تنها
معرفی کتاب
تنها بودن خیلی سخت است، برای همین زمین دنبال دوست میگشت. اما دوست پیداکردن اصلاً کار راحتی نیست، مخصوصاً در فضای تاریک و خلوت کهکشان. تا اینکه یک چیز آتشین و نورانی به زمین برخورد میکند. زمین حسابی میترسد... یعنی این می تواند نشانهی یک اتفاق عجیب و فوقالعاده باشد؟ این کتاب وضعیتی را برای مخاطب شرح میدهد که در آن پیداکردن دوست به یکی از مهمترین چالشهای پیشروی قهرمان تبدیل شده است. کرهی زمین در این اثر قهرمان اصلی در نظر گرفته میشود که استعارهای از تمام ساکنین خودش است. زمین در کتاب «تنها» همچون دختر خردسالی توصیف میشود که چشمش را در سیاهی بی انتهای فضا بازکرده و هیچ آشنا و دوستی در نزدیکی خود نمیبیند. سیارات دیگر اگرچه او را میبینند اما هیچکدام تمایلی با ایجاد ارتباط و دوستی با زمین ندارند. خورشید در این میان از همه بدتر است و همچون موجودی خودشیفته سعی در تخریب وضعیت روانی زمین دارد. داستان اما با خودباوری زمین به نقطهی اوج خود میرسید؛ جایی که بالاخره این باور برای زمین پیش میآید که اگر کسی نمیخواهد با تو دوست باشد، خودت بهترین دوست خودت باش...
پسری که همه را دوست داشت
معرفی کتاب
دیمیتری به همهی دوستانش در مهدکودک، مردمِ توی خیابان، حتی مورچههای توی حیاط، میگوید: «دوستت دارم.» اما هیچکس جوابش را نمیدهد. دیمیتری نگران است که نکند کسی او را دوست نداشته باشد... تا اینکه متوجه میشود، آدمها هر کدام یکجور احساساتشان را نشان میدهند و راههای زیادی برای ابزار عشق و محبت وجود دارد.
کاش یکی با من بازی کنه!
معرفی کتاب
توی یک جنگل خیلی دور، زرافه کوچولویی به اسم «لویی» همراه خانوادهاش زندگی میکرد. لویی دوستان زیادی نداشت. او همیشه دلش میخواست کنار بقیهی بچهها بتواند توپ بازی کند؛ اما به خاطر گردن درازش نمیتوانست، برای همین کسی با او بازی نمیکرد.
لویی هر روز یواشکی لابهلای درختها قایم میشد و از دور و با حسرت، توپ بازی بچهها را تماشا میکرد و با خودش میگفت: «آخه این گردن دراز من به چه دردی میخورد؟ خوش بهحال بچهها که میتوانند بدون داشتن این گردن دراز، راحت بازی کنند... » یک روز فیل کوچولو با یک ضربهی محکم توپ را به طرف درختها پرتاب کرد. توپ رفت و رفت و رفت تا روی یک درخت بلند لای یک شاخه گیر کرد...
لویی هر روز یواشکی لابهلای درختها قایم میشد و از دور و با حسرت، توپ بازی بچهها را تماشا میکرد و با خودش میگفت: «آخه این گردن دراز من به چه دردی میخورد؟ خوش بهحال بچهها که میتوانند بدون داشتن این گردن دراز، راحت بازی کنند... » یک روز فیل کوچولو با یک ضربهی محکم توپ را به طرف درختها پرتاب کرد. توپ رفت و رفت و رفت تا روی یک درخت بلند لای یک شاخه گیر کرد...
خرگوش پرحرف
معرفی کتاب
یکی از موثرترین راهکارها برای بازسازی و بهسازی فرایندهای آموزش و پرورش به کارگیری رویکرد فلسفه برای کودکان است. با اجرایی کردن این رویکرد، شیوههای تدریس و یادگیری منفعلانه منتفی میشود. در عوض والد، مربی و معلم از روشی استفاده میکند که کودک در آن نقشی محوری دارد و میتواند به بیان منطقی افکار و ایدههای خود بپردازد. مجموعهی ادب با همین نگاه در پی آن است که تغییراتی مثبت در تعلیم و تربیت به وجود آورد. در هر جلد از این مجموعه با یک داستان آموزنده برای کودکان آغاز میشود و با یک سری مطالب آموزشی و تربیتی برای مربی یا والدین به اتمام میرسد. موضوع این جلد پرحرفی است: خرگوش کوچولو ساعتهای زیادی دربارهی چیزهایی که دیده بود حرف میزد. آنقدر حرف میزد که اجازه حرف زدن به دیگران نمیداد. تا اینکه روزی به مهمانی دعوت شدند. خرگوش کوچولو خیلی ناراحت بود چون مامانش نمیخواست او را به مهمانی ببرد!
دوست تازه
معرفی کتاب
یکی از موثرترین راهکارها برای بازسازی و بهسازی فرایندهای آموزش و پرورش به کارگیری رویکرد فلسفه برای کودکان است. با اجرایی کردن این رویکرد، شیوههای تدریس و یادگیری منفعلانه منتفی میشود. در عوض والد، مربی و معلم از روشی استفاده میکند که کودک در آن نقشی محوری دارد و میتواند به بیان منطقی افکار و ایدههای خود بپردازد. مجموعهی ادب با همین نگاه در پی آن است که تغییراتی مثبت در تعلیم و تربیت به وجود آورد. در هر جلد از این مجموعه با یک داستان آموزنده برای کودکان آغاز میشود و با یک سری مطالب آموزشی و تربیتی برای مربی یا والدین به اتمام میرسد. موضوع این جلد دوستیابی است: نینی اصلاً اصلاً با بچهها حرف نمیزد. خرگوش کوچولو بعضی وقتها با نینی حرف میزد؛ ولی نینی با او هم زیاد حرف نمیزد. برای همین خرگوش کوچولو باز هم تنهایی بازی کرد. تا اینکه...
پسرکی که تنها بود
معرفی کتاب
این قصه درباره یک پسرک خیلی تنهاست که هیچ دوستی نداشت. او تنهاییاش را برداشت و آن را به چند قسمت تقسیم کرد. پسرک خودش را به گربه تغییر داد، بعد درخت شد. سپس به پرنده، گاو و خرگوش تبدیل شد تا بلکه کمتر احساس تنهایی داشته باشد و بتواند دوستانی پیدا کند، اما هرکاری کرد باز هم تنها بود.
در نهایت پسرک متوجه شد باید خودش تنهایی را از بین ببرد و با هرچه در اطرافش هست دوست شود. او با گل و درخت و ماه و باران دوست شد. او دوست خودش شد.
در نهایت پسرک متوجه شد باید خودش تنهایی را از بین ببرد و با هرچه در اطرافش هست دوست شود. او با گل و درخت و ماه و باران دوست شد. او دوست خودش شد.
دلم برایت تنگ شده!
معرفی کتاب
زنبور کوچولوی این داستان با دوستش، کرم ابریشم، دعوا و قهر کرده است. زنبورک به دوستش حرفهای بدی زده و او را خیلی ناراحت کرده است. مادر زنبور کوچولو با او صحبت میکند و از او میخواهد که بابت حرفهای نادرستش از کرم ابریشم عذرخواهی کند. زنبورک اول قبول نمیکند اما بعد از یک روز برای دوستش دل تنگ میشود، اما زمانی به سراغ کرم ابریشم میرود که اتفاق عجیبی افتاده بود و کرم کوچولو در پیله خود فرو رفته بود. آیا زنبور کوچولو میتوانست دوباره دوستش را دوباره ببیند و از او عذر بخواهد؟ آیا فرصتی مانده بود؟
من دنبال دوست میگردم!
معرفی کتاب
بسیاری از کودکان زمانی که وارد مدرسه یا محیط اجتماعی میشوند نمیتوانند دوستی پیدا کنند و تنها میمانند. این کتاب در تلاش است به آن کودکان کمک کند تا بتوانند با دیگران دوست شوند. در این داستان شازده فرفره توانست در یک بازی گروهی با همان افرادی دوست بشود که اولین روزهای مدرسه نمیخواستند با شازده فرفره دوست باشند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربانبودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راههای دوستشدن با دیگران معرفی میکند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربانبودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راههای دوستشدن با دیگران معرفی میکند.