داستان‌های مذهبی

بعد از به شهادت رسیدن حضرت زهرا (س)، امام علی (ع) با فاطمه ازدواج کرد. فاطمه از قبیله شجاع و با شرافت بنی کلاب بود. او در سال‌های خانه‌نشینی حضرت علی (ع)، یار و همراه ایشان بود. فاطمه صاحب چهار پسر شد و مردم مدینه او را «اُم‌البنین» صدا می‎کردند؛ یعنی مادر پسران. چهار پسر او در کربلا به شهادت رسیدند.

حضرت امام هادی (ع) در ۸ سالگی به مقام امامت رسیدند. ایشان در دوران امامتشان برای نشر احکام اسلام، شناساندن مکتب جعفری و تربیت شاگردان، گام‌های بلندی برداشتند. زندگی پر از فراز و نشیب امامان بزرگوار همواره محل درس‌ها و پندهایی است که راه و رسم زندگی را به کودکان می‌آموزد. این کتاب دربردارنده قصه‌هایی از زندگی امام هادی (ع) است.

در این کتاب قصه ازدواج دختر پیامبر اکرم (ص)، با حضرت علی (ع)، به زبان شعر بیان شده است و در آن به محبتی که پیامبر به دخترشان داشتند، خواستگاری علی (ع) و همچنین زندگی ساده آن‌ها اشاره شده است.

در این کتاب موضوع حقیقت‌جو بودن در قالب داستان به کودکان آموزش داده می‌شود. یکی از مخالفان امام جواد (ع) با پرسش و پاسخ کوتاه با ایشان به حقیقت راستین یکتاپرستی و نیز به حقیقت وجودی امامان معصوم پی برده و به راه حق می‌پیوندد.

هدف نویسنده از بیان این داستان آشنایی کودکان با برکت وجودی ائمه معصومین (ع) در زندگی امروز است. نویسنده به درختی خشک جان می‌بخشد و درخت به زبان خود معجزه امام جواد (ع) را بازگو می‌کند. آشنایی کودکان با سیره و زندگی معصومین (ع) یکی دیگر از اهداف این کتاب است.

در این داستان کودکان با موضوع بخشش و انفاق و چگونگی انجام صحیح آن آشنا می‌شوند. همچنین با بازگویی بخش‌هایی از زندگی امام جواد (ع) و نیز تبیین برخی از سخنان امام رضا (ع)، این موضوع بررسی می‌شود.

مأمون، خلیفه عباسی از حضور امام جواد (ع) در بین مردم می‌ترسید، به همین دلیل آن حضرت را به بغداد دعوت کرد تا ایشان را زیر نظر داشته باشد و مانع رفت و آمد مردم به خانه آن حضرت شود. در این داستان کودکان با گوشه‌ای از زندگی امام جواد (ع) آشنا می‌شوند.

قاسم یکی از مخالفان امام جواد (ع) است. او در برخورد با امام متوجه علم و کرامات آن حضرت شده و به امامت و رهبری ایشان ایمان می‌آورد. آشنایی با سلوک و منش ائمه معصومین (ع) از اهداف کتاب است.

این داستان درباره احترام گذاشتن به ائمه معصومین (ع) و شناخت ارزش‌های والای ایشان است. «علی» عموی امام رضا (ع) که پیرترین کسی است که از خانواده پیامبر در مدینه زندگی می‎کند، به سبب تکریم امام جواد (ع) مورد سرزنش شاگردانش قرار می‌گیرد. وی با توضیح دادن درباره اصل امامت و رهبری، مخالفان را متقاعد می‎کند که رفتار او با امام جواد (ع) درست بوده است.

این داستان به موضوع توکل به خدا و توسل به ائمه معصومین (ع) برای رفع حاجات می‌پردازد. مردی به نام اسحاق با آرزوی بچه‌دار شدن به مدینه می‌رود تا امام رضا (ع) برایش دعا کنند. با رسیدن به مدینه متوجه می‌شود که امام شهید شده و پسر کوچک ایشان ولایت مردم را برعهده دارد. او با ناامیدی به نزد امام جواد (ع) می‌رود و ایشان برای او دعا می‌کنند.