Skip to main content

آنوکی جنگ مرغی

معرفی کتاب
تا حالا کتاب بدون کلمه خوانده‌ای؟ ما به این‌جور کتاب‌ها می‌گوییم هیس کمیک و به این‌جور خواننده‌ها می‎‌گوییم هیس‌خوان! بچه‌ها بهترین هیس‌خوان‌های دنیا هستند. هیچ‌کس مثل یک بچه، کتاب را برای دل خودش نمی‌خواند. با هر واژه‌ای که خودش بخواهد با هر صدایی که خودش دوست داشته باشد. با هر آهنگی که خودش خیال کند. پس کتاب را باز کن و هرجور که تمایل داری داستان خودت را بگو! تصاویر این مجموعه سه جلدی مربوط به سرخپوستان است.

آنوکی پاگنده

معرفی کتاب
تا حالا کتاب بدون کلمه خوانده‌ای؟ ما به این‌جور کتاب‌ها می‌گوییم هیس کمیک و به این‌جور خواننده‌ها می‎‌گوییم هیس‌خوان! بچه‌ها بهترین هیس‌خوان‌های دنیا هستند. هیچ‌کس مثل یک بچه، کتاب را برای دل خودش نمی‌خواند. با هر واژه‌ای که خودش بخواهد با هر صدایی که خودش دوست داشته باشد. با هر آهنگی که خودش خیال کند. پس کتاب را باز کن و هرجور که تمایل داری داستان خودت را بگو! تصاویر این مجموعه سه جلدی مربوط به سرخپوستان است.

روشنک: کمان خورشید

معرفی کتاب
ملکه اِلیزِ ستمگر، که در قصر کریستالی‌اش زندگی می‌کند، حاکم مردم روستای میدیا شده است. رادمهر و خانواده‌اش به همراه بقیۀ مردم از کار کردن زیاد برای ملکه خسته شده‌اند. اما هیچ‌کس اعتراضی نمی‌کند. شیرین، بزرگ‌ترین دختر رادمهر، بیشتر از کار زیاد و زورگویی افراد ملکه، از سکوت پدرش و باقی مردان روستا ناراحت است. اما شیرین کسی نیست که یک گوشه بنشیند و فقط غصه بخورد! او یک نقشۀ پیچیده و خطرناک می‌کشد که برای اجرایش به کمک قوی‌ترین و باهوش‌ترین دختران روستا نیاز دارد. اما آیا این دختران حاضر می‌شوند به شیرین کمک کنند؟ در بین ساکت‌ترین افراد، شجاع بودن خیلی سخت است!

جنگاوران خونیرث

معرفی کتاب
خبر تلخی بود اما واقعیت داشت. مرز خونیرث به آتش کشیده شده بود. اما همیشه از دل آتش دردها و رنج‌ها جنگاورانی از جنس فولاد سخت به مبارزه با دشمنان خونیرث برمی‌خیزند. خونیرث، سرزمین امن و آرامی که امنیتش را مدیون فداکاری جنگاوران است، ولی دشمن هر روز با قدرت بیشتری به مرزهای این سرزمین زیبا می‌تازد و این کار را برای هیرسا، که حالا فرمانده جنگاوران است، سخت می‌کند. آیا خونیرث نجات پیدا می‌کند؟

یونا: مبارز دژ سبز

معرفی کتاب
با ظلم موتا ساکنان سرزمین زیتون به زاغه‌هایی در اطراف شهر تبعید شده‌اند و موتا برای طرفدارانش روی خرابه‌های خانۀ آنان قصرهای با شکوهی ساخته است. زندگی در سرزمین زیتون با سختی ادامه دارد، اما در این میان مردم کسانی هستند که به هر وسیله‌ای سعی دارند از اسارت موتا آزاد شوند و سرزمین اجدادی‌شان را پس بگیرند. یونا، پسری نوجوان، عضوی از همین گروه مبارز است که به فرماندهی نیوا با موتا مقابله می‌کنند. اما دست‌هایی با قدرتی ماورایی در کارند و این مبارزه ابعاد دیگری هم دارد. آیا گروه نیوا سرزمین زیتون را آزاد می‌کنند؟

دختری با چشم‌های همیشه مشغول

معرفی کتاب
این روزها خیلی از افراد به دلیل استفاده‌ی بیش از حد از موبایل چشم‌هایشان مشغول و گرفتار است؛ طوری که فرصت نمی‌کنند هیچ‌چیز و هیچ‌کسی را ببینند و حتی متوجه اتفاقات اطرافشان هم نمی‌شوند. درست مثل دختر قصه‌ی مصور حاضر که همه حواس و توجه‌اش به صفحه‌ی موبایل‌اش است تا اینکه یک روز موبایلش از دستش می‌افتد و می‌شکند. آن وقت است که دختر تازه سرش را بالا می‌آورد و اطرافش را می‌بیند.. این داستان که با زبانی ساده و با کمک تصاویر نقل شده است، تلنگری است به همه‌ی کودکان و پدر و مادرهایی است که بیشتر اوقات چشم‌های فرزندشان خیره به صفحه‌ی موبایل است...

کتابچه‌‌ی هیولا

معرفی کتاب
در گوشه‌و‌کنار این شهر بی‌رنگ، ‌سروکله‌ی هیولاهای رنگی پیدا شده است. اما مردم شهر عادت کرده‌اند همه چیز را سیاه و سفید ببینند. اما یواش‌یواش همه چیز تغییر می‌کند و رنگ‌ها این شهر سیاه و سفید را تغییر می‌دهند... این کتاب خلاقیت و شگفتی‌های تخیل را جشن می‌گیرد و نشان می‌دهد که چگونه خیال‌پردازی و عمل ساده‌ی نقاشی کشیدن می‌تواند به ماجراجویی‌ای جادویی منجر شود. راستی، به غیر از مطالعه‌ی کتاب، شاید کودک دوست داشته باشد تصاویر آن را با ماژیک رنگ‌آمیزی کند!

سفر با جزیره

معرفی کتاب
کشتی دخترک و پدرش در طوفان غرق می‌شود. امواج آن‌ها را به جزیره‌ای کوچک می‌رساند. جزیره از آن‌ها در برابر سرما، امواج و خطرهای دیگر محافظت می‌کند. تا اینکه یک‌روز به کشتی بزرگی می‌رسند و آن موقع متوجه می‌شوند که این جزیره یک جزیره‌ی معمولی نبوده است. به نظر شما جزیره چگونه توانسته است به دخترک و پدرش کمک کند؟

آیا دهان دایناسور بسته می‌ماند؟

معرفی کتاب
آیا دهان دایناسور بسته می‌ماند؟ به نظر شما به یک دایناسور با دهان بسته اعتماد کرد و با او به یک سفر جادویی رفت؟
دایناسور گرسنه بود. باید فکری به حال شکم‌ گرسنه‌اش بکند. سراغ کتابخانه پدربزرگش رفت اما حوصله خواندن کتاب را نداشت. فکری کرد، او دهانش را با طناب بست و روی کاغذی چیزی نوشت و از گردنش آویزان کرد. این‌طوری توانست مرغابی و خرگوش و سگی را گول بزند و دنبال خودش بکشاند. اما وقتی توی قلعه بود و قصد خوردن آن‌ها را داشت اتفاق دیگری افتاد.

من مهندسم

معرفی کتاب
آشنایی با مشاغل یکی از مهم‌ترین راه‌های کشف استعداد بچه‌هاست. بچه‌ها برای اینکه بتوانند درباره شغل آینده‌شان تصمیم بگیرند باید از حالا با ویژگی‌ها و تعاریف مشاغل آشنا بشوند. کودک این قصه به سراغ حرفه‌ی مهندسی رفته و درباره ویژگی‌ها و شرایط این شغل به زبانی ساده توضیحاتی داده است. تصاویر رنگارنگ و لحن داستانی کتاب خواندن آن را برای بچه‌ها جذاب‌تر کرده است.