داستان

«استینک» با مطالعه کتاب علومش در سفری تخیلی به منظومه شمسی متوجه می‌شود که «پلوتون» سیاره بسیار کوچکی است و به‌همین‌دلیل از منظومه اخراج شده است. او تصمیم می‌گیرد که برای همه سیاره‌های کوچک و آدم‌های کوچولو فکری بکند و راه‌حلی بیابد؛ اما آیا استینک چنین کاری را انجام می‌دهد؟

دختری کوچک و تنها به‌نام باهار در میان زباله‌های شهر جعبه‌ای جادویی پیدا می‌کند که داخل آن چهار آدامس لیمویی وجود دارد. جویدن هر یک از آدامس‌ها یک آرزو را برآورده می‌سازد؛ اما باهار فقط برای دیگران آرزو می‌کند و هیچ آرزویی برای خودش ندارد. توجه به یکدیگر از پیام‌های این داستان است.

این کتاب شامل ۱۸۰ افسانه کوتاه ایرانی است که از شهرهای مختلف ایران گردآوری و بازآفرینی شده است. این افسانه‌ها به روایت راوی و با نگاهی طنز، مخاطبان و به‌ویژه کودکان را با سبک‌های مختلف ادبی مانند اکسپرسیونیسم و با ژانرهای گوناگونی نظیر ژانر اجتماعی، خانوادگی و... آشنا می‌کند. همچنین آشنایی با روابط اجتماعی و تعاملی در جامعه و نیز کسب آگاهی از مهارت‌های زندگی، از اهداف دیگر کتاب حاضر است.

این کتاب دربردارنده ۱۷۲ افسانه قدیمی از افسانه‌های ملت‌های دیگر است. زبان روان و گاه شوخ‌طبع راوی به این افسانه‌های فانتزی، ترسناک، خانوادگی، درام و... حال و هوایی تازه بخشیده است. در این مجموعه، قصه‌هایی از پریان نقل شده است که دردهایی مشترک از جامعه امروز را به تصویر می‌کشد. آشنایی با طرز تفکر اقوام و کشورهای گوناگون از دل افسانه‌های آنان از اهداف این کتاب است.

«جودی» خواهر «استینکی لاستیکی» مهربان است که گاهی خیلی بداخلاق می‌شود. این داستان از چگونگی آرام کردن جودی و خوش‌اخلاق شدن او سخن می‌گوید. بافتنی انگشتی، یکی از کارهایی است که جودی را آرام می‌کند؛ ولی بافتنی انگشتی هم سختی‌های خودش را دارد.

این کتاب حاوی پنج داستان کوتاه است که در هر یک از آن‌ها کودکان با گوشه‌ای از زندگی برخی از حیوانات مانند فیل، مارمولک، گاو، مارماهی و مورچه آشنا می‌شوند. در این داستان نکاتی چون کمک به دیگران، مسخره نکردن، دوستی و... مورد توجه قرار گرفته است.

مش تقی چوپان مهربان و دلسوزی است که همه اهل آبادی دوستش دارند. او از مال دنیا فقط یک گاو و یک گوسفند دارد. در یکی از روزهای بهار با باران شدید، سقف طویله‌اش خراب می‌شود و گوسفندش از بین می‌رود. مملی، پسری که مش تقی را خیلی دوست دارد، به اشتباه خبری را در روستا پخش می‌کند و همه اهالی به خانه مش تقی می‌آیند.

در داستان حاضر می‌خوانیم که در دهکده‌ای دو دسته گربة سفید و سیاه زندگی می‌کنند که هر از گاهی حاکم خود را تغییر می‌دهند. روزی بر اثر یک اتفاق گربه‌ها پیش حاکم می‌روند و با تعریف ماجرای پیش آمده، متوجه می‌شوند که اتحاد راه رسیدن به صلح و آرامش و موفقیت است.

در این داستان، فینبو نهنگ کوچکی است که به دلیل جثة بزرگش نمی‌تواند با دوستانش بازی کند. او بسیار ناراحت است تا اینکه روزی در یک حادثه عجیب متوجه می‌شود که اندام بزرگ او می‌تواند بسیار مفید باشد.

در این داستان، فینبو نهنگ آبی کوچکی است که بسیار احساس تنهایی می‌کند؛ چرا که هیچ‌یک از دوستانش به دلیل عظیم‌الجثه بودنش با او بازی نمی‌کنند. تا اینکه روزی حادثه‌ای رخ می‌دهد که فینبو شجاعت بسیاری از خود به نمایش می‌گذارد و دوستانش متوجه قدرتمند بودن او می‌شوند و بعد از آن با او دوستی می‌کنند.