بردن پیانو به ساحل؟ هرگز!
معرفی کتاب
مادر از دختربچه می خواهد وسایلش را بردارد تا به ساحل بروند و منظورش بیلچه مخصوص شنبازی و قایق یا بشقاب پرنده است، نه پیانو! اما دختربچه پیانو را با خودش میبرد و قول میدهد آن را سالم نگه دارد؛ ولی رساندن پیانو به ساحل اصلاً کار راحتی نیست. دختر بچه همراه پیانو آببازی میکند و بعد پیانو آنقدر دور میشود که دیگر دست او به آن نمیرسد. حالا دختربچه آرزو میکند ای کاش هیچوقت پیانو را با خودش به ساحل نمیآورد.
اسبابکشی پرماجرا
معرفی کتاب
«پتسون» نام مزرعهداری است که گربهای به نام «فیندوس» دارد. فیندوس هر روز ساعت چهار صبح، روی تخت کوچکش که کنار تخت پتسون است، بپربپر میکند و هر روز پتسون را از خواب بیدار میکند. پتسون که دیگر از این کارهای فیندوس خسته شده است، به او میگوید باید به جای دیگری برود. سرانجام فیندوس به اتاقکی کنار باغچه میرود تا هر قدر میخواهد بپربپر کند؛ اما تنهایی برای هر دوی آنها خستهکننده است. آیا آنها میتوانند طور دیگری با هم کنار بیایند؟
عید پرماجرا
معرفی کتاب
یک روز پیش از کریسمس، «پتسون» و گربه سخنگویش، «فیندوس»، کارهای زیادی دارند که انجام دهند؛ اما اتفاق بدی برای پتسون رخ میدهد. حالا آنها چطور میتوانند این همه کار را انجام دهند؟ آنها نه درخت کریسمس دارند، نه گوشت، نه بیسکویت زنجبیلی و نه... . درست همانموقع که پتسون و فیندوس ناامید شدهاند، «اَکسِل» وارد میشود. او از موضوع خبردار میشود و میخواهد کمک کند؛ اما کمک او کافی نیست و آنها هنوز خیلی چیزها کم دارند؛ اما صبر کنید! بعد از چند دقیقه خانم «اِلسا» وارد میشود و کلی خوراکی میآورد و چند دقیقه بعد، آقای «گوستاوسون» و بعد خانم «اندرسون» و... .
بردن سیرک به کتابخانه؟ هرگز!
معرفی کتاب
قهرمان داستان به کتابخانه میرود. روی پوستری که در کتابخانه چسبانده شده است، نوشته: "میتوانی هر کاری که دلت خواست توی کتابخانه بکنی." برای همین او تصمیم میگیرد یک سیرک در کتابخانه راه بیندازد...کتابدار به او میگوید زیاد سروصدا نکند!و او به کتابدار میگوید نگران نباشد او همه قوانین کتابخانه را میداند؛ ولی...
ماری ادلند، دخترک دانشمند
معرفی کتاب
«ماری» تا سه سالگی حرف نمیزند. او مدام در تختش بالا و پایین میپرد، به این طرف و آن طرف سرک میکشد و انگار در سکوت دنیا را کشف میکند. بالاخره در سه سالگی و هنگامی که از ساعت بزرگ خانه بالا رفته است و در پاسخ فریادهای پدر و مادر که میگویند بیا پایین! اولین کلمه را بر زبان میآورد، چرا؟ ماری سوالهای زیادی دارد و عاشق آزمایشهای علمی است. او همهچیز را با دقت میبیند و بررسی میکند؛ اما مادر و پدرش دنبال راهی میگردند تا شاید ماری از این همه سوال و آزمایش دست بردارد. آیا آنها موفق میشوند این کار را انجام دهند؟
زهره و شنهای آبی رنگ: قصهها و افسانههای مردم دنیا (مراکش)
معرفی کتاب
داستان درباره مردم مراکش است و قهرمان آن دختری زیبا به نام «زهره» است که همراه مادرش به چشمه میرود و آب میآورد. پدر زهره به سفر رفته است و زهره خواب میبیند که با پدرش به دریا میرود. بعد از انتظاری طولانی، سرانجام پدر باز میگردد و همراه هدایایی که برای دخترش آورده است، وعدهای هیجانانگیز به او میدهد.
ایگی سزار، پسرک معمار
معرفی کتاب
«ایگی» یک معمار کوچولوست. او از دو سالگی شروع به ساختن میکند.نخستین برجی که ایگی میسازد با پوشکهای بدبو و چسب است؛ سپس در حیاط با خاک و گِل، یک مجسمه غولپیکر میسازد. او صبح تا شب مشغول سلختن است؛ ولی خانم «لیلا گریر»، معلم کلاس دوم ایگی، از تمام ساختمانها متنفر است! از نظر او ساختمانها هیچ اهمیتی ندارند، حتی آثار باستانی؛ اما چرا؟ چرا خانم گریر اینقدر از ساختمانها بیزار است؟
رزی گودنس، دخترک مهندس
معرفی کتاب
«رُزی» دوست دارد یک روز مهندس بزرگی شود. خرت و پرتهای سطل زباله حال همه را به هم میزند؛ اما رُزی با دیدن آنها کلی ایده جدید پیدا میکند. او شبها تنهایی در اتاقش وسایل فوقالعادهای اختراع میکند؛ اما چون از شکست خوردن میترسد، به هیچکس نشانشان نمیدهد تا اینکه روزی سر و کله عمه رُزی پیدا میشود. عمهخانم به همه آرزوهایش رسیده است به غیر از یکی. رزی به فکر فرو میرود، آیا او میتواند چیزی بسازد که عمهاش را به آرزویش برساند؟
کتابدار عجیب و غریب
معرفی کتاب
خانم شارلوت پیرزنی قدبلند و عجیب است که به تازگی کتابدار جدید «سنت آناتون» شده است. او انبار قدیمی مدرسه را به کتابخانه تبدیل کرده است تا بچهها سرگرم شوند. اما یک روز خانم شارلوت یک کتاب افسانهای و خندهدار را مطالعه میکند که در آن غرق میشود! این موضوع موجب میشود که بچهها تصمیم بگیرند او را نجات بدهند.