مثل پشمکه
معرفی کتاب
در این کتاب، شعرها با تصاویری ساده و تشابیهی ملموس، مفاهیمی ساده را بیان میکنند؛ مثلا توصیف آفتاب پاییز با الفاظی مثل نرم و شیرین، توصیف خواب مدادرنگیها به خوابهای رنگی، توضیح بعضی مراحل نان پختن و کار نانوایی به زبان ساده و تشبیه بهار و پاییز به دو شخص که به نوبت میروند و میآیند. موزون بودن اشعار، میتواند در سریعتر به خاطر سپردنشان تاثیر زیادی داشته باشد.
بفرما آب انار
معرفی کتاب
این کتاب دارای هفت شعر کوتاه و آهنگین است. موضوع بیشتر شعرها گفتگویی است که کودکان با موجودات جاندار و بیجان دارند؛ مثلا با گنجشکی که پشت پنجره نشسته و نمیدانیم غذا میخواهد یا پتو، با مداد و دفتر و تراش که توی کولهپشتی جا خوش کردهاند و اصلاً سرما را احساس نمیکنند، گفتگو با سایۀ خود که هر جا میرویم میآید و معلوم نیست چطور توی آب خیس نمیشود و...
هپلیهپو و خاله بزی
معرفی کتاب
"هپلی هپو" یک بچه غول تنبل است. او همیشه منتظر میماند تا دیگران کارهایش را انجام دهند. روزی مادرش از او خواست تا برود و از "بزی جون" شیر بدوشد. هپلی طبق معمول منتظر ماند تا یک نفر از راه برسد و برایش این کار را بکند. اما همه عجله داشتند. تا اینکه بزغاله از راه رسید. او بچۀ بزی جون بود و از پیشنهاد هپلی هپو بسیار استقبال کرد. او تمام شیر مادرش را دوشید و در شکمش ریخت. باز هم طبق معمول هپلی با دست خالی به خانه برگشت.
کوه و کاهو
معرفی کتاب
در این کتاب، به موضوعاتی پرداخته شده است که معمولا برای بسیاری از کودکان در این سنین رخ میدهد. چیزهایی مثل: جاندار پنداشتن مواد غذایی، دلتنگی برای مادر، پوشش حیوانات که مثل انسانها از کفش و کلاه استفاده نمیکنند، رسیدن به آخر زمین و پیدا کردن انتهای آن، معلق ماندن ستارهها در آسمان و دیدن تصویر خودشان در آیینه. این موضوعات با بیانی ساده و زبانی آهنگین در قالب هفت شعر در این کتاب مطرح شدهاند.
بباف بباف
معرفی کتاب
در این کتاب هفت شعر آهنگین و کوتاه وجود دارد. موضوع این اشعار، بیشتر گفتگوهای کودکان با خودشان و نشان دهندۀ شیوۀ تفکرشان است که تفاوت بسیاری با بزرگسالان دارد. مثلا؛ هنگام خوردن ذرت بو داده دنبال دو ذرت هستند که شبیه هم باشند، بادمجان و کدو را دوست هم میدانند، گلهای قالی را واقعی میپندارند و با عروسکهایشان مثل یک بچۀ واقعی صحبت میکنند.
هپلیهپو و هفتسین
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچه غول تنبل است که کارهایش را بقیه باید انجام دهند. اما بقیه که بیکار نیستند. مثلا همین امروز مامان غوله از هپلی خواست تا سفرۀ هفتسین را آماده کند. هپلی به جای آماده کردن سفره نشست و منتظر ماند. منتظر چی؟ کسی که از راه برسد و سفره را به جایش بچیند. اولین نفری که سر و کلهاش پیدا شد "خاله قدقدا" بود...
هپلیهپو و مترسک
معرفی کتاب
"هپلیهپو" یک بچه غول تنبل است و هر کاری را که از او میخواهند، انجام نمیدهد. یک روز پدرش از او خواست مراقب مزرعه باشد تا وقتی که برگردد. هپلیهپو یک گوشه نشست و شروع کرد به کمک خواستن از دیگران. هپلی از هر کسی که از آنجا میگذشت میخواست تا برایش مترسکی بسازد. اما هیچکس به حرفش گوش نمیکرد. تا اینکه یک کلاغ سیاه، از همهجا بیخبر از آنجا گذشت. هپلیهپو دوباره درخواستش را به او گفت. حواس هپلی کجاست؟ مگر کار مترسک، فراری دادن کلاغهای سیاه از مزرعه نیست؟
سرویس زرافهها
معرفی کتاب
"زیزیلی" از صبح زود بیدار شده و آمادۀ رفتن به مدرسه است. سرویس مدرسه از راه میرسد و زیزیلی سوار میشود. او برای اینکه در ماشین جا شود، گردنش را تا روی زمین خم میکند و با این کار جای بقیه هم تنگ میشود. زیزیلی! حواست کجاست؟ سرویس زرافهها درست پشت سرت قرار دارد. به نظر شما سرویس زرافهها چه فرقی با سرویسهای دیگر دارد؟