کلوچه گرگشاه
معرفی کتاب
«ژولیت» در جایی زندگی میکند که در یکی از جشنهایشان سنگریزه طلایی را در کلوچههایی که برای آن روز درست میکنند، میاندازند و سنگ در دهان هر کسی پیدا شود، آن شخص، آن روز شاه میشود. ژولیت شیرینی را آماده میکند و میرود تا با دوستش، «نانت»، بخورد؛ اما در راه با گرگ گرسنهای روبهرو میشود که دنبال خوراکی میگردد. ژولیت کلوچه را به طرف گرگ پرت میکند و پشت درختی پنهان میشود. سنگریزه طلایی در گلوی گرگ گیر میکند و در حال خفه شدن است که... .
کازیمیر رنگآمیزی میکند
معرفی کتاب
در کارگاه «کازیمیر» قفسه قدیمی و زیبایی است که باید رنگآمیزی شود؛ اما رنگ کردن یک قفسه کار سادهای نیست؛ زیرا علاوه بر قلممو، رنگ، کاغذ محافظ، چسب و قیچی، به استعداد، توانایی و انگشتان قوی هم نیاز دارد. به همین دلیل، کازیمیر از دوستش، «فریپ» کمک میگیرد. آنها با همفکری یکدیگر، تصمیم میگیرند از رنگ گواش که در آب حل میشود، استفاده کنند.
کازیمیر آشپزی میکند
معرفی کتاب
یک روز صبح خیلی زود، «فریپ»، دوست «کازیمیر»، به سراغ او میرود تا تولدش را تبریک بگوید. کازیمیر که خیلی خوشحال است، میخواهد جشن کوچک دوستانهای با فریپ بگیرد. بنابراین، تصمیم میگیرد با کمک فریپ کیک خوشمزهای درست کند. کازیمیر برای این کار دنبال دفتر قدیمی مادربزرگش میگردد که آشپز ماهری بود. حالا او با پیدا کردن دفتر میتواند کیک موردعلاقهاش را بپزد؛ اما... .
کازیمیر خیاطی میکند
معرفی کتاب
پیشبند «کازیمیر»، آنقدر قدیمی و پاره است که دیگر نمیتواند آن را تعمیر کند و تنها راهحل، دوختن پیشبند جدید است. او برای این کار به اتاق عمهاش میرود که خیاط ماهری است. کازیمیر با پیدا کردن وسایل مورد نیازش، کمک میکند تا کودکان با نحوه اندازهگیری، الگو کشیدن، کوک زدن، برش و کار کردن با چرخ خیاطی آشنا شوند.
کازیمیر لوبیا میکارد
معرفی کتاب
گیاه کازیمیر خشک شده است. او میخواهد گیاه جدیدی بکارد. کازیمیر با همراهی دوستش، «فریپ»، تصمیم میگیرد که اینبار لوبیا پرورش دهد. او برای این کار به گلدان، بیلچه، دوتکه سفال شکسته، یک کیسه خاک، آب برای آبیاری و تعدادی دانه خشک لوبیا احتیاج دارد. کودکان همراه با کازیمیر و فریپ، کاشت و برداشت لوبیا را میآموزند.
محرمانه در مکزیک
معرفی کتاب
کارآگاه بازیل همراه دوستش، دکتر «دادسون»، درست در همان ساختمانی زندگی میکند که «شرلوک هولمز» و دکتر «واتسون» زندگی میکنند. بازیل معلوماتش را از نشستن پای صحبتهای قهرمانش، «هولمز»، به دست آورده است... . بازیل با زیرکی سه پرونده دیگر را حل میکند؛ پرونده پنیرهای قلابی که حسابی موشها را ترسانده است. پرونده سارق موشالیزا که از سرقت یک شاهکار هنری پرده برمیدارد و ناپدید شدن دوستش، دادسون، بدترین ماجرایی که میتواند اتفاق بیفتد!
خرس کوچولو گفت من خوبت میکنم
معرفی کتاب
ببر کوچولو از جنگل بیرون میآید و روی علفها از حال میرود! دوستش، خرسکوچولو، فوراً خودش را میرساند و ببر کوچولو را بغل میکند و به خانه میبرد. خرسکوچولو، ببری را روی میز میخواباند و مثل یک دکتر واقعی شروع میکند به باندپیچی! تمام بدن ببری، به غیر از سرش باندپیچی شده است و حالا کمی بهتر است. خرس کوچولو برای ببری غذای خوشمزهای درست میکند و... .
وای، چقدر پاناما قشنگ است!
معرفی کتاب
خرسی و ببر کوچولو دوستان خوبی هستند. آنها در خانهای دنج، پایین رودخانه زندگی میکنند. اوضاع و احوال خرسی و ببری خوب است، آنها همهچیز دارند و از هیچچیز نمیترسند. خرسی ماهی میگیرد و ببری در جنگل قارچ جمع میکند. روزی آنها جعبهای پیدا میکنند که بوی موز میدهد و روی آن نوشته شده، «پاناما». پاناما، سرزمین رؤیایی خرسی است. آنها تصمیم میگیرند به پاناما بروند و... .
سلام کوچولو!
معرفی کتاب
ببرکوچولو و خرسی با هم در یک خانه زندگی میکنند و دوستان خوبی هستند. روزی وقتی ببرکوچولو میخواهد به جنگل برود و قارچ جمع کند، خوک کوچولو را میبیند و خوک کوچولو هم با او راهی جنگل میشود. خوک و ببر در جنگل سرگرم بازی میشوند و ببر، دستِ خالی به خانه بازمیگردد. روز بعد، نوبت خرسی است که ماهی بگیرد و ببری باید خانه را تمیز کند و سیبزمینی از خاک درآورد و...؛ اما