باغوحش پرماجرا: پاندای بازیگوش
معرفی کتاب
زویی عاشق زندگی در باغوحش «نجاتِ» داییاش است؛ چون آنجا همیشه اتفاقهای هیجانانگیزی میافتد و زویی یک رازِ شگفتانگیز دارد... او میتواند با حیوانات حرف بزند! در این داستان: زویی عاشق تولهپانداهای قشنگ و تازهوارد باغوحش است. تولهپانداهای دوقلو! زویی چگونه دوقلوها را از هم تشخیص میدهد؟ خُب یکیشان خیلی بازیگوشتر است.
موروچ موروچ
معرفی کتاب
آشنایی مقدماتی با حیوانات و طبیعت برای کودکان امری ضروری است و میتوان خیلی از این مطالب را با زبان شعر به آنها آموخت. همچنان که در این کتاب اشعاری گنجانده شده است که درباه کرم، حلزون و پروانه و زنبور حرفها برای گفتن دارد. تصاویر پر از رنگ و نقش کتاب هم به شاعر در انتقال موضوع کمک کردهاند. بچهها میتوانند با کمک بزرگترها این اشعار را بخوانند و حفظ کنند.
گنجشک و پیرمرد مهربان
معرفی کتاب
پیرمرد قصهی ما یک روز گنجشک را از چنگال عقابی نجات میدهد و آن را با خود به خانه میبرد تا از او مراقبت کند. پیرمرد خیلی با این پرنده مهربان بود. اما همسر پیرمرد اصلاً از این پرنده خوشش نمیآمد و دنبال فرصتی بود که آن را از خانه بیرون کند. بچهها با خواندن این داستان یاد میگیرند که با حیوانات مهربان باشند و آنها را دوست داشته باشند.
من میشناسم، شناخت حیوانات
معرفی کتاب
آموزشهای مفید در دوره پیش دبستانی باعث تقویت در مهارتهای اجتماعی ـ ارتباطی، مهارتهای حرکتی و شناختی بچهها میشود و به موفقیت در دوران تحصیل بچهها در مدرسه کمک زیادی میکند. از آنجا که کودکان با نیازهای ویژه نیازمند محتواهای آموزشی متناسب با خود هستند که کمتر در این دوره آموزشی مورد توجه قرار میگیرد. کتاب آموزشی حاضر با هدف معرفی حیوانات به این نوآموزان طراحی شده است. در ابتدای هر بخش تصویری از یک حیوان همراه با یک شعر قرار دارد و در بخشهای بعدی با کمک تمرینهای مختلف نوع محل زندگی و تغذیه و صدای حیوانات معرفی شدهاند. مطالب کتاب صرفاً به دنبال آموزش و شناساندن حیوانات نیستند بلکه کمک میکنند تا بینایی، شنوایی، قدرت تفکر و توانایی خوب سخن گفتن در کودک تقویت بشود.
زیبا در قفس
معرفی کتاب
دوست داشتن عزیزان بهترین حس دنیاست اما به شرطی که از این دوست داشتن برای دیگران قفسی نسازیم و کاری نکنیم آنهایی که برای ما مهم هستند، داخل قفسی که از این دوست داشتن ساختهایم اسیر شوند، بهگونهای که زبانشان بند بیاید، دستشان بسته شود و نتوانند هیچ کاری انجام دهند. دخترک این داستان هم در ابتدا همین کار را کرد. او علاقهی ویژهای به پرندهاش داشت چون از وقتی جوجه بود آن را بزرگ کرده و مهمتر اینکه اسم مادرش را رویش گذاشته بود. ترس از دست دادن پرنده همچون وحشت رفتن مادر او را دچار چنان هراسی کرده بود که حتی اجازه نمیداد پرنده در بالکن و در هوای تازه بماند. دخترک تصور کرد با گذاشتن پرنده در قفس از او مراقبت میکند و این اشتباهی است که بسیاری از ما در مورد دوستان، فرزندان و افراد خانوادهی خود مرتکب میشویم. حتی بزرگترها هم نگران از دستدادن دوستیهایشان هستند. دوستی واقعی هیچگاه از بین نمیرود.