Skip to main content

کلاغ گرسنه

معرفی کتاب
داستان حاضر بر پایه یک پیام اخلاقی و دینی عنوان شده است: «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» و قصد دارد به کودکان اهمیت شکرگزاری و قدردانی از نعمت‌ها را یادآوری کند.
ماجرا از این قرار است که کلاغ قصه پس از اینکه مدت‌های زیاد زیر آفتاب سوزان دنبال غذا گشته بود، یک گردوی کوچک پیدا و از این بابت خدا را خیلی شکر می‌کند. حیوانات جنگل که جملات او را می‌شنوند از این‌همه شادی و شکرگزاری کلاغ تعجب می‌کنند. هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌دانستند چرا یک گردو برای کلاغ آنقدر مهم است؟ کلاغ که قدر آن گردو را خوب می‌دانست شروع کرد به تعریف کردن ماجرای خود...
نویسنده با بازگوکردن داستان کلاغ گرسنه، به کودکان کمک می‌کند تا قدر داشته‌های خود را بیشتر بدانند و در همه‌حال پروردگار را سپاس بگویند.

تو‌پی‌تو

معرفی کتاب
قصه این کتاب در یک جنگل کوچک رخ می‌دهد و درباره توپی‌تو، کرم کوچک قصه است که مشغول خوردن برگ‌ها و میوه‌هاست و از نعمت‌های طبیعی استفاده می‌کند. او با کمک دوستانش متوجه می‌شود برگ‌های سبز چطور رشد می‌کنند و خداوند به او لطف‌های بی‌شمار کرده است.
نویسنده سعی دارد مفهوم شکرگزاری را که از مهم‌ترین فرایض اسلامی است را در قالب داستانی کوتاه که از زبان شخصیت‌هایی مثل کرم، خورشید و ابر بازگو کند و برای کودکان شرح دهد.

خداجونم دوستت دارم

معرفی کتاب
کتاب خدا جونم از مجموعه کتاب‌های ترانه‌های نیایش است. شعرها نیایش‌هایی از زبان کودکان در مورد موجودات و چیزهای ملموس دنیای اطراف کودکان است.در این جلد شاعر سعی کرده است توجه کودکان را به دنیای اطرافشان و نعمت‌های خداوند مهربان سوق بدهد.

قصه‌های‌ بند‌انگشتی

معرفی کتاب
این کتاب 10 قصه کوتاه مناسب کودکان و متناسب با سؤالات و افکار آن‌ها دارد. موضوعات داستان‌های حاضر اغلب مربوط به اتفاقات زندگی روزمره هستند و به کودک کمک می‌کنند تا با پدیده‌های گوناگون به شکلی خیال‌انگیز و داستانی روبه‌رو شود؛ مانند میوه‌های کرم‌زده، روییدن شکوفه‌ها و رسیدن بهار، گفت‌وگو با آدم برفی و... .

شعرهای خوشمزه: میوه‌ها؛ جلد دو

معرفی کتاب
مجموعه شعر میوه‌ها، شعرهای خوشمزه درباره‌ی میوه‌هاست. شاعر سعی کرده است با شعرهای ساده و شیرین میوه‌ها را به کودکان معرفی کند و همچنین توجه آن‌ها را به نعمت‌های خداوند جلب کند. دراین کتاب ده میوه پسته، انجیر، خیار، توت، گلابی، پرتقال، آلوچه، توت‌فرنگی، هندوانه و نارنگی معرفی شده است.

شعرهای خوشمزه: میوه‌ها؛ جلد یک

معرفی کتاب
مجموعه شعر میوه‌ها، شعرهای خوشمزه درباره‌ی میوه‌هاست. شاعر سعی کرده است با شعرهای ساده و شیرین میوه‌ها را به کودکان معرفی کند و همچنین توجه آن‌ها را به نعمت‌های خداوند جلب کند. دراین کتاب نه میوه لیمو شیرین، گردو، آلو، انار، هلو، خرمالو، فندق، ازگیل و سیب معرفی شده است.

شب مثل بهشت

معرفی کتاب
ماه از پشت پرده‌ای که وسط آسمان کشیده شده بود، نگاهی به طرف دیگر انداخت. خورشید را دید که آرام و بی‌خیال، قدم می‌زند! ماه از خونسردی خورشید لجش گرفت. داد کشید: آهای...خیال رفتن نداری؟ خورشید شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: همین طور است!
مگر قرار نبود روز مال تو باشد و شب مال من؟
بله، ولی فکر کردم، فهمیدم هرچه دیرتر بروم، بهتر است!
چه طور؟
چه طور ندارد! برای این که من از تو بهترم!می خواهی برویم و سوال کنیم! اما قبل از رفتن، باید قول بدهی اگر من را خواستند، برای همیشه از این جا بروی و نصف آسمانت را بدهی به من!
ماه قبول کرد. آن‌ها راه افتادند. رفتند و رفتند تا به جنگل رسیدند..

حیاط پر بود از پرنده و آواز

معرفی کتاب
نعمت‌های خداوند سهم تمام موجودات است و هرکس باید به اندازه سهم و روزی خودش از نعمات الهی بهره ببرد. داستان حاضر نیز درباره همین موضوع است. ستاره دختر کوچولویی است که همراه با پدر و مادرش در خانه مادربزرگ مشغول چیدن میوه‌های درختان هستند. مادربزرگ بسیاری از میوه‌ها را می‌چیند اما تعدادی از آن‌ها را روی درخت باقی می‌گذارد. ستاره از مادربزرگ درباره آن میوه‌های باقی‌مانده سؤال می‌کند و به جوابی می‌رسد که دیدگاه تازه‌ای برایش به وجود می‌آید.

غلام دریا ندیده

معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصه‌های تصویری از گلستان» است. در این داستان می‌خوانیم: پادشاهی به همراه غلامش از راه دریا، برای شرکت در عروسی پسر پادشاه کشور مغرب، سفر می‌کنند. غلام دریا ندیده خوشحال می‌شود که به سفر می‌رود. اما پس از ورود به کشتی شروع به گریه می‌کند. همه از صدای گریة او به تنگ می‌آیند، پیرمردی چاره‌ای می‌اندیشید، می‌گوید غلام را در دریا بیندازیم...

مرد فقیر و سکه‌های طلا

معرفی کتاب
کتاب «قصّه‌های تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستان‌های آموزنده است. در کتاب « مرد فقیر و سکه‌های طلا» آمده: روزگاری، پیرمرد ناتوانی بود که همسر خود را از دست داده بود و با دختر و پسرش زندگی می‌کرد، روزی یک دهقان به او مقداری گندم داد تا بفروشد و درآمدی به دست آورد، گندم را در دامن خود ریخت و به راه افتاد، در مسیر گره دامن باز شد و گندم‌ها بر زمین ریخت...