Skip to main content

چه شلخته!

معرفی کتاب
اُرنا و اردک دو دوست هستند. ارنا عاشق این است که همه جا تمیز و مرتب باشد و اردک علاقه‌ای به این کار ندارد. هر جا اردک باشد همه چیز درهم و شلخته است. حالا قرار است با هم به ساحل بروند. آیا این دو با این تفاوت با هم کنار می‌آیند؟ ‌... نویسنده در کتاب «چه شلخته!» سعی کرده است به تفاوت‌های فردی و پذیرش این تفاوت‌ها در دوستی بپردازد.

یاسر و عدّاس در باغ بهشت

معرفی کتاب
دو برادر که یکی از آنها یاسر است(15 ساله) به دیدن پدربزرگ خود می روند و از آنجا کتاب و سکه هایی به خانه می آورند. یاسر که به اشیای قدیمی علاقه دارد، متوجه می شود می تواند با این سکه ها به زمان پیامبر سفر کند. او به طائف می رود و اتفاقات آن روزها را می بیند؛ همچنین عداس و نحوه اسلام آوردنش را.

محل عبور حلزون‌ها

معرفی کتاب
یک حلزون برای رسیدن به کلم‌های خوشمزه باید چه کار کند؟ آیا کسی می‌داند «محل عبور حلزون‌ها» کجاست؟ هیچ‌کس برای این سؤال جوابی نداشت؛ حتی حلزون کوچولویی که دلش می‌خواست همه‌ کلم‌ها را یک لقمه‌ی چپ کند. برای همین تصمیم گرفت خودش راه را پیدا کند... . این داستان، موضوع اراده و مهربانی‌ را پوشش می‌دهد که بهترین پاداش، یعنی «دوستی» را برای انسان‌ها به ارمغان می‌آورد.

روباه و جنگ با زمستان

معرفی کتاب
در این داستان، روباه شیطون و بامزه در مقابل یک دشمن شگفت‌انگیز قرار می‌گیرد! روباه زمستان را دوست ندارد. هیچ‌یک از دوستانش هم برای بازی کردن در اطرافش نیستند. او بی‌حوصله و تنهاست که ناگهان یک ایده به سرش می‌زند و آن این‌که... .

معمای موزه‌ متروک

معرفی کتاب
کارآگاه پنگوئن ماجراجویی مشهور و کارکشته ا‌ست. او کلاه خوشگلی دارد و البته یک ذره‌بین خیلی بزرگ! ساندویچ ماهی‌لقمه‌ای هم از دستِ این زبلِ معماحل‌کن نمی‌افتد. کارآگاه خپلِی تودل‌برو و دوستش کالین، عنکبوتِ کونگ‌ فوکار، در کلبه‌ا‌ی اسکیمویی‌ بین دو آسمان‌ خراش غول‌پیکر در سیتی‌ویل زندگی می‌کنند. کارآگاه پنگوئن متخصص حل کردن پرونده‌های خیلی خفن است و در روزنامه آگهی چاپ کرده و....

تنبلی هم سخته!

معرفی کتاب
این داستان درباره کودکی تنبل به نام باگ است. باگ هیچ‌کدام از کارهای شخصی‌اش مانند جمع‌کردن وسایل اتاق خواب، مرتب‌کردن لباس‌ها، بستن بند کفش را خودش انجام نمی‌دهد. پدر و مادر او که متوجه می‌شوند باگ روز به روز تنبل‌تر می‌شود او را تشویق می‌کنند تا خودش کارهایش را انجام بدهد. در ابتدا این کارها برای باگ خیلی سخت بود اما پس از مدتی متوجه شد که بهتر است کارهایش را خودش انجام دهد، مانند: ساندویچش را با طعمی که خودش دوست دارد درست کند، با حباب‌های مایع ظرفشویی بازی کند.
هدف نویسنده این است که به کودکان بگوید انجام کارهای شخصی‌شان را خودشان به‌عهده بگیرند تا بتوانند آن‌ها را با روشی که خودشان دوست دارند پیش ببرند.

مرد جوان و خیاط حیله‌گر: براساس داستانی از مثنوی مولوی

معرفی کتاب
این کتاب، داستانی براساس یکی از افسانه‌ها و حکایت‌هایی است که مولانا در «مثنوی معنوی» خود آورده است. این داستان درباره مرد جوانی است که به شهری می‌رسد. به قهوه‌خانه می‌رود و آنجا صحبت مردم شهر را درباره خیاط می‌شنود. خیاط بسیار ماهر است اما همیشه از پارچه‌های مشتریان می‌دزدد و مردم به همین دلیل، دلِ خوشی از او ندارند. وقتی که جوان صحبت‌های آنان را می‌شنود، با مردم شرط می‌بندد که... .

کفش‌هایی با پاپیون قرمز و دو داستان دیگر

معرفی کتاب
در کتاب می‌خوانیم:
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافه‌ام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته می‌گه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنه‌اش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفش‌هات رو گم کردی بابا جان؟ »

العم قاسم

معرفی کتاب
این کتاب مصور 20 داستان دارد و شخصیت حاج قاسم سلیمانی را در ابعاد متعدد، مثلاً رفتار ایشان با خانواده و مدیریت نظامی‌شان، از زاویه‌های گوناگون برای خوانندگان روایت می‌کند. داستان‌ها، از زبان فارسی به زبان عربی ترجمه شده‌اند و قصد دارند علاوه بر آشناکردن مخاطبان با حاج قاسم، زبان عربی آن‌ها را نیز تقویت کنند.

سوراخ‌های برق‌دار

معرفی کتاب
داسی دایناسی داشت کلوچه می‌خورد که مورچه‌ای آمد یک تکه از کلوچه که روی زمین افتاده بود را برداشت تا ببرد توی لانه‌اش. داسی با نگاهش دنبال مورچه را گرفت. مورچه‌هه از دیوار بالا رفت. می‌خواست برود توی سوراخ پریز که داسی مانع رفتن مورچه به سوراخ پریز شد. مورچه‌هه گفت: «بزار برم. راه لونه‌ام همینه.» اما صداش خیلی ضعیف بود و به گوش داسی نمی‌رسید. داسی برای این که مانع برق‌گرفتگی مورچه شود؛ سریع رفت و اتوی مامی داسی را زد به پریز برق و گفت: «دیگه از این راه نرو. اگه به برق می‌خوردی، می‌مردی!» ولی یادش رفت که اتو را روی فرش گذاشته است و...