داستان

خودپسند نبودن و کمک به دیگران، جبران اشتباه، بخشش، امانت‌دار بودن و... از موضوع‌هایی هستند که در جلد پنجم «هر آیه یک قصه» به آن‌ها پرداخته شده است.

بیان آموزه‌های اخلاقی و تربیتی، مانند همکاری کردن در امور مختلف، هم‌فکری کردن، رعایت بهداشت فردی و...، براساس آیات قرآن کریم، سبب می‌شود کودکان با مطالعة این داستان‌ها با راه و رسم زندگی اسلامی ـ دینی آشنا شوند.

کودکان با مطالعة هفت داستان کوتاه مندرج در این کتاب، ضمن آشنایی با آیات قرآن کریم، می‌توانند مفاهیم تربیتی مطرح در آن آیات را به زبانی ساده درک کنند و در زندگی خود به‌کار گیرند. رعایت بهداشت فردی، انجام فرایض دینی و دوری از شیطان رجیم، کوچک نشمردن دیگران و... از موضوعات مطرح در داستان‌های کتاب هستند.

آمیختن پیام‌های قرآنی با دلبستگی‌های کودکانه، مانند داستان‌ خواندن، می‌تواند باعث تأثیرگذاری بیشتر بر رفتار کودکان مسلمان در مقایسه با هم‌سالانشان باشد. جلد دوم کتاب «هر آیه یک قصه» دربردارندة هشت داستان کوتاه تربیتی با الهام از آیات کوتاه قرآنی است.

این داستان ماجرای کوتاه و مصوری است که در پارکی جنگلی اتفاق می‌افتد. جردن به همراه دوست و پدرش قصد دارد در پارک فوتبال بازی کند. زمانی که پدر جردن در حال دویدن است، چند پسربچه توپ جردن را از او می‌گیرند و جردن تلاش می‌کند تا توپش را پس بگیرد. فریب ندادن دیگران از آموزه‌های مطرح در این داستان است.

فیلیپ پسر کوچکی است که در روستایی واقع در روسیه زندگی می‌کند. مادر فیلیپ به او اجازه نمی‌دهد به مدرسه برود. روزی فیلیپ مخفیانه به مدرسه می‌رود و نظر معلم را جلب می‌کند. پیام داستان این است که ناتوانی جسمی و فقر مانعی برای رشد علمی نیست.

«بولاند» بچه‌دایناسور کوچک، به همراه دوستانش تری و استگو و استلا، در مدرسه دایناسورها تنها مانده بودند، چون تمام بچه‌ها عضو گروه قلدرهای سوامپ شده بودند. تایرون سرکرده گروه، دایناسوری ترسناک است که با طرح نقشه‌های مختلف، دیگران را اذیت می‎کند. بولاند و دوستانش در تلاش‌اند تا تایرون را متوجه رفتار زشتش بکنند.

«تایرون» بچه‌دایناسور بی‌ادب و ترسناکی است که دوست خود، بولاند را اذیت می‌کند. بولاند از ترس تایرون به زور به مدرسه می‌رود؛ اما یک روز تایرون به مدرسه نمی‌آید و معلم از بولاند می‌خواهد که به سراغ تایرون برود. اتفاقی که بولاند را متوجه وضعیت تایرون می‌کند؛ اما تایرون همچنان بدجنس باقی می‌ماند.

روزی «بولاند» به همراه دوستانش برای تفریح به جنگل سوامپ می‌روند؛ اما بولاند از حضور تایرون خوشحال نیست، چون او به شدت بولاند را اذیت می‌کند. تایرون آن روز در بازی‌های دوستانه با نیرنگ بولاند را می‌برد؛ اما ناگهان اتفاقی می‌افتد که تایرون را مجبور می‌کند تا دیگر بولاند و دوستانش را اذیت نکند.

در روزگاران قدیم در بیشه‌زاری، بچه دایناسوری به نام «بولاند»زندگی می‌کرد. در آن بیشه‌زار «تایرون»، دایناسور کوچک و ترسناکی بود که بولاند را اذیت می‌کرد. بولاند تصمیم گرفته بود تا از حق خود دفاع کند و از شر تایرون خلاص شود. به همین دلیل نقشه‌ای را طراحی و اجرا کرد و تایرون نیز درس خوبی از آن گرفت.