ادریسعلیهالسلام
معرفی کتاب
این داستان مصور درباره حضرت ادریس(ع) پیامبر خدا و نوه حضرت شیث(ع)، است. حضرت ادریس(ع) به مردم زمان خود که چیزی نداشتند و حتی نمیدانستند چگونه لباس درست کنند و غذا بخورند، مهارتهای زیادی آموخت. در آن زمان پادشاه ظالمی وجود داشت که میخواست باغ و زمین پیرمردی فقیر را از او بگیرد و پیرمرد نمیخواست داراییاش را تسلیم کند...
کفشهایی با پاپیون قرمز و دو داستان دیگر
معرفی کتاب
در کتاب میخوانیم:
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »