Skip to main content

ما با هم دوستیم

معرفی کتاب
مجموعه مهارت‌های زندگی با موضوعات متعدد و مورد نیاز، رشد فردی و اجتماعی کودکان را مدنظر قرار داده است.
این کتاب درباره دوستی است و برای نشان‌دادن دوستی و اهمیت این موضوع، از پدیده‌های طبیعت مثال‌هایی آورده است، مثل ابر و باران و رنگین‌کمان که باهم دوست هستند و همیشه در کنار هم می‌مانند. در انتهای کتاب از کودک خواسته شده تا برای هرکدام از تصویرهای ابر و خورشیدها داستانی کوتاه بنویسد و سپس تصویرهای بی‌رنگ را رنگ‌آمیزی کند.

پهلوان پنبه

معرفی کتاب
کتاب حاضر یکی از قصه‌های مثنوی معنوی را به زبان ساده و کودکانه بازنویسی کرده است. قصه کتاب درباره پهلوانی ظاهرا قوی و پرزور است که ادعای زیادی دارد. او که به خود مغرور شده، تصمیم دارد یک شیر را روی کمر خود خالکوبی کند! اما وقتی که دلاک شروع می‌کند به خالکوبی‌کردن، پهلوان از درد به خود می‌پیچد و از انجام کار منصرف می‌شود.
هدف این داستان تشویق کودکان به فروتن‌بودن و نداشتن ادعای پوچ و توخالی در کاری است که توانایی انجام آن را ندارند.

سه مروارید

معرفی کتاب
کتاب حاضر بازنویسی امروزی و کودکانه یکی از منظومه‌های مثنوی مولوی است. این داستان درباره شکارچی است که گنجشکی را شکار می‌کند و بعد از شنیدن التماس‌های گنجشک تصمیم می‌گیرد او را در قبال شنیدن سه نصیحت آزاد کند. نصیحت اول و دوم این است که:«حسرت چیزی که از دست داده‌ای را نخور» و «چیز غیرممکن را باور نکن» و اما نصیحت سوم ناگفته می‌ماند. دلیل ناگفته‌ماندن آن را در داستان حاضر خواهید خواند.

آرزو

معرفی کتاب
کتاب حاضر بازنویسی به زبان امروز و برگردان کودکانه یکی از داستان‌های مثنوی مولانا است. این قصه درباره مردی حریص و مال‌اندوز است که خیرش به هیچ‌کس، حتی حیوانات خانه‌اش، نمی‌رسد و همیشه به دنبال سود و پول است. او از حضرت موسی(ع) می‌خواهد به او زبان حیوانات خانگی‌اش را یاد بدهد تا بتواند از آن‌ها بیشتر کار بکشد، اما این عمل و دانستن برای مرد نتیجه بسیار بدی دارد...

خر باشم بهتر

معرفی کتاب
کتاب حاضر بازنویسی یکی از داستان‌های مثنوی مولانا است که قصد دارد کودکان را با مفاهیم اخلاقی و ادبی منظومه‌های مولانا، به کمک زبانی مناسب سن خودشان، آشنا کند.
این قصه درباره خری است که بدون اطلاع از شرایط حیوانات اصطبل شاه، به آن‌ها غبطه می‌خورد و از زندگی ساده خودش ناراضی است. خر در آرزوی رفتن به اصطبل شاه هست تا به خوشبختی واقعی دست پیدا کند اما...
هدف داستان قضاوت‌نکردن دیگران از روی ظاهر زندگی آن‌ها و حسادت نکردن به اطرافیان است؛ زیرا ما از باطن زندگی ایشان خبر نداریم.

قند‌و‌عسله‌ ضرب‌المثله: خاله موشه

معرفی کتاب
هر ضرب‌المثلی قصه‌ای دارد و اتفاق و حادثه‌ای دلیل به‌وجود آمدن آن شده است. کتاب حاضر داستان چگونگی رواج و تولد این ضرب‌المثل‌ها را با زبانی شعرگونه روایت می‌کند. هدف نویسنده از بازگویی این قصه‌ها آشناکردن کودکان با ادبیات کهن ایران زمین اما با گفتاری کودکانه است.
برخی از ضرب‌المثل‌های ارائه شده عبارت‌اند از: تا خر مفت تو میدونه، بار رو زمین نمی‌مونه؛ نه چک زدیم نه چونه، عروس اومد تو خونه.

خدا یار تنبل‌هاست!

معرفی کتاب
ضرب‌المثل‌های فارسی نکته‌ها و پیام‌های شیرین و زیبایی را در قلب خود جای داده‌اند و کاربرد زیادی در زندگی روزمره‌ی ما دارند. این کتاب شامل سه داستان مصور کوتاه و کودکانه از سه ضرب‌المثل با عنوان‌های خدا یار تنبل هاست، خر بیار و باقالی بار کن و وقت سرخاراندن نداشتن است.

تیغ‌تیغو

معرفی کتاب
این داستان درباره تغییر است؛ تغییر تیغ‌تیغو. او با تیغ‌هایش همه را اذیت می‌کرد و می‌ترساند. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، دید که دیگر تیغ ندارد. تیغ‌تیغو به موجودی صورتی و نرم مثل مارشملو تبدیل شده بود. دیگر مثل سابق کسی از او نمی‌ترسید و نمی‌‌توانست بقیه را اذیت کند. کسی می‌داند تیغ‌تیغو حالا باید چه‌کار کند؟

موش کوچولو و دیوار قرمز

معرفی کتاب
این داستان درباره موش کوچولویی است که می‌خواهد از دیواری که اطراف محل زندگی‌اش است عبور کند و به دنیای آن‌سوی دیوار برود. هیچ حیوانی نمی‌داند آن سوی دیوار چه خبر است. همگی فقط محیط کوچک خودشان را دیده‌اند! یک روز بالاخره موش کوچولو بر پشت پرنده آبی سوار می‌شود و به دنیای بیرون دیوار پرواز می‌کند. او می‌بیند که دنیای بیرون چقدر زیبا و متنوع است و می‌خواهد آن‌جا را به دوستانش هم معرفی کند. اما آیا دوستانش حرف او را باور می‌کنند؟

زینب خانم

معرفی کتاب
زینب خانم دختر نوجوان دهه 60، با همان طراوت و شادی که رنگ نجابت دارد.
دختری که آرزوها و رؤیاهایش با همه فرق دارد
دختری که کشورش و دینش برایش اهمیت دارد
کتاب زینب خانم روایت‌هایی واقعی از زندگی دختری است که در اوایل انقلاب شهید شد؛ شهیده زینب کمایی را در این کتاب به عنوان قهرمان سرزمینمان و قهرمان زندگی خودتان نگاه کنید. کسی که می‌تواند مثل یک دوست مسیر زیستن شما را عوض کند.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
«میترا با نان و شیر و خرما افطار کرد و گفت: افطار امام علی چیزی بیشتر از نون و نمک نبود. میترا خیلی جدی و محکم صحبت میکرد بعد از افطار به تک تک اعضای خانواده رو کرد و گفت از امشب به بعد اسم من زینبه از این به بعد به من میترا نگید مادرش با خوشحالی صورت زینب را بوسید و بقیه اعضای خانواده هم به او تبریک گفتند.»