Skip to main content

آهوی آدم

معرفی کتاب
در این کتاب سه داستان از مثنوی معنوی برای کودکان بازنویسی شده است. "آهوی آدم"، " گوهر اول" و" سه ماهی" عنوان این داستانهاست. در داستان آهوی آدم، آهویی که در جنگل زندگی می کند، توسط شکارچی شکار شده و سر از طویله الاغان در می آورد. آهو و الاغان زبان همدیگر را نمی فهمند و ....

قصه خوب مریم

معرفی کتاب
داستان در مورد دختر بچه 8 ساله ای است که در مصرف آب، غذا، دفتر، مداد، و لامپ و روشنایی اسراف می کند و آنها را هدر می دهد. و به نصیحت های پدر و مادر و برادرش هم گوش نمی دهد. تا این که یک شب خواب می بیند که ....

تختی

معرفی کتاب
نسل جوان، نوجو و آرمانگراست و در مراحل متفاوت زندگی، نمونه‌هایی می‌طلبد تا با استفاده از راه و رسم آنان در فراز و نشیب زندگی استوارتر گام بردارد. کتاب حاضر، از مجموعه «چهره‌های درخشان» می‌باشد که در این جلد زندگینامه «پهلوان تختی» به شیوایی و زیبایی به قلم درآمده است. وقایع و حماسه‌هایی که در این کتاب بیان شده، بخشی از زندگی این قهرمان است.

مهمان‌های فقیر و شش قصه‌ دیگر

معرفی کتاب
این کتاب مصور چهارمین جلد از مجموعه 14 جلدی «قصه‌های خیلی قشنگ» است.
هفت داستان کوتاه و آموزنده‌ درباره رفتارها و خصلت‌های نیک چهارده معصوم(ع)مانند: احترام به مهمان، مهربانی با فقرا، دوستی و همدلی در کتاب حاضر آمده‌اند.

مسافران مدینه

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، دهمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: مردهایی برای دیدن امام از مدینه به مرو آمده بودند. اما امام آن‌ها را برای دیدار نپذیرفتند. مسافران از این رفتار امام بسیار متعجب شده‌ بودند. چند بار برای دیدن امام به منزل ایشان رفتند، اما هر بار ناامید می‌شدند. تا اینکه یک روز امام پذیرفت که آنان را ببیند و دلیل رفتار خود را برایشان توضیح داد...

پیراهن یادگاری

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، نهمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: «ریان» یکی از دوستان امام رضا (ع) بود. مدت‌ها بود که امام مجبور شده بود از مدینه به خراسان برود. ریان هم تصمیم گرفت به مرو برود. هم امام را ببیند و هم خبرهای مدینه را به او بدهد. اما در هنگام برگشت اتفاق جالبی برای ریان افتاد...

نماز باران

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، هشتمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: امام رضا (ع) در خراسان بود. مأمون، خلیفه عباسی، با زور و اصرار امام را از مدینه به «مرو» آورده بود و او را مجبور کرده بود که ولیعهدی‌اش را قبول کند. مدت زیادی بود که در شهرهای خراسان باران نیامده بود...

صیاد و آهو

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، ششمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد امام و همراهانش از مدینه به خراسان می‌رفتند. ظهر بود و هوا گرم بود. قرار شد تا کمی استراحت کنند. امام مثل بقیه زیر سایه درختی نشست و به صحرا چشم دوخت. ناگهان حیوانی را دید که به سرعت می‌دوید و به طرف آن‌ها می‌آمد. سرانجام نفس‌نفس زنان خودش را به امام رساند و کنار پاهای او خوابید...

قرض عبدالله

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، پنجمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع)» است. این مجموعه دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره امام هشتم شیعیان، امام رضا (ع) است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد: «عبدالله» نماز عصرش را در مسجد مدینه خواند. رفت و گوشه مسجد نشست. سرش را روی زانوهایش گذاشت و به فکر فرو رفت. عبدالله مقروض بود و نمی‌دانست که چکار باید بکند. تا اینکه فکری به ذهنش رسید. او تصمیم گرفت نزد امام رضا (ع) برود و مشکلش را با ایشان در میان بگذارد...

گنجشک چه می‌گفت؟

معرفی کتاب
کتاب مصور حاضر، چهارمین دفتر از مجموعه «قصه‌هایی از امام رضا (ع) است که دربردارنده حکایاتی از زندگی و سیره این امام معصوم است. در این مجموعه کودکان با شخصیت و منش امام رضا (ع) آشنا می‌شوند. در این جلد می‌خوانیم: تابستان بود و میوه‌ها دیگر رسیده بود. گنجشک‌ها روی درخت‌ها این طرف و آن طرف می‌پریدند، جیک جیک می‌کردند و به میوه‌ها نوک می‌زدند. یکی از گنجشک‌ها دائم بالای سر امام پرواز می‌کرد و جیک‌جیک می‌کرد. ناگهان امام ایستاد. گنجشک می‌خواست چیزی به امام بگوید...