کاری بکن جنگ نباشه این همه بنگبنگ نباشه
معرفی کتاب
شعرهای این کتاب، نیایشهای کودکانه است. در این یازده شعر، کودکان به خاطر داشتن نعمتهایی ساده و قشنگ، از خدا تشکر میکنند. نعمتهایی مثل صلح، تولد، غذای خوشمزه، عید و برف از موضوعات شعرها هستند. تصاویر کتاب از عروسکهای دستساز الهام گرفته شده است؛ عروسکهایی که بیشتر با تکه پارچه و منجوق و کاموا و دکمه ساخته میشوند.
خدای من ، خداجون! پس کی میآد باباجون؟
معرفی کتاب
این کتاب شامل یازده نیایش کودکانه و از زبان کودکان است. خواستههایی مثل بازگشتن پدر از سفر، کمک کردن به کودکان فقیر، دوختن دست پاره شدۀ عروسک و پیدا شدن توپ گمشده از موضوعات نیایشها هستند. تصویر سازی کتاب، الهام گرفته از عروسکهای دستسازی است که با تکههای تور و پارچه و منجوق و دکمه ساخته میشوند.
هزار هزار هزار مو یهپیشونی ، دو ابرو
معرفی کتاب
در این کتاب، یازده نیایش کودکانه وجود دارد. موضوعاتی مثل توصیف چهرۀ خود و شکرگزاری برای داشتن آن، گم شدن گربه و درخواست برگشت آن از خدا و شادی برای تعطیلی روز جمعه در این نیایشها به چشم میخورد. تصاویر کتاب از عروسکهای دستسازی است که با تکههای پارچه و دکمه و منجوقهای ریز ساخته میشوند و فضایی صمیمی در کتاب ایجاد کردهاند.
به گل کی عطروبو داده؟ این همه رنگو رو داده؟
معرفی کتاب
در این کتاب، یازده نیایش کودکانه وجود دارد. موضوعاتی مثل توصیف شب و شکرگزاری از خدا برای آفرینش آن، توصیف رودخانهها و خورشید زیبا و شکرگزاری برای داشتن خوابی آرام و قشنگ در این نیایشها به چشم میخورد. تصاویر کتاب از عروسکهای دستسازی است که با تکههای پارچه و دکمه و منجوقهای ریز ساخته میشوند و فضایی صمیمی در کتاب ایجاد کردهاند.
هپلیهپو تو مزرعه
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچه غول تنبل است که هیچ کاری انجام نمیدهد. او فقط میخواهد بخوابد. یک روز پدرش که از جنگل برگشته بود و کلی کدو با خود آورده بود به او گفت: آی هپلی! کدوها رو دونهدونه، باید بیاری به خونه. اما هپلیهپو گوشش بدهکار نبود. رفت و نشست تا یک نفر پیدا شود و کدوها را برایش جابهجا کند. فکر میکنید کسی پیدا میشود که کارهای او را انجام دهد؟
هپلیهپو و یک سیب
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچهغول تنبل است. او هیچ کاری انجام نمیدهد و میخواهد که دیگران کارهایش را انجام دهند. یک روز که زیر درخت دراز کشیده بود، سیب قرمزی روی شاخه دید. اما حوصله نداشت تا بالای درخت برود. برای همین تصمیم گرفت از کسی بخواهد تا این کار را برایش انجام دهد. اما چه کسی حاضر میشود کارهای خود را رها کند و برای یک بچهغول تنبل سیب بچیند؟
هپلیهپو آش میخواد
معرفی کتاب
"هپلیهپو" بچهغولی تنبل است و هیچ کاری انجام نمیدهد. او روزی از مادرش میخواهد تا برایش آش بپزد. اما اجاقشان هیچ چوبی ندارد تا دیگ آش روی آن بجوشد. هپلیهپو باید برود و از جنگل چوب بیاورد؛ ولی او که حوصلۀ این کارها را ندارد. برای همین تا کسی را میبیند از او میخواهد که برایش چوب جمع کند. اما هر کس یک چوب برمیدارد و به خانۀ خود میبرد. حالا دیگر چوبی کنار رودخانه وجود ندارد. دیگر از آش خبری نیست.
هپلیهپو خواب میبینه
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچه غول تنبل است و همیشه دلش میخواهد بخوابد. روزی کنار رودخانه خوابیده بود و داشت خوابهای رنگارنگ میدید؛ خواب آفتاب و مهتاب، خواب کبوتر، خواب کلوچه و خواب دریا. هوا ابری شده بود و رعد و برق میزد. هر چقدر که دوستان هپلیهپو به او گفتند از کنار رودخانه برود گوش نکرد و به خواب دیدنش ادامه داد. تا اینکه وقتی مشغول دیدن خواب دریا بود احساس کرد در آن شناور است. ناگهان چشمانش را باز کرد و...