Skip to main content

فرانکلین و ستاره‌های دنباله‌دار

معرفی کتاب
«فرانکلین» و «هریت»، خواهر و برادر هستند. یک شب فرانکلین و هریت خیلی هیجان‌زده بودند؛ چون پدر و مادرشان برای شام بیرون می‌رفتند و قرار بود که عمه «تی» پیش آن‌ها بیاید و از آن‌ها نگهداری کند. عمه تی، زمانی که وارد خانه فرانکلین شد یک تلسکوپ جدید با خودش آورده بود و... .

فرانکلین و خواهرکوچولوها

معرفی کتاب
«فرانکلین» و دوستانش همیشه با هم خیلی خوب هستند، آن‌ها خانه درختی زیبای خودشان را دارند. روزی آن‌ها تصمیم می‌گیرند که خانه درختی‌شان را با چیزهای مورد علاقه‌شان تزیین کنند. زمانی‌‌که فرانکلین و دوستش به‌سمت خانه درختی حرکت می‌کنند صدای خنده‌هایی را در پشت سرشان می‌شنوند و...‌ .

فرانکلین و اعتماد به نفس

معرفی کتاب
«فرانکلین» و دوستانش مدرسه رفتن را دوست دارند. معلم‌شان «آقای جغد» به آن‌ها در یادگیری خواندن و نوشتن کمک می‌کند. روزی آقای جغد آن‌ها را از کلاس بیرون می‌برد تا به کمک طبیعت چیزهای تازه یاد بگیرند. دانش‌آموزان در حیاط مدرسه تار عنکبوت پیدا می‌کنند و... .

فرانکلین و دوست خجالتی

معرفی کتاب
«فرانکلین» هر روز در پارک بازی می‌کند، یک روز که فرانکلین و «سگ آبی» درحال بازی با صفحه گردان پارک بودند، باد یک برگ کاغذ را به‌سمت‌شان می‌آورد. روی این کاغذ یک خانواده راسو نقاشی شده است. سگ آبی و فرانکلین، تصور می‌کنند که راسو کوچولو این نقاشی را کشیده است برای همین تصمیم می‌گیرند که نقاشی را به او بازگردانند، اما نمی‌دانند که او کجا زندگی می‌کند و... .

مانیانالند، سرزمین فرداها

معرفی کتاب
«مکس»، عاشق فوتبال است، اما پدرش طبق معمول اجازه نمی‌دهد برای عضویت در تیم فوتبال ثبت‌نام کند. در «سانتا ماریا»، روستای محل زندگی مکس، قلعه‌ا‌ی قدیمی وجود دارد؛ داستان‌های زیادی که درباره‌ این قلعه روایت شده، آن را تبدیل به مکانی رازآلود کرده است. برخی اعتقاد دارند که روح مردمانی که روزگاری از ظلم حاکم شهرشان فرار کردند و در این قعله پناه گرفتند، هنوز در آنجا به‌جا مانده است و برخی معتقدند که پناه‌گرفتگان دزد و قاتل بودند. مکس که با پدرش زندگی می‌کند در گشت‌وگذار اطراف قلعه، نام مادرش را در بین نام‌های حک‌شده روی دیواره‌ آنجا می‌بیند و تصمیم می‌گیرد به راز نهان در این قعله پی ببرد.

وایوو

معرفی کتاب
موکل بادها، «وایوو»، بسیار می‌خوابید، نه یک روز و دوروز، گاهی سی سال می‌خوابید و وقتی خواب بود، نه ابری به خشکی می‌رفت، نه بارانی روی کوه می‌بارید و نه حتی گرده گلی جابه‌جا می‌شد. وقتی او خواب بود، درخت‌ها بی شکوفه می‌ماندند، دریاچه‌ها خشک می‌شدند و... .بیدار کردن وایوو کار سخت و خطرناکی بود. برای همین شجاع‌ترین و باهوش‌ترین جوانان می‌رفتند تا او را بیدار کنند؛ اما... .

غول بزرگ مهربان

معرفی کتاب
سوفی روی تختخواب یتیم‌خانه دراز کشیده بود؛ اما خوابش نمی‌برد؛ چون پرتو پرنور مهتاب، مستقیم روی بالشش افتاده بود. او از تخت پایین آمد، غافل از اینکه الان درست ساعت جادوگری است و ممکن است هر ‌اتفاق غیرعادی بیافتد... . سوفی شانس آورده که غول بزرگ مهربان او را دزدیده است؛ چون این غول، برخلاف غول‌های دیگر گوشت آدم نمی‌خورد! و... .

جورج و اولین روز مهد کودک

معرفی کتاب
امروز اولین روزی که قرار است جورج به مهدکودک برود. پپا فکر می‌کند جورج خیلی کوچک است و دوست ندارد برادر کوچولویش را با خودش به مهدکودک ببرد. اما وقتی دوست‌هایش جورج را می‌بینند، خیلی ذوق می‌کنند و می‌گویند دلشان می‌خواهد برادری مثل جورج داشته باشند. پپا هم از داشتن برادر کوچولویش احساس خوشحالی می‌کند.

قصه‌ سنگ و باد

معرفی کتاب
روی تپه، کنار درخت، سنگ بزرگی بود که با درخت و باد دوست بود؛ اما اغلب تنها بود؛ چون درخت بیشتر وقت‌ها چُرت می‌زد و باد بیشتر وقتش در رفت‌وآمد می‌گذشت. سنگ دلش می‌خواست کسی بیاید و روی او بنشیند. او به حرف آدم‌ها گوش می‌داد و حوصله‌اش سر نمی‌رفت تا اینکه پاییز از راه رسید. درخت به خواب زمستانی رفت و باد هم سرش شلوغ بود و درخت بیشتر از هروقتی تنها بود. زمستان که آمد... .

سبزه کوچولو

معرفی کتاب
کتاب «‌سبزه کوچولو» دارای 5 داستان کوتاه با عنوان‌های«غرّشم خراب شده!»، «سبزه کوچولو گیر افتاده!»، «قشنگ‌ترین آواز»، «‌قوقولی قوقو قوووول!»و «مشکل بزرگ مورچه‌ها» است. همه داستان‌ها در موردزندگی و ویژگی‌های خاص موجودات و حیوانات است. داستان «سبزه کوچولو گیر افتاده!» که عنوان کتاب نیز هست، درباره کمک کردن سبزه‌ها به سبزه کوچولویی به نام پیچ پیچی است که زیر قوطی کنسرو گیر افتاده و نمی‌تواند نفس بکشد. این کتاب در قطع خشتی در 36 صفحه چاپ شده است.