Skip to main content

من دیگه ورجه وورجه نمی‌کنم

معرفی کتاب
در کلاس درس، حواس «دیوید» همیشه پرت است و معلمش مرتب او را برای بی‌توجه بودن در کلاس سرزنش می‌کند. دیوید می‌خواهد توجه کند ولی وقتی ایده‌ها و فکرهای هیجان‌انگیزی به سرش می‌زند، توجه کردن برایش خیلی سخت می‌شود و معمولا متوجه نیست که دارد اشتباه می‌کند تازه بعد از اینکه مرتکب اشتباه شد، می‌فهمد که اشتباه کرده است. اما بعد از یک اشتباه، دیوید متوجه موضوع شده و نقشه‌ای می‌کشد تا ورجه‌وورجه‌هایش را کم کند... . این کتاب، مقدمه‌ای کوتاه بر اختلال بیش‌فعالی در کودکان است و راه‌حل‌های خلاقانه برای کنار آمدن با آن، ارائه می‌کند.

کسی این کلاغ آبی را نمی‌خواهد؟

معرفی کتاب
این کتاب، داستان کلاغ کوچکی است که در جست‌وجوی یک وطن جدید تک‌وتنها اما با کوله‌باری از امید، شجاعانه پای در راه سفر می‌گذارد؛ در پیِ یافتن جایی که در آن «امنیت» داشته باشد و او را «همان‌طوری که هست»، بپذیرند. این کتاب، کودکان را با احساس طرد شدن، غریبگی، درماندگی و تنهایی در غربت آشنا می‌کند و به آن‌ها نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با درک تفاوت‌ها و پذیرش آن‌ها و نیز با تکیه بر دانسته‌ها و توانایی‌های خود، چالش‌های مهاجرت را به فرصت تبدیل کرد.

بابا و مامانم دیگر باهم دوست نیستند!

معرفی کتاب
در این داستان، پدر و مادر یک کودک قبلا مثل دوتا دوست بودند و آن‌ها خانواده خوشبختی بودند، اما نمی‌داند چرا همه چیز تغییر کرد. پدر و مادر کودک شروع به دعوا با هم کردند و اعصاب همه توی خانه به‌هم ریخته بود و... .
در این کتاب، هدف، آگاهی بخشیدن به کودک درباره نگرانی‌ها و اضطراب‌هایی است که ممکن است در دوران گذار و تغییر، درون خانواده تجربه کنند.

احساس‌های خرگوشی

معرفی کتاب
این کتاب، مجموعه‌ی پنج کتاب است و در هر کدام «خرگوش‌کوچولو» از احساساتش حرف می‌زند. پنج کتاب این مجموعه، در ارتباط با «عزت‌نفس کودکان» است. وقتی عزت‌نفس کم می‌شود، فرد احساس تنهایی و حسادت را تجربه می‌کند و عزت‌نفس بالا، مهربانی و ارتباط سالم با دیگران را به همراه دارد. در پایان هر کتاب زیر عنوان «سخنی با بزرگ‌ترها» توضیحاتی داده شده است و در پایانِ مجموعه تأکید می‌شود که: «بهترین هدیه‌ای که می‌توانید به کودک خود بدهید، عزت نفس است».

خرگوشک تقصیر بچه‌ها نیست!

معرفی کتاب
«هاوارد خرگوشه» خیلی با دست و پا بود. مشکل همه را حل می‌کرد و به داد همه می‌رسید؛ تا این‌که یک روز دید «اِلی»، بهترین دوستش، گریه می‌کند. اِلی گفت که پدر و مادرش دعوا می‌کنند و او خیلی ناراحت است، چون فکر می‌کند همه‌اش تقصیر اوست... . آیا هاواردخرگوشه می‌تواند برای اِلی کاری بکند؟ در این داستان هاوارد از درست کردن چیزها در گوشه‌وکنار خانه، کمک کردن به دوستانش و آسان‌تر کردن زندگی برای بقیه لذت می‌برد و یاد می‌گیرد که چطور با گوش دادن به حرف‌های دوستانش احساس خوبی داشته باشد.

زباله‌نوازان کوچک

معرفی کتاب
«سیدنی» و «سیمون»، برادران هنرمند دوقلویی هستند که می‌خواهند در تمیز نگه‌داشتن کره‌ی زمین سهمی داشته باشند. آن‌ها با استفاده از زباله‌های بازیافتی، سازهایی می‌سازند و به کمک هنر، مردم شهر را به داشتن زندگی سبز و بی‌زباله تشویق می‌کنند. بعد از مطالعه این کتاب، شما می‌توانید یک متفکر سبز باشید و به محیط‌زیست خود کمک کنید.

لگو

معرفی کتاب
این کتاب، داستان کودکی نجار است که در خانواده‌ای فقیر در دهکده کوچکی در دانمارک به دنیا آمد. از 7سالگی کار کرد، با پشتکار، کارگاهی راه انداخت و با این‌که سه بار همه سرمایه‌اش را در آتش‌سوزی از دست داد، ناامید نشد. او آرزو داشت اسباب‌بازی‌هایی با کیفیت بالا بسازد که کودکان بتوانند هنگام بازی با آن خلاقیت‌شان را به‌کار بگیرند. امروزه کمپانی «لگو» در هر ثانیه هفت بسته لگو جدید تولید می‌کند و شهرتی جهانی دارد. شما در این داستان با پیدایش شرکت «لگو دانمارک»، آشنا می‌شوید.

باغچه‌ی اینجا، باغچه‌ی آنجا

معرفی کتاب
«پوملو»، فیل فیلسوف صورتی، یک روز صبح که از خواب بیدار شد، احساس کرد که همه‌چیز عوض شده! او توی باغچه زندگی می‌کرد، اما باغچه مثل همیشه نبود؛ توت‌فرنگی‌ها مزه‌ی همیشگی‌شان را نداشتند و شلغم‌ها هم مثل همیشه جوابش را نمی‌دادند. پوملو، مطمئن شد که باغچه، باغچه‌ی همیشگی نیست. کم‌کم احساس تنهایی کرد. او می‌خواست بداند چه اتفاقی افتاده و... .

یوزپلنگ هرطور شده، می‌خواست برنده شود

معرفی کتاب
یوزپلنگ عاشق بازی کردن بود، اما از آن هم مهم‌تر عاشق برنده شدن بود. موقع بازی خیلی بداخلاقی می‌کرد و همه را از دست خودش کلافه می‌کرد؛ ولی... . این داستان به اهمیت بازی منصفانه، جِرزنی نکردن و داشتن اخلاق ورزشکاری می‌پردازد. هدف این کتاب، تشویق کودکان به لذت بردن از ورزش کردن است.

تمساح دیگر عجله نمی‌کند

معرفی کتاب
تمساح‌کوچولو همیشه عجله می‌کرد... وسط حرف دیگران می‌پرید و حوصله نداشت با دقت نقاشی‌هایش را رنگ کند. زمانی‌که اعداد را جمع می‌زد جواب‌هایش غلط از آب درمی‌آمد از بس که عجله می‌کرد. وقتی خانم معلم همه این چیزها را دید راه‌حلی به ذهنش رسید که...‌‌ . این داستان به اهمیت صبوری و انجام کارها با دقت و حوصله می‌پردازد.