در انتهای هر داستان تعدادی پرسش غالبا فلسفی آورده شده است که این پرسشها، پاسخ درست و قطعی ندارند و ممکن است که پاسخهای ارائهشده با یکدیگر تفاوت داشته باشند. همچنین در پایان هر داستان تمرینهایی طراحی شده که هدف از آنها بحث و تعمیق مباحث فلسفی هر داستان است.
از ایده تا طراحی (روانشناختی محیط کالبدی کودکان خلاق)
معرفی کتاب
تغییر در نوع زندگی و پیشرفت تکنولوژی، زندگی کودکان را تغییر داده و آنها را از دنیای طبیعی جدا کرده است. کودکان کمتر از خانه بیرون میروند و اوقات فراغتشان پُر از لحظات از پیش تعیینشده است. به عبارتی ارتباط کودکان با همسالانشان قطع شده است. نویسنده در این کتاب سه هدف را دنبال میکند؛ آشتی کودکان با طبیعت و همسن و سالانشان، پرورش خلاقیت آنها در محیط آموزشی مناسب و تعامل فضای باز با فضای بسته و به کارگیری طبیعت در طرح فضای باز خانه. توصیه میشود پیش از چاپ بعدی از لحاظ ویراستاری ادبی بررسی شده و مرجعنویسی یکسانی برای کل کتاب انتخاب شود.
پادشاه و ابرباف
معرفی کتاب
پسرک از ابرها نخ میریسید و با ماشین پارچهبافیاش نخها را به پارچه تبدیل میکرد. او همیشه موقع کار شعری که از مادرش یاد گرفته بود، میخواند. « به قدر کفایت بباف ای پسر و هرگز نبافش از حد به در». او برای خودش دو شال بافت یکی برای روزهای گرم تابستان و یکی برای روزهای سرد در زمستان و شالها نرم و گرم بودند. روزی در شهر، پادشاه چشمش به شال پسرک افتاد و از او خواست تا برایش ببافد؛ ولی خیلی بلندتر. پسرک مخالفت کرد؛ اما فایدهای نداشت. او با ابرها شال بسیار بلند پادشاه را بافت؛ اما پادشاه شنل هم میخواست و... .
هنر شناخت بچهها: چگونه فرزندم را براساس تیپ شخصیتی او تربیت کنم؟
معرفی کتاب
نویسندگان این کتاب در گام نخست، سعی کردهاند براساس یکی از نظریههای ارزشمند روانشناسی به معرفی شانزده تیپ شخصیتی بپردازند و با ارائه داستانکهای واقعی از کودکان، خصوصیتهای شخصیتی هر تیپ را بهصورتی ملموس بیان کنند. در گام بعدی، آنها روشهای تربیتی سازگار با تیپ ویژه شخصیت هر کودک یا نوجوان را معرفی میکنند.
من باهوشم
معرفی کتاب
حافظة فعال یک فعالیت شناختی است که به توانایی ذخیرهسازی درست و موقت اطلاعات در یک جایگاه ذهنی اشاره دارد. تقویت حافظة فعال دیداری و شنیداری مبتنی بر چالشهای تحلیلی ذهنی باعث میشود که قدرت تمرکز و توجه فرد بهمیزان درخور توجهی افزایش یابد و عناصر 9گانه هوش را نیز تقویت نماید؛ از اینرو، این کتاب شامل تکالیف و تمرینهایی است که به دانشآموزان کمک میکند که اختلال در حافظة دیداری و شنیداری و نقص هوش کلامی را برطرف کرده و تقویت نمایند. نحوة انجام تمرین حافظة شنیداری و حافظة دیداری در ابتدای کتاب آمده است. یادگیری نام اشیا، اعمال و مفاهیم ریاضی، دنبال کردن دستورالعملها، انتقال و بازشناسی در سطح شنیداری از تمرینهای کتاب است.
جوجهتیغی عزیز! خوش آمدی
معرفی کتاب
خورشید تازه بیرون آمده بود. اردکهای بنفش، «آلبرت» و «هکتور»، میخواستند روی شاخه خودشان بنشینند و از سکوت و آرامش جنگل لذت ببرند؛ اما وقتی در را باز کردند، جوجهتیغی کوچولویی را دیدند که جلوی خانه نشسته بود! اردکها نمیدانستند که این کوچولو از کجا آمده و خانهاش کجاست. آنها اجازه دادند که او وارد خانه شود و همانجا بخوابد؛ اما تصمیم گرفتند دربارهاش پرسوجو کنند.
هر روز یک ابر تازه
معرفی کتاب
«هکتور» و «آلبرت» دعوتنامهای از «فیونا»، اردک سبز، دریافت کردهاند. فیونا از آنها خواسته که شام مهمانش باشند. وقتی آلبرت به خانه فیونا میرود، او را غمگین میبیند! فیونا برای آلبرت توضیح میدهد که با وجود سرگرمیهای زیاد، احساس خوبی ندارد. او میتواند سازهای مختلفی را بنوازد، او کتابهای زیادی خوانده و نقاشیهای بسیاری کشیده است. او میتواند غذاهای متنوعی درست کند و...؛ اما باز هم غمگین است! آلبرت از خانه بیرون میرود و... .
چهار عروسک
معرفی کتاب
«آنگ» از پدرومادرش اجازه میگیرد تا به سرزمینهای دور سفر کند. آنها موافق نیستند؛ اما عاقبت راضی میشوند. هنگام خداحافظی، پدرِ آنگ چهار عروسک به او میدهد؛ عروسک آدم بهشتی، عروسک غول، عروسک جادوگر و عروسک راهب. هرکدام از این عروسکها در طول سفر به آنگ حرفهایی می زنند و راه هایی نشان می دهند.
غریبههای نامهربان
معرفی کتاب
روزی خرگوش و سنجاب تصمیم گرفتند به ماهیگیری بروند؛ اما پیش از اینکه به رودخانه برسند، دو موش کوچولو را دیدند که به سرعت در حال فرار بودند. سنجاب و خرگوش نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است؛ اما خیلی زود متوجه شدند که دو غریبه به جنگل آمدهاند و تمام میوهها را در کلبهای جمع کردهاند تا وقتی اهالی جنگل گرسنه شدند، میوهها را به آنها بفروشد. سنجاب و خرگوش فکر کردند و نقشهای کشیدند. نقشه آنها چیست و آیا میتوانند حقشان را بگیرند؟